تمساح خونی ساخته جواد عزتی را باید ایستاده تشویق کرد و اعتراف کرد که این فیلمِ یک فیلم اولی نیست بلکه خیلی جلوتر از فیلمهای هزارم کسانی است که مثلا کمدی میسازند. فیلم، یک عزتی باحال دارد و یک عباس جمشیدیفر شاهکار مخصوصا سکانسهایی که از او در پمپ بنزین میبینیم، بازیگری به ما نشان میدهد. راستش من با هدف کوباندن فیلم در سالن نشستم چرا که خیلی فکت مثبت از این و آن گرفته بودم اما الان اعتراف میکنیم این فیلم لایق به مراتب فکتهای مثبتتری است که هنوز دیده نشده است. فیلم شرافتمندانه میخنداند و شرافتمندانه تعقیب و گریز دارد. کارگردانی عزتی در سکانسهای اکشن تعقیب و گریز با خودرو عالی است و ما حس طنز همراه شده با این سکانسها را لذت میبریم. زوج الناز حبیبی و جواد عزتی یک تعامل خوب پارتنری میسازد. از طرفی فیلمبرداری با حساسیت بالای سامان لطیفی و ایده تصویری عزتی هم باعث تراوش سینما در فُرمِ فیلمنامه شده. ما جمشیدیفر را داریم که برای فرار از دست عدهای یک تیک روانی به خود میگیرد و برنامه دارد که به وسیله دعوای با دیگران در زندان بماند و….
روانیت
ابتدای فیلم ما سکانسهایی از یک بازی میبینیم که به شدت ما را به یاد «کازینو رویال» مارتین کمبل میاندازد. یک سری ژستهایی از پژمان جمشیدی تا مهران غفوریان داریم که خیلی باحال ادای آدمهای متمول رو در میارن؛ از طرز صحبت کردنشون تا نحوه کشیدن سیگار. از طرفی ما با شخصیتهای چارهجو در قصه مواجهیم که بُعدی از رواننژندی را به دوش میکشند. جمشیدیفر در قالب مایلی کهن هم اسم باحالی دارد و هم کاراکتر جالبی حتی وقتی در قامت پازوکی قرار میگیرد هنوز برای بیننده مایلی کهن است. این یک مابهازای بیرونی تراژیک هم برای بیننده فوتبال دوست دارد که تصویر کمیکی در ذهن او میسازد. از سوی دیگر ما با علم طرفیم. یعنی تمام این اتفاقات که سعید آقاخانی هم موتور آن است از لحظهای که وارد میشود و مانند بهمن بزرگ و بزرگتر میشود، مانند کشیدهای به گوش بیننده میخورد. سکانس توی خودرو با ضلع آقاخانی و جمشیدیفر و عزتی را مرور کنید. وقتی عزتی توی ماشین میگوید خیلی سخت بود و بعد گریه میکند این خیلی سخت بودن را ما متوجه نمیشویم یعنی نمیدانیم سختی برای چه بوده. این هنر کارگردان است که ما به همه آن لحظات بخندیم و به راحتی از کنار آن عبور کنیم. دوم اینکه قافیه فیلم گره خورده به رابطه عزتی و حبیبی. ما بازی خوب عمو حاتم را در نقش پدر حبیبی داریم از سوی دیگر حسادت مردانه عزتی در مواجهه با قربان صدقه رفتنهای حبیبی به یک ددی شوگری که دو فرزند دارد خیلی باحال است. ما وجهی تراز از این مردانگی را میبینیم که یک حالت روانی با خود به دوش میکشد، مردانگیای که بویی از آنیما نبرده و به شدت آنیموس زده است. ما سکانسهایی از مراسم عروسی داریم که اصلا روی آن تاکید نشده اما تاثیر بالایی در روی دادن این واقعه دارند.
تلاش
عزتی «تمساح خونی» را برای مردم ساخته و این بسیار شریف و قابل دفاع است. فیلمی که دغدغهی انتوئل بازی ندارد و قرار نیست مانند «بیرویا» وزیردفتری خاص باشد. به همان اندازه که شخصیت عزتی دوست داشتنی است فیلم او هم دوست داشتنی است. «تمساح خونی» با یک اتفاق شروع میشود و با همان اتفاق هم به پایان میرسد. ما به صورت دوار به این اتفاقات میخندیم. سالها است که ارتباط سینما با مخاطب عام در برههای تاریخی از سینمای ایران گیر کرده. ما به این زمان برای رسیدن به چنین دستاوردهایی نیاز داشتیم اما پس از این دیگر سینما جای فیلمهایی مانند: «وای آمپول» یا «هزارپا» نباید باشد. مخاطب نباید به هر قیمتی به سینما بیاید و به هر قیمتی در سالن قهقهه زند. سینما فرصتی است برای تداعی لحظههای نابِ نوستالژیک نه سو استفاده از نوستالژیکها که چند سالی است باب شده. عزتی، حداقل به من، یاد داد که میشود بدون هیچ ادعایی فیلمی ساخت که مردم دوست داشته باشند و در کنار مردم حتما منتقدین هم دوستش دارند.
علی رفیعی وردنجانی