دشمن فیلمی از گارث دیویس یک توهم است یا تخیل؟ آنچه فیلم را در معرض ستایش قرار میدهد هشدار برای نابودی زمین در سالهای بعد مثل 2065 است و آنچه فیلم را از هر نظر نامتعارف کرده انگیزهای است که ما از زیستن در سالهای بعد باید داشته باشیم. وقتی عشق هم برای زیستن چارهی کار نباشد دیگر در هیچ فضایی نمیتوان رشد کرد چه برسد در سیارهای به غیر از زمین. بازی سرشه رونان، هنریتا، همچنان یک بازی آکادمیک با محوریت قراردادهای رفتاری است. ما در درام باید به یک نقطه عطف برسیم و آن نقطه در پلانهای ابتدایی فیلم هنگام حمام کردن او روی میدهد. از همین رو هنگامی که سینمای فیلم را جدای از توهمات ساختاری بررسی میکنیم به این نتیجه میرسیم که بازیگران همچنان با زبان تفکر و همچنین زبان بدن امروزی نقشی را در آینده ایفا میکنند. فیلم «پلیس آهنی 2014» ژوزه پادیلا را به یاد آورید. فیلم دیترویتی دارد که به شدت امروزی است اما آدمها و فضاهای فیلم در آینده رخ میدهند. اگرچه فیلم تخیلی زیبا در جهت منفعت طلبی آمریکا را به نمایش میگذارد اما نقطه ضعف مشترک «دشمن» و «پلیس آهنی 2014» در چگونگی دگردیسی نهفته شده.
بیگانه
غریبهای که وارد منزل یک زوج میشود و همسر هنریتا را به نوعی دعوت اجباری به سفر میکند چه نسبتی با زمان آینده و حالْ در سینما دارد؟ سینمای امروز جدای از فرافکنی در مورد زمان، شناخت تصنعی از آن را چراغ راه خویش قرار داده. ما نمیدانیم این زمانی که سینما از آن صحبت میکند چقدر دور یا چقدر نزدیک است و فقط میتوان مراقب زمانی که در حال روبه جلو رفتن است بود که مبادا مانند توهمات سینمایی آن بشود. نماد در سینما وجود مفهومی ندارد اما کاربرد بسیار زیادی در ظاهرسازی برای پیشبرد قصه خواهد داشت. وجود این نکته که در سالهای آینده با کمبود آب مواجه میشویم و مجبوریم آبی را که یک بار با آن خودمان را شستهایم دوباره باز استفاده کنیم خیلی دم دستی و البته مورد نیاز چنین فیلمهای است. ما در فیلم «در میان ستارهای» نولان دیدیم چگونه زمین روی دیگرش را به انسانها نشان خواهد داد و زمان تنها با جابجایی در مکان سرعتش کم یا زیاد میشود. این نکات در فیلم «دشمن» وجود عینی ندارند و چقدر بد است که از این موهبت برخوردار نیست. فیلم میان هوش مصنوعی و رباتها گیر افتاده. رباتهایی که انسان برای رفاه بیشتر خود خلق میکند. متاسفانه باید این نکته را یادآور شوم که هیچکدام فیلمهای مذکور توانایی به چالش کشیدن انسان در مرزهایی غیر از زمین را ندارند. در حقیقت عنصر بیگانه برای آینده، که به نظر میآید برای سینما موضوع چذاب و داغ اینروزها است، خود محصول سینما است. فیلمهایی که بیشتر شبیه «جنگ ستارگان» هستند تا «اودیسه فضایی». مواجهه انسان با چالش تکنولوژی به صورت عینی و نمادین در سینمایی «اودیسه فضایی» یافت میشود اگر چه «تکنولوژی به عنوان نابود کننده طبیعت در «در میان ستارهای» وجود دارد اما شکل نمادین یا عینی به خود نمیگیرد. در «دشمن» تکلنولوژی اصلا وجود ندارد بلکه ما تکنولوژی را عنصری غالب بر انسانیت میبینیم. انسانی که فقط با آبجو خود را تسکین میدهد. از همین رو بیگانهای که در میان ما حاضر است بیشتر دولتمردانی هستند که از این دستآورد بشری استفاده خودکامه میکنند.
آغوشها
در زمانهای آینده آغوشی نمیماند که ما را تسکین دهد و فقط میتوانیم خودمان، خود را در آغوش بگیریم و شعر بگوییم. با این گذاره فیلم موافقم اما این گذاره هیچ ربطی به پُلِتیکِ سینمایی آن ندارد. بیننده با آدمهای مجهولی سر و کار دارد که یک رمزینه جلوی روی خود میبینند و این رمزینه را با شیوهای مجهول به نمایش میگذارند. حقیقتا سینما نیازی به این همه فرمول ندارد. سینما باید در عین سادگی فلسفهای اخلاقی داشته باشد. سینما اگر شاعرانگی هم میکند باید زبان سینمایی داشته باشد. متاسفانه یا خوشبختانه «دشمن» در کنار «آفریننده» محصولاتی هستند که شاید به شدت نیاز سینمای امروز برای روایت باشند اما اصلا سینما در مدار قواعد آکادمیکش نیازی به ساخته و دیده شدن آنها ندارد. آدمهایی که گذشتهشان خاطره نیست بلکه الان ما است، قاعده زندگیشان چقدر شبیه اصول ما است و انجام عملی نامتعارف از آنها اگر هم دیده شود خیلی هم برایمان نامتعارف نیست چرا که آیندهشان هنوز برای ما مهم نشده است. ما با تیپهایی طرفیم که مثلا در آینده هستند اما از امروز گرفته شدهاند و قرار نیست برای ما تعجبآور باشند.
علی رفیعی وردنجانی