تهران تابو یک پویانمایی واقع‌گرا از علی سوزنده است که شکل واقع نمایاندن تخیلات داستان در نسبت با فرهنگ ایرانی تیره تار شده. در مواجهه با چنین اثری ابتدا با فرم دلچسب آن روبه‌رو می‌شویم و سپس برای محتوای غرب‌زده آن تاسف می‌خوریم. ماجرای زنانی که برای ادامه حیات، که اصلا مهم نیست از کجا شروع شده باشد، تن‌فروشی می‌کنند یک کلیشه نخ‌نما شده در مدیوم سینما: ژانرها و قالب‌های مختلف آن است. هیچ‌چیزی تغییر نخواهد کرد که مثلا این فیلم 2017 ساخته شده و چه تکنیک خوبی دارد و یا اصلا چرا فیلم تا به این اندازه در دیالوگ‌ها بی‌بندوبار است؛ آنچه نگاه منِ بیننده به فیلم را تغییر می‌دهد زبان و تفکر موجود در بطن قصه است. در فیلم «قصیده گاو سفید» بهتاش صناعی‌ها و مریم مقدم، که سال 2020 ساخته شده ما جریان نقادی به یک وضعیت سیستماتیک در نظام دادگاهی کشور را می‌بینیم که این جریان کمترین جایگاهی برای قانون و عدالت قرار نداده است و به مراتب خیلی بیشتر در فیلم مورد بحث «تهران تابو» این جریان به اجتماع، اقتصاد و گاها فرهنگ هم کشانده می‌شود. قطعا ُکسانی فیلم را ساخته‌اند که هیچ چیزی از زیستن در ایران نمی‌دانند یا حداقل بر اساس شنیده‌ها و تصورات ایران را بازسازی کرده‌اند. اینکه مثلا پیرِ یک خانه در حال تماشای شبکه پورن است و هنگامی که پسرش وارد خانه می‌شود کانال را تغییر می‌دهد، معلوم است که فیلم را یک نقاد توتالیترِ اُپوزیسیون ساخته است.

شناختن

فیلم از جایی شروع می‌شود که آغاز شدن آن با تمام شدنش یکی است. پیرمردی که خود به تن‌فروشان پول می‌دهد از دیدن دخترش با پسری دیگر غیرتی خواهد شد و تصادف می‌کند. همین سکانس اُپِنینگ کافی است تا ما متوجه آن شویم که فیلم برای چه ساخته شده. بعد پیرمرد به تن‌فروش طعنه می‌زند که مُد شده است همه با بچه‌شان سوار شوند و… ما جریان دراماتیک ناشناخته‌ای در فیلم نمی‌بینیم در مستند «فقر و فحشای» ده‌نمکی به مراتب عمیق‌تر به این موضوعات پرداخته شده اما این ناشناختگی که از شناختن غلط جامعه ایرانی بیرون آمده قسمت عظیمی از آن حاصل ساخت و پردازش در خارج و توسط خارجی‌ها است. جامعه ایرانی آنطور که ما می‌خواهیم در قصه تصور شده یا آنطور که ما به آن انتقاد داریم؟ این مهم‌ترین ایدئولوژی برای کارگردانی یک اثر نقادانه است. ما نمی‌توانیم یک جریان فردی را به یک جریان سیستماتیک سوق دهیم آن هم وقتی که فرد جاهل محصول جهالت فرد جاهلی دیگر است و حتی مورد انتقاد اطرافیان و دوستان قرار می‌گیرد. در فیلم «عنکبوت مقدس» علی عباسی، کاملا چنین ایدئولوژی غلط و جاهلانه‌ای در قصه وجود دارد و اتفاقا در «تهران تابو» نیز این تفکرِ حاصل از تمایل و توتالیتری دیده می‌شود.

باور نکردنی

ما در یک جنگ سرد قرار داریم که دشمن با نرمش سینماتیک حمله‌ور می‌شود. سینما تا یک جایی در زمان و مکان می‌تواند باعث پیشرفت فرهنگی کشوری شود از یک برهه به بعد سینما برای سلطه است. این سلطه که همراهی دیگر هنرها را در کنار خود دارد با سواستفاده از جنبه سرگرمی خود سعی در تزریق باورهایی خاص به تماشاگر خود را دارد. سینمایی که این‌روزها به راحت‌ترین شکل ممکن در دسترس همگان قرار می‌گیرد و حتی برای تماشای آن به خود زحمت روی پرده انداختن نمی‌دهند، با تلفن همراه محصول سینما را نگاه می‌کنند اما ای کاش می‌دانستند که مثلا وقتی سیدنی لومت فیلم «بعد از ظهر سگی» را کارگردانی می‌کند و مجبور می‌شود برای برداشت صحنه‌ای از آل پاچینو نگاتیو خود را در لحظه عوض کند یعنی چه. ما با افرادی در جامعه امروز مواجهیم که حتی خودشان از چیزی که خلق می‌کنند آگاهی کامل ندارند و این تهاجم، ناشی از حمله تکنولوژی مابعدِ فرهنگ است. در یکی از جشنواره‌ها دیدم که فیلم کوتاه زیر یک دقیقه پسری برنده شده بود بدون آنکه آن پسر اصلا بداند چه ساخته یا دغدغه فیلم‌سازی داشته باشد. ماجرا این بود که او از سیم‌های برق در حالی که شیشه‌ی ماشین را پایین داده بود فیلم با تلفن همراهش گرفته بود و برای شوخی با جشنواره در بخش رقابتی آن ارسال کرده بود و اصلا باور نمی‌کرد به او جایزه بدهند. «تهران تابو» نیز چنین حالی دارد. ما جریانی از شکل نقادی به جامعه را می‌بینیم که اتفاقا در آن رذالت مردها به واسطه مردسالاری و جهالت بیشترشان خوب نمایش داده می‌شود اما نقدی که بر جامعه وارد می‌شود اگر راهکاری نداشته باشد بیشتر یک خودنمایی و شعار است مخصوصا اگر در مدیوم سینما باشد. یاد روایتی افتادم که کسی نزد رسول اکرم (ص) می‌رود و می‌گوید ما افرادی را دیدیم که در پستوی جایی در حال گناه کردن بودند و رسول می‌فرماند که: شما نادیده بگیرید. درست است که زبان سینما برای نادیده گرفتن ساخته نشده اما این زبان بسیار چیزها برای دیدن دارد که سر نخ آن را می‌توان از تارکوفسکی یا برگمان پرسید نه برای علی سوزنده‌ها دست زد و آفرین گفت!.

علی رفیعی وردنجانی