دکتر چون و طلسم گم شده ساخته کیم سونگ شیک نه به اندازهی «کنستانتین»، فرانسیس لارنس، فیلمی به غایت جذاب و اکتشافی است. ارتباط سینما با خرافات و نیروهای ماورایی که البته بیشتر آنها را خرافات تشکیل نمیدهند و تخیل سازنده در آنها دخیل است، یک رابطه مضمونیِ مستاصل است. در بسیاری از ادوار تاریخی، ادبیات به مبارزه با خرافات پرداخته اما هرگز این مبارزه تاثیری چون «جنگیر» ویلیام فریدکین، نداشته و نتوانسته تاثیر مستقیمی بر باور مردم داشته باشد. سینما این قابلیت را دارد که مستقیما باور خرافی بیننده را تحت تاثیر قرار دهد؛ لازم به ذکر است که در بسیاری از آثار سینمایی و مشخصا در «ملک سلیمان» شهریار بحرانی، ایدئولوژی نا همترازی میان خیر و شر برای خرافات در نظر گرفته میشود و این باور در بیننده ایجاد خواهد شد که قطعا ایمان به جن یک باور شیطانی و شری است. جدای از مسئلهی ادبی و باوری مد نظر از چنین فیلمهایی «دکتر چون و طلسم گم شده» یک سناریو تینیجری که در جمیع جهات توانایی جذب هم سنوسالان خود را خواهد داشت.
باور
باور به خرافات منجر به سوء استفاده دیگران از این باور خواهد شد. دکتر چون مستقیما از این باور خرافی استفاده میکند و در حالی که خود با ترفندهای تکنولوژی به این مسئله دامن خواهد زد بیشتر نقش شیاد را در مواجهه با این باور دارد. اما چه چیزی باعث خواهد شد دکتر چون از چنین مسئلهای سوء استفاده کند؟ مخاطب همواره در مواجهه با چنین جزئیاتی غافلگیر خواهد شد. از سویی قصه نیز به چنین جزئیاتی دامن زده است. مثلا کنترلی که در دستان یک متخصص تکنولوژی است و با استفاده از وای فای و اینترنت فرمان دگرگونی حوادث را میدهد تا ابتدای کار که دختر آن خانواده متوجه کلاهبرداری تیم شده و از آنها فیلم میگیرد. اما در جلوتر ما این باور را به عنوان یک مضمون در پیرنگ فیلمنامه مشاهده میکنیم. در سکانس ابتدایی میبینیم که پدربزرگ برای نجات نوه بسته شده به سنگ آمده و در ادامه نوه همان دستبندی را به دست دارد که از پدر بزرگ به جا مانده. نشانهگذاریها در یک فیلم باعث ایجاد نماد نخواهد شد اما این نشانهها به عنوان پیرنگهای کوچک فرعی میتواند بیننده را برای فهم ادامه اثر کنجکاو نگاه دارد. فیلم پر است از این نشانهها؛ در حالیکه این نشانهها پیوند مضمونی به داستان ابتدایی قصه پیدا خواهند کرد. «دکتر چون و طلسم گم شده» در ادامه یکهتازی سینمای کرهجنوبی در عرصه بینالمللی، شکل روبهرویی مواجهه اجتماعی با خرافاتی است که سالها است این کشور در قالب پرستش با آن مواجه بوده. جالبتر آن است که این مواجهه اجتماعی در فیلم «انگل» بونگ جون-هو نیز در قالب سوء استفاده از محافظهکاری و کژ فهمی خانواده متمول دیده میشود. سینمای کره فرهنگیترین سینمایی است که در عصر حاضر نقش شناخت اجتماعی و مبارزه با خرافات را ایفا میکند. سینمایی که هرگز باور اجتماع را نشانه نگرفته بلکه این باور را تسهیل شده مورد نقد و ارزیابی قرار میدهد.
ماجرا
ما با دوشکل کلی از فیلم مواجهیم. اول اینکه تا چه اندازه «دکتر چون و طلسم گم شده» واقعی است و دوم آنکه باید مشخص شود که اگر آنقدر ساده هستیم که ماشین را به گونهای پارک کنیم که بیایند و ببرندش چگونه میتوانیم سر دیگران کلاه بگذاریم؟ کرهایها همواره با این مسئله مشکل دارند که در عین سادگی نکاتی را ذکر میکنند که هنرمندانه است اما فیلمنامه از نظر منطقی نمیتواند با این نکات جلو رود. از سویی دیگر ما این طلسم شدن و طلسم شدگی را در «کنستانتین» فرانسیس لارنس، بیشتر میفهمیم تا در فیلم شیک. ماجرا بیشتر تینیجر مآبانه است تا اینکه نیاز به فهم داشته باشد. ما نبرد خیر و شر را در کنار نبرد اقتصادی فقیر و غنی میبینیم و باز تاکید میکنم این نبرد بیشتر از آنکه یک کهن الگوی مناسبتی باشد یک ساختار شناختی برای سینما است که تبدیل به دستمایهی تمام نویسندگان و قصهها خواهد شد. در فیلم مورد بحث ما با این تکنیک مواجهیم که بخش سینمایی و چشمنواز آن موجب جذابیت بیشتر قصه شده تا بخش داستانی آن. اگرچه در عصر حاضر دیگر نمیشود ماجراجویی نیکلسون در «محله چینیها» ساخته رومن پولانسکی، را شاهد بود چرا که ذائقهها تغییر کرده و فضای مجازی شکل ایدهآلی از خود به نمایش گذاشته است، اما باید حرمت سینما را با داستان نگاه داشت نه اینکه برای جذابیت بیشتر از تکنولوژی بیشتری استفاده کرد.
علی رفیعی وردنجانی