موجودات شگفت انگیز: اسرار دامبلدور | درد او، قدرت او است

موجودات شگفت انگیز: اسرار دامبلدور اثری است که جادوی سینما را به خوبی نمایش می دهد. تلفیقی از رنگ، جلوه‌های ویژه، تصویر برداری و داستان پر زرق و برق که مشخص می کند دیوید یتس دنیای رولینگ را خوب می شناسد. هنر سینما پویا و پیشرو است و طبیعی است که همواره دستاوردهایی در زمینه جلوه‌های ویژه میدانی و کامپیوتری به دست آورد اما خطری که سینما و مشخصا سینمای هالیوود را تهدید می کند، اشتباه گرفتن سینما و جذابیت‌های سینمایی است. اگرچه در این فیلم قصه‌ای هوشمندانه از رولینگ می خوانیم اما آنچه برایمان تعلیق و کشمکش ایجاد می کند، جذابیت‌های بصری و حواشی جادویی سینما و نه سینما به مفهوم هنری کلمه است.

روزی روزگاری در آمریکا

از نوستالژی‌هایی که این فیلم برای من داشت یادآوری میزانی از شاهکار سرجو لئونه «روزی روزگاری در آمریکا» بود. هنگامی که پروفسور هیکز برای ترغیب، کوالسکی، می رود در یک نما این یادآوری اتفاق می افتد که برای من دلچسب و خوش آیند بود، البته اشاره‌های فیلمنامه به هاگوارتز و مدرسه جادو نیز در قامت دنیای رولینگ پذیرفتنی است اما آنچه بیشتر از همه چیز باعث شد تا برای نگارش این متن اقدام کنم، خلأ جانی دپ و کاراکتری بود که از گریندل‌والد می شناختیم. مدس میکلسن با همه قابلیت‌هایی که در بازی با میمیک و بدن خود دارد ذاتا به این نقش نمی آید. در واقع وقتی خبر کنارگذاشته شدن جانی دپ از این پروژه را شنیدم با خود فکر کردم که میکلسن نیز می تواند از پس نقش برآید اما با تماشای فیلم این باور در من شکل گرفت که سینما میعادگاه خاطرات غیر ارادی انسان‌ها است. دپ به یکی از آن خاطرات تبدیل شده و مانند این است که نقش جک اسپارو «دزدان دریایی کارائیب» را به یکی دیگر بسپارند. ابدا وارد بازیچه اخبار و حواشی آن که چه بر سر هنر و هنرمند می آورد نخواهم شد اما در همین حد توضیح دهم که هرگاه حاشیه از متن مهم‌تر جلوه داده شد باور داشته باشید که عدالت در حال پایمال شدن است. چیلین به عنوان جادوی اصلی رولینگ در این فیلمنامه عملکرد ضعیفی دارد. موجودی که شگفت انگیزی آن را در فیلم‌های دیگر نیز می توان دید. Opening فیلم با چگونگی رهایی اسکامندر،  به ما نشان می دهد که با فیلمی متفاوت از نظر جذابیت و جادوی سینما روبه رو ایم اما در ادامه نه تنها این جذابیت تبدیل به عادت می شود بلکه مدام آن را ارجاع می دهیم به هری پاتر و خاطراتش. اگر چه دنیای رولینگ این چنین است و باید آن را پذیرفت اما به نظر می رسد این دنیا صرفا برای سرگرمی و تجارت ادامه پیدا کرده و دیالوگ‌های به ظاهر عمیق مانند: دردش همون قدرتشه، تغییری در دیدگاه ما ایجاد نخواهد کرد. «موجودات شگفت انگیز: اسرار دامبلدور» ما را شگفت زده می کند اما شگفتی ما از سینمای فیلم نیست بلکه از حواشی، جذابیت‌های بصری و کلک‌های سینمایی، آن است.

چیلین

اشاره قصه به آلمان و پیش بینی آینده از شیطنت‌هایی است که هالیوود و دنیای ابرقهرمانی را به وجود آورده. این اشاره را تنها می توان به عنوان یک ابزار رسانه‌ای مخرب شناسایی کرد. از سویی دیگر اشاره به بوتان و استفاده از میزان سن و لوکیشن بودائیسم نیز، اگر نخواهیم به توهم توطئه دامن بزنیم، چنین کاربردی دارد. فیلم برای فروش و تجارت بیشتر دست به هرکاری زده و با چنین دیدگاهی دیگر نمی توان انتظار آفرینش یک اثر سینمایی را که هدف اول او هنر است داشت. سینما مدیومی است که هر خیالی را تبدیل به واقعیت بصری می کند و تشخیص فاصله موجود میان خیال، توهم و قدرت نمایی به اندازه‌ای سخت است که بیننده فقط می خواهد از زمانی که برای تماشای اثر گذاشته لذت ببرد. اگر عقبه فیلم حال حاضر را کنار بگذاریم آنچه می بینیم، در رساتای هدف هالیوود برای قدرت نمایی رسانه‌ای در حرکت است. اثری که سرگرم کننده، قانع کننده (برای بیننده عمومی) و مهیج است فقط کافی است تا در زیرمتن اشاره‌ای به حرف اصلی خود داشته باشد. لارنس فون تریه سینمایی دارد که با هیچ ابزار سیاسی نمی توان آن را اندازه گرفت و دلیل آن هم پایبندی به اصل هنر، تنها فرم خالص می تواند فلسفه تولید کند، است. نمونه‌ای که در سینمای ایران با کمی درنگ می توان مکری را مثال زد. هالیوود اثری تولید نمی کند بلکه فرم مشخصی دارد که برای آن محتوا خلق می شود. فرقی نمی کند رولینگ بنویسد یا زک اسنایدر کارگردانی کند. فرم هالیوود با ابعاد زیادی پذیرای هر محتوایی می شود چرا که وقتی ظرف شکل مشخصی داشته باشد هرچه در آن بریزیم شکل آن را به خود می گیرد. «موجودات شگفت انگیز: اسرار دامبلدور» سرگرم کننده است اما سرگرمی آن نه از سینما بلکه از ابزار سینمایی استفاده شده در آن است. امیدوارم شاهد آثاری باشیم که حرف خود را پشت جادوی سینما و جایزه و عقبه مولف پنهان نمی کنند و هدف والایشان خلق سینما است.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی