کودا | دوست داشتنی ها

کودا به کارگردانی سیان هدر محصول اندیشه ای است که وجه متمایز کننده انسان و جامعه را نقض می کند. آنچه این فیلم را دارای اهمیت کرده است تابو شکنی سینمایی و بازگشت به ریشه چه در ساختار و چه در محتوا است. بازگشتن به ریشه به معنای این است که ما قرار است فیلمی صامت ببینیم اما آنقدر جذابیت موسیقی بالا است که در عین بی صدا بودن صدا را لمس می کنیم؛ (لحظه ای که پدر روبی دستانش را بر صورت و زیر گلوی او می گذارد تا بتواند تحرکات حنجره اش را که ناشی از خواندن او است لمس کند). کودا توصیف دیداری گرفتن حس خوب از شنیدن و آوزا خواندن است (هنگامی که استاد از روبی می خواهد احساسش را از آواز خواندن بیان کند). بازیگر نقش روبی، امیلیا جونز، علاوه بر آنکه بی شک مستعد موسیقی و آواز است توانایی بالایی در بیان حالات و میمیک رفتاری در دو جبهه صامت و صداپیشگی دارد.

خانواده‌ات و بغل کن

سوال اصلی که در مواجهه با این اثر برای من پیش آمد این است که: چرا باید دغدغه های خانواده ای را روایت کنیم که تنها یک نفر از آنها می تواند بشنود و حرف بزند و اتفاقا همان فرد مستعدترین در خانواده است؟ این سوالی است که به خوبی فیلم نامه و داستان به آن جواب می دهد. بحث اصلی مولف در «کودا» ابدا کر و لال بودن خانواده روبی و یا نگاه و تمسخر دیگران نیست، بلکه مسئله او مواجهه خانواده ای است که در عین الکن بودن به مراتب قابلیت درک بالایی دارند. داستان به ما نشان می دهد که اگر روبی نباشد آنها نمی توانند تنهایی به دریا روند و گرفتار پلیس می شوند، اگر روبی نباشد نمی توانند در یک جمع اظهار نظر کنند و… ، اما آنچه در این قصه ها و پیرنگ های فرعی به طور وسیع به نمایش در می آید آن است که در پایان نشان دهد اهمیت خانواده به روبی تنها برای امرار معاش و یا انجام امور اجتماعی نیست بلکه او فرزند خانواده ای است که همیشه حامی یک دیگر اند و به یک دیگر عشق می ورزند. فیلم همانطور که حال خوب کن شروع می شود به پایان می رسد و این مسیری که تا پایان طی می کند به ما اهمیت خانواده داشتن را ثابت می کند. در سکانس پایانی می بینیم که روبی پس از خداحافظی از خانواده اش با تماشای آنها در آینه به شدت دلش تنگ می شود و دوباره از خودور پیاده شده و این بار هر چهارنفر را در آغوش می گیرد و تا پدرش با زبان الکن و شکسته خود به او نمی گوید برو دلش برای رفتن قرص نخواهد شد.

جامعیت سینما

باید اعتراف بزرگی کرد. سینمای غرب خدمت بیشتر و عمیق تری به بنیان خانواده و اهمیت خانواده داشتن در عین بیان مشکلات اجتماعی و جوانان کرده است. البته از نظر جامعه شناسی سینمای ما نیز حول محور خانواده موضوعات را بیان می کند اما خانواده ای که در سینمای ایران بیان می شود ناشی از جامعه ای است پر از بُغض و دوری از یک دیگر و تا مادامی که حال عمومی یک جامعه خوب نباشد نمی شود حرف از گروه های کوچک تر در قالب خانواده های 4 نفره زد. اما اگر خوب دقت کنیم کلیه امور اجتماعی در اثری مانند «کودا» از نظر جامعه شناسی و طرح قصه درست است. ما در قصه استادی را می بینیم که مایلز و روبی را خوب می شناسد از آنها می خواهد که با یک دیگر کار کنند. بعد در ادامه متوجه می شویم او خود در موسیقی و هنر تلاش کرده است و به جای مورد نظرش نرسیده و از همین بابت تا روز تست روبی او را حمایت می کند. این طرد شدن یک موزیسین که در آینده قرار است جوانانی مانند روبی و مایلز را تربیت کند در این قصه به زیبایی به تصویر کشیده می شود و در جامعه ای مانند امریکا به واقعیت ختم خواهد شد؛ اما به همان نسبت اگر در جامعه ای مانند ایران، یا دیگر جوامعی که به هنر و ارزش و جایگاه اجتماعی آن اهمیتی نمی دهند، چنین فردی از جامعه خود به واسطه نادیده گرفته شدن و عدم حمایت طرد شود هرگز آینده شکوفا کننده ای برای دیگری نخواهد داشت و حتی قطعا خود به پوچی خواهد رسید.

سکانس برتر

از دید من برترین سکانس فیلم هنگامی است که پدر و مادر روبی در سالن نشسته اند و به آواز خواندن روبی و مایلز نگاه می کنند. دوربین نگاه متعجب و مشکوک پدر را به حاضران در سالن نشان می دهد که هر یک شور خاصی دارند، گریه می کنند یا دست دیگری را در دست گرفته اند، صدای فیلم حذف می شود و برای لحظاتی بیننده خودش را جای پدر و مادر روبی قرار می دهد. چقدر سخت است شاهد هنرنمایی کسی که دوستش داریم باشیم اما به طور کامل احساساتی را که او بیان می کند لمس نکنیم. پیام «کودا» می تواند این موضوع باشد: آنها که می شنوند از آنها که نمی شنوند چه چیز برتری در مواجهه بیشتر با واقعیت دارند! خانواده ای که در کودا تعریف شده است خانواده دوست داشتنی است و می تواند الگوی بزرگی برای جوامعی مانند کشورمان باشد.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی