مردان دامن پوش | درباره سینمایی مرد شاهان The King’s Man

مرد شاهان یا کینگزمن سری جدید فیلم های جاسوسی – اکشن انگلستان در توجیه رفتارهای جاسوسی و ضد جاسوی سرویس اطلاعاتی خود است که البته در این قسمت به طور کلی تاریخ را نقض کرده و آنطور که خود می خواهد به بازنویسی آن پرداخته است. متیو وان که کارگردانی این قسمت و نسخه های پیشین آن را برعهده دارد با تجربه بیشتر و ایجاد فضایی اینترتیمنت (تفریحی) برای بیننده توانسته باورهایی را در کارگردانی و نه فیلم نامه ایجاد کند که تزریق آن به اشکال دیگر هنری – ادبی دشوار است. اولین گزینه ای که به عنوان یک بیننده جدی سینما با آن روبه رو می شویم، Opening یا باز شدن قصه و پیشینه تاریخی آن برای بیننده است.

نبرد به سبک باله

در سکانس ابتدایی می بینیم که چطور خود و همسر «مرد شاهان» هدف تک تیرانداز قرار می گیرد. البته در همان ابتدا به ما نشان می دهد که با یک فیلم جدی روبه رو نیستیم چرا که تصادف ایجاد شده در فیلمنامه به اندازه ای تصادفی است که ارزش بیانی در آن دیده نمی شود. در واقع شروع قصه تنها عاملی برای جریحه دار کردن احساسات بیننده است که همان هم بسیار ضعیف و سطحی عمل می کند. نکته ای که به عنوان زیربنا در سری فیلم های «مرد شاهان» وجود دارد اکشن و چگونگی برخورد با آن است. مشخصا در باره این قسمت که به نوعی می خواهد عقبه خود را بازسازی کند باید اینچنین گفت که مفاهیم تجربی دیداری و حدسی بیننده دچار تردید و در جاهایی ناامید کننده خواهد شد. از نبردی که کینگزمن، دستیار سیاه پوستش و پسرش با جاسوسی که در قالب یک روحانی در روسیه دارند می توان نتیجه گرفت هدف تنها سرگرم کردن بیننده است. سبک نبرد روحانی که همراه با رقص است. میزان ضد قهرمان بودنش که خوردن سم و خفه شدن در آب زیر صفر درجه اثری بر روی او ندارد و در نهایت تنها با شلیک میان دو ابرو از پا در می آید به ما ثابت می کند همچنان ریشه های سینمای غربی در ضد قهرمان سازی های تمسخر آمیز تنیده شده. در واقع در عین حالی که دشمن را قوی و گاهی شکست ناپذیر نشان می دهند، او را در برابر قدرت اسلحه خود عاجز می شمارد. جلوتر که می رویم وارد جنگ می شویم. رالف فاینر در نقش «مرد شاهان» از پسر خود یک اسطوره می سازد در حالی که در میدان جنگ دامن به پا دارد و مصدومی را جابه جا می کند. دقیقا این همان مفهومی است که ضد قهرمان داستان از آن استفاده می کند. او خود را چوپان گله ای می داند که حیواناتش از هوش بالایی برخوردارند. بهتر است بگذریم از مفهوم سطحی و باسمه ای موجود که اشاره هایی به آدولف هیتلر و فاشیسم دارد؛ چرا که به نظرم سینمای غرب و هالیوود در این زمینه مشمئز کننده عمل کرده اند. پسر کینگز من بر اثر تشخیص اشتباه یک افسر خودی که او را از دشمنان فرض می کند کشته می شود و در پایان هم که فاینر شال ضد قهرمان را با نشان فرزندش می برد تا او به دره پرت شود یک شوخی بیش نیست.

شمشیر بازی

اما به نقاط قوت فیلم اشاره ای داشته باشیم که چه چیزی باعث می شود بیننده تا پایان داستان و چگونگی پیروزی قهرمان بر ضد قهرمان را شاهد باشد. اساسا سینمای اکشن به دلیل ماجراجویی و استفاده از ابزارهای جنگی منحصر به فرد جذابیت خاصی دارد و به طور عمومی فرصت مناسبی برای بیننده است تا کمی تفریح کند اما نکته ای که به طور مشخص در این فیلم وجود دارد قهرمانی است که قرار است به سبک دیگری برایمان جیمز باند بازی درآورد. اگر چه جدیت سینمای جیمز باند در این فیلم وجود ندارد اما میزان تلقین بیشتری لمس می شود چرا که قانون داستان آن است که اگر می خواهیم حرف جدی را به دیگری القا کنیم آن را در قالب شوخی و کمدی بگنجانیم. این کمدی در شمشیر بازی پایانی میان قهرمان و ضد قهرمان جدی می شود و حتی جانفشانی دستیار سیاه پوست «مرد شاهان» به اتفاقی تبدیل می شود که جدیت آن از هر کمدی سیاسی، سیاسی تر است. ما مجذوب مهارت شمشیر بازی کاراکتر نمی شویم درواقع مدام منتظر آن هستیم که او به کشته شدن پسرش در جنگ اشاره کند و ضد قهرمان را بانی شر به وجود آمده خطاب کند. مسلما در یک یادداشت روزنامه ای فرصت واکاوی داستان از منظرهای مختلف نخواهد بود چرا که به نظر من چنین آثاری جای بحث فراوانی دارند. تماشای این اثر صرفا می تواند جذابیت بصری و تفریحی داشته باشد و عموما توانایی ایجاد تفکر و اندیشه در چنین سینمایی وجود ندارد.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی