عروس خیابان فرشته به کارگردانی مهدی خسروی که بیشتر تهیه کنندگی محمدرضا شریفی‌نیا به چشم می‌آید حرف تازه و یا خاصی در سینمای ایران نمی‌زند. فیلم به غایت اندوه انسان از تکنولوژی و مشکلات اقتصادی به وجود آمده توسط آن را در نظر دارد اما همچنان انسان را باعث و بانی مشکلاتی فراتر از تکنولوژی نشان داده. صدای نریشن، شریفی‌نیا، اصلا به فیلم نمی‌آید و بعد از آن حضور دختر این بازیگر، مهراوه، و بوسیدن و تبریک گفتن تولدش در فیلم چیزی را عوض نخواهد کرد. سینمای ایران واقعا همین است؟! سینمای سوپرمارکتی که باید تخم مرغ‌ها را از آن جدا کرد تا به قصه و سرگرمی رسید. اخیرا او در جشنواره فجر «پروین» را تهیه کنندگی و بازی کرده؛ خُب این موضوع چیزی را عوض نمی‌کند. اصلا «عروس خیابان فرشته» از ابتدا فریاد می‌زند که جدایی برای زن‌ها لذت بخش است و می‌توانند با خیال راحت دوربین به دست بگیرند و تصویر ثبت کنند؛ «پروین» با آن ژست فیمینیستی‌اش کجای این سینما قرار دارد؟ واقعا وقتی سیاست وارد هنر شود هیچ‌چیزی سر جای خودش نخواهد بود، مخصوصا سینما.

ناتوانی

سینمای بدنه مفهوم دارد. «آنچه مردان درباره زنان نمی‌دانند»، محمدپور، به مراتب بدنه‌تر از «عروس خیابان فرشته» است. از سویی دیگر مجتبی شفیعی اصلا بازیگر نیست. یک شومن را با بازیگر اشتباه نگیریم. نمی‌توان این خرده را گرفت که چرا پوریا پورسرخ، کمند امیر سلیمانی، عاطفه رضوی و بسیاری دیگر از بازیگران این فیلم را بازی کرده‌اند، چرا که بازیگر باید خوب و بد را تجربه کند اما می‌توان این ایراد را وارد کرد که چرا این بازیگران به فیلم هیجان داده‌اند؟ من تصور می‌کنم بیشتر کسانی که به تماشای این فیلم در سینما با چسترفیلد و پفک نشستند برای حضور شریفی‌نیاها بوده. پیام نامفهوم فیلم تا چرایی ساخت آن دلیل بر نگارش چنین یادداشتی نخواهد شد اما این یادداشت سعی دارد بگوید وقتی ذائقه مخاطبان سینمای ایران نزول می‌کند که سینمای ایران نزول کرده باشد. اتفاقا سینمای بدنه است که سلیقه‌ی عامه را می‌سازد. «نهنگ عنبر»، مقدم، یک گام روبه جلو برای ارتقای سطح سلیقه بدنه سینما بود که در نسخه دومش چندین گام به عقب برداشت. از سویی وقتی ما «هزارپا»، داوودی، را با همه این فیلم‌های تخم مرغی مقایسه می‌کنیم می‌بینیم اتفاقا خیلی هم تخم مرغی‌تر است. قطعا سینما نباید حال بد کن باشد اما باور کنید که سینمایی که با زور چهره و زرق و برق شما را حداکثر دو ساعت جذب خودش می‌کند، کاذب است. حال خوبش کاذب است. احساسی که ایجاد می‌کند کاذب است و حتی شعاری که می‌دهد کذب محض است. «عروس خیابان فرشته» از آن دست فیلم‌هایی است که ایده اولیه خوبی مانند «عروسی مردم»، توکلی، دارد اما این ایده شکل و شمایل بدنه بودن در سینما به خود نگرفته است. اصلا جور دیگری به فیلم نگاه کنیم. فیلم نمی‌خواسته بدنه باشد و در پی آن بوده که حرف جدی بزند اما این حرفی که می‌زند اصلا یا چه اندازه جدی است را تماشاگر باید بفهمد که فیلم ناتوان از فهماندن حرفش به مخاطب است.

غرب‌گرایی

سینمای ایران مجموعه‌ای از اندیشه‌ها در خود دارد که شناخت آن برای منتقدین و حتی جامعه‌شناسان جذاب است. ما با سینمایی در ایران مواجهیم که بی‌هیچ تلاشی تماشاگر اندک خاص خود را دارد و آن تماشاگران بیشتر نگاه شهربازی گونه به آن دارند تا جایی برای حال خوب گرفتن. آدم در شهربازی حالش خوب نمی‌شود بلکه لحظاتی را به اجبار با حال خوب دیگران لبخند می‌زند. سینمای ایران هم اینگونه رفتار می‌کند. لبخند می‌زند تا تماشاگرش بخندد نه آن که موقعیت خنده‌داری ایجاد کند. سینمای بدنه وظیفه‌اش ایجاد چنین موقعیت‌هایی است. همانطوری که در آمریکا «برادران گریمزبی»، لتریر، سینمای بدنه است. اگرچه دیگر امروزه آن بدنه بودن سینما را در غرب هم احساس نمی‌کنیم اما «عروس خیابان فرشته» قطعا فیلم شانه تخم‌ مرغی است که سعی دارد خودش را به بدنه سینمای ایران بچسباند. شناخت مخاطب در سینمای ایران وابسته به تفکر ضد مخاطب است. خانواده که دیگر جایی در سینما ندارد اندک جایی هم که در «جدایی نادر از سیمین»، فرهادی، دیده می‌شود اسمش خانواده نیست بلکه اسمش ترحم است. همانطوری که در جامعه ما با یک هجوم فرهنگی مواجه هستیم سال‌ها است سینما مورد هجوم فرهنگی قرار گرفته و امروز اگر کسی «آژانس شیشه‌ای»، حاتمی‌کیا، بسازد همه به او خواهند خندید و خرده می‌گیرند که چرا متحجری.

علی رفیعی وردنجانی