ملاقات خصوصی ساخته امید شمس یک سانتیمانتالیسم است و قبل از آنکه اهمیت سینمایی اثر مورد مداقه قرار گیرد بیننده را دچار اضمحلال منطقی خواهد کرد. مواجهه اول شمس با یک دیدار غیرمتعارفِ احساسی، عمیقا رویایی و ناداستانی است. قبل از آن‌که مفاهیم و دستاوردهای سینمایی را در چارچوب ساختار سینمای ایران مورد کشف و شهود قرار دهیم باید به این نکته اشاره کنیم که سینما فرصتی است برابر برای احساساتی که تجربه شده یا ممکن است تجربه شود. امکان برابر تجربه احساسی که بین فرهاد و پروانه شکل می‌گیرد از نظر منطقی نه تنها صفر است بلکه رویایی و دور از ذهن به‌نظر می‌آید. این ویژگی از فیلم‌نامه «ملاقات خصوصی» جهان ذهنی بیننده را در مواجهه با ایده‌آل‌هایش از عشق و دوست داشتن قلقلک می‌دهد. فارق از آن‌که فیلم‌ساز چه پیشینه‌ای داشته و تا چه میزان تجربیات شخصی‌اش را داخل فیلم‌نامه آورده، قطعیت برابر یک مکاشفه میان عاشق و معشوق از بین رفته و ما بدون هیچ‌ عقبه‌ای وارد چالش عاشقی می‌شویم. استفاده از تلفن همراه به عنوان ساختار مجاز برای ارتباط دو انسان و ایجاد احساسات بر اساس تصویر و مکالمه ویدئویی در دنیای تحت سلطه تکنولوژی ما را به یاد فیلم «Her» ساخته اسپایک جونز می‌اندازد و همچنین ناخودآگاه بیننده خاص سینما از ملاقات‌های خصوصی به یاد ساخته رسول‌اف «گاگومان» می‌افتد.

*ادبیات

تداخل موضوعیت صرفا ترکیب ژانری برای یک اثر سینمایی به وجود نمی‌آورد و به فیلم « ملاقات خصوصی» نمی‌توان گفت یک عاشقانه اجتماعی چرا که ادبیات تنها جایی است که قبل از مواجهه تصویری و ذهنی با سوژه باید آگاهی از آن و شناخت از آن برای خواننده، بیننده، به وجود آید. پرداختن به مسئله دوست داشتن در زندان و اصرار بر باورپذیر کردن آن به خودی خود ناتوانی فیلم‌نامه‌نویس از یافتن خرده پیرنگ‌های مناسب برای قصه است. این که ما عاشقانه‌ای را روایت کنیم که صرفا با یک ارتباط مجازی محرمانه از داخل زندان شکل بگیرد و با غلو آن را حقیقی جلوه دهیم یعنی شناخت کافی از احساسی که ایجاد کرده‌ایم نداریم. از سویی دیگر احساسی که میان پروانه و فرهاد شکل می‌گیرد قابلیت فداکاری برای یک‌دیگر را ندارد. پروانه چرا برای فرهاد مواد قاچاق می‌کند؟ چرا فرهاد در سکانس آخر پس از کلنجار با خود همه‌چیز را گردن می‌گیرد؟ شاید پاسخ دهندگان پرسش دوم بگویند تماشای واکنش یک کودک خردسال، تخریب ماشین فرهاد با حرص زیاد توسط پسر همسایه، بهانه‌ای برای صحه گذاشتن بر وجدان فرهاد شد. اما ابدا این پاسخی درست به عنوان فیلم‌نامه قصه‌ای که می‌توانست یک شاهکار تمام عیار باشد، اگر تنها و تنها اگر سکانس پایانی‌اش با خودکشی فرهاد همراه می‌شد؛ نیست. ادبیات بر روی کاغذ می‌تواند حاصل ذهنیات خواننده‌اش باشد و تا ابد فرهاد و پروانه دلشان را به ملاقات‌های خصوصی با فواصل طولانی مدت خوش کنند اما سینما باید پاسخی قاطع بر تمامیت داستانی یک اثر ادبی باشد. آنچه «ملاقات خصوصی» را از منظر سینمایی مهم می‌کند چگونگی برخورد مولف با یک سوژه سوخته است.

*خط و ربط

تعصب کورکورانه برادر نسبت به خواهرش که به تدریج دستمایه‌ای برای سواستفاده از شخصیت و ایجاد تعلیق داستانی می‌شود خوب است اما کافی نیست. حتی کاراکتری که شمس به عنوان سرکرده مافیای زندانی‌‌ها خلق می‌کند در آخر با رها شدگی همراه است. این فکت‌ها به خودی خود نماینده آن است که ثابت کند شمس از قصه چه می‌خواهد. برادر پروانه که باید موتور فیلم باشد پس از ورودش روند داستانی فیلم را به جهت منفی تغییر می‌دهد. بیننده‌ای که تا چندی پیش با خود می‌اندیشد فرهاد و پدر پروانه، ایرج، چرا به زندان افتاده‌اند حالا باید بی‌خیال هرآن‌چه می‌پنداشته شود و قصه‌ای دیگر را پیش بگیرد و البته بعدها جواب گمان‌هایش در فیلم به صورت سطحی داده می‌شود. تمکز بنیادین فیلم بر بازی هوتن شکیبا و پریناز ایزدیار بنا شده. بیننده‌ای که عادت داده شده شکیبا را در کنار شاکردوست ببیند حالا باید او را در کنار ایزدیار احساس کند. البته این مقایسه عامیانه تنها در سینمای سوپرمارکتی صدق می‌کند و باوجود آن‌که امید شمس سعی کرده از چنین فضایی فاصله بگیرد همچنان خط و ربط‌های فیلمش دچار عقبه‌ چنین بدنه‌ای خواهد شد. ایزدیار علاوه‌بر قابلیت‌های منحصربه‌فرد در تعمیم دادن زیبایی و میمیک چهره‌اش به خواست کارگردان، توانایی ایجاد احساس مستقیم با کاراکتر یک دخترِ مظلومِ خانواده دوست را دارد که بازی او در «ابد و یک روز» نقطه عطف آن است. «ملاقات خصوصی» می‌تواند شروع خوبی برای یک فیلم‌ساز باشد اما نقطه عطفی در کارنامه  هنری وی به وجود نمی‌آورد.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی