ماشین مرا بران | خوابیدن روی تخت موراکامی

ماشین مرا بران فیلمی از ریوسوکی هاماگوچی یک اثر تلخ به اندازه حقیقت اما دوست داشتنی است. اولین پرسشی که در مواجهه با این فیلم برایم ایجاد شد آن است که: چرا با وجود آنکه می دانم موراکامی نویسنده بزرگی است اما همچنان داستان به داستان او را بزرگ تر می بینم؟ سوال اساسی تر آن است که تا چه اندازه داستانی ژاپنی به خود مدیومی اجتماعی – جهانی گرفته است که در همه جوامع قطعا اتفاق می افتد. این دو پرسش را در ادامه این یادداشت جواب خواهم داد اما قبل از آن دوست دارم به سه فکت بزرگ فیلم اشاره کنم. اول «در انتظار گودو – بکت»، دوم «دایی وانیا – چخوف» و سوم «هاروکی موراکامی – فیمینیست».

ابزرودیک بکت و موراکامی

اندیشه فیمینیست یک اندیشه برتر در علوم انسانی است که به طور عمومی در تمامی داستان های موراکامی از «چوب نوروژی» تا «کافکا در کرانه» و داستان های دیگرش می بینیم، مخصوصا استفاده از استعاره گربه در داستان های او این اندیشه را بیشتر رواج داده است، اما به طور مشخص در نمایشنامه بکت، «در انتظار گودو» خواننده با متنی فیمینستی روبه رو می شود که جهان ابزوردیک آن را روایت می کند. دلیل آن که در این یادداشت این موضوع را عنوان کردم این است که مسئله نویسنده فیلم نامه شناور بودن میان جهان موراکامی یا بکت نیست بلکه نزدیک شدن به جهانی آرمانی است که تنها به وسیله ابزوردیک می تواند روایت شود. جهانی که عشق و خیانت و تساوی جنسی را شامل خواهد شد. از سویی دیگر در فیلم به نوعی با نمایشنامه «مرگ فروشنده» میلر نیز روبه رو می شویم که بازگو کردن آن در این یادداشت اولویت نیست. بخشی از نمایشنامه چخوف در این فیلمنامه شنیده می شود که بیننده را برای یک خیانت، عادت یا بخشش بزرگ آماده می کند.

معشوقه داستان گو

عنوان این یادداشت را «خوابیدن روی تخت موراکامی» انتخاب کردم چرا که فکر می کنم این داستان بزرگ ترین ادای دینی است که موراکامی به منِ زنانه شخصیت خود کرده است. همانطور که فیلم با یک رابطه شروع می شود و زن در حال تعریف کردن رویاهایی است که می خواهد روزی آنها را بنویسید و با آقای کارگردان تشریک مساعی می کند، فیلم نامه نیز از جهان فیمیسنیت و دنیای جذابیت بهره می برد تا بیننده نفهمد چرا وقتی مرد از معشوقه خود برای مسافرت  خداحافظی می کند، در آخرین لحظه با آمدن یک پیام سفر او لغو می شود و در هنگام بازگشتن به خانه او را با مردی در حال خیانت می بیند؛ خانه را ترک می کند؟ این چرا آغاز بی غیرتی نیست بلکه سرآغاز داستانی است که قصه ای را برایمان روایت می کند که تا به حال نمونه آن را نخوانده ایم. قصه ای که با خوانش فرهادی گونه از نمایشنامه «مرگ فروشنده» حتی به آن نزدیک هم نشدیم. منظور من از خوانش فرهادی گونه قسمتی از ایجاد ماجرا در فیلمنامه است که مدام دنبال ایجاد چرایی بعدی است و نه این که به دنبال چگونگی آن چرایی ابتدایی ایجاد شده باشد. به همین دلیل من شاهکار فیلم نامه نویسی را در این فیلم دیدم. این که ما در ادامه داستان «ماشین مرا بران» دقیقا چگونگی ایجاد آن چرایی را می فهمیم و البته فکر می کنم مدیون موراکامی و داستان بی نقصش باشیم. موراکامی مردانه زندگی می کند اما زنانه می نویسد. او از جذابیت زنانه در داستان هایش استفاده می کند و بی آنکه خواننده متوجه شود داستان ها نیاز به در آغوش کشیدن یک زن را در او افزایش می دهند. هاماگوچی قلاب داستان رو به درستی پیدا کرده است. معشوقه ای که در تخت خواب، داستان می بافد.

نیاز به بقا

از سویی دیگر رفتار آن دو با هر یک به گونه ای است که بیننده شاید متوجه قدمت زندگی آنها نشود مخصوصا وقتی بعد از نمایش معشوقه مرد را، زن شما خطاب می کنند. او از دوستش می خواهد تا این گونه نگوید. موراکامی و البته فیلم نامه نویس حواسش به کلماتی که استفاده می کند جمع است. او می داند که در عالم برابری چیزی به عنوان زن شما و مرد شما وجود ندارد حتی همسری نیز در نهایت به یک اندیشه جاهلانه ختم خواهد شد. این در حالی است که وقتی نیم ساعت از فیلم گذشته ما می فهمیم که آنها بچه ای داشتند که از دستش داده اند. و بعد رابطه ای شکل می گیرد که بسیار شبیه به خیانتی است که در ابتدای فیلم دیده شده. بعد معشوقه را می بینیم که در حین رابطه داستانی تعریف می کند که در عین بی سر و ته بودن به اتمسفر خیلی می خورد. هیچ کدام این ها نیاز به بقا را برای بیننده آشکار نمی کند بلکه پیرنگ فرعی ای را وارد فیلمنامه کرده که خود می تواند یک پیرنگ اصلی باشد. درواقع شاید بحران ایجاد شده هم اخلاقی و هم برای فرار از بحران ابتدایی باشد اما در ادامه می بینیم که هر دو بحران به یک مسیر می رسند.

هویت

خاصیت موراکامی پویایی و در کنار جامعه زیستن است. درواقع مسئله ای که موراکامی را به یک اندیشمند بزرگ تبدیل می کند آن است که به جای رویاپردازی های عجیب غریب داستان هایی را سر هم می کند که قطعا در زندگی اگر برای خواننده روی نداده برای همسایه خواننده روی داده است. این مدیوم در قالب جهانی – اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است. به عنوان مثال او وقتی «چوب نوروژی» را نوشت آنقدر از نظر اجتماعی مورد محبت قرار گرفت که مجبور شد برای چند وقتی ژاپن را ترک کند. همه داستان های موراکامی این گونه اند. داستان هایی که حقیقت را به تلخی هرچه تمام تر چشیده اند اما با اضافه شدن جذابیت زنانه به آنها برای خواننده شیرین می شوند (منظور اندیشه و هویت زنانه است). «ماشین مرا بران» اثری فاخر در همه زمینه های سینمایی است اثری که از دکوپاژ، مخصوصا در هنگامی که مرد شاهد خیانت معشوقه خود است و ما زاویه دوربین را به گونه ای میبینم که گویی او خود را در آینه می بیند، بازی بازیگران و میزان سن هویتی ژاپنی ساخته که در عین حال در مدیوم جهانی دوست داشتنی و باور پذیر است.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی