دسته دختران | جنگ چهره زنانه هم دارد

دسته دختران فیلمی از منیر قیدی است که در چهلمین جشنواره فجر موفق به دریافت دیپلم افتخار بهترین نقش مکمل زن شده، فیلمی در ستایش مردانگی زنان سرزمینی است که همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته. از نظر سینمایی چند موضوع قابل طرح در این فیلم دیدم که مرا ترغیب به نوشتن درباره آن کرد. اولین موضوع و به نظر من مهمترین موضوع آن ابژه ای است که در سطح برای عموم قابل مشاهده است. قیدی بدون هیچ پوششی شعار قیمینیسمی می دهد و به آن جامه عمل می پوشاند. مسئله ای که در فیلم پیشین او «ویلایی ها» نیز قابل رویت بود. اما در ادامه این یادداشت به نکاتی می پردازم که شاید شیرینی ابژه مطرحه را کم کند.

جنگ، بزرگترین خشم بشریت

هر بیننده ای که با کمی دقت به فیلم نگاه کند متوجه لایه هایی در آن می شود که مابه ازای آن در تاریخ سینما و مشخصا در آثار اسپیلبرگ ملموس است. «دسته دختران» مانند «نجات سرباز رایان» شروع می کند که البته فرسنگ ها با آغاز آن فیلم فاصله دارد، چرا که ما سردرگمی و آشفتگی دوربین را نمی توانیم جایگزینی برای تبعات یک جنگ کنیم، و می خواهد مانند «دوئل» قصه اش را ادامه دهد، شوهری که مدام همسرش را تعقیب می کند تا او را به خانه بازگرداند. علاوه بر همه اینها باید خاطر نشان کرد که دیگر بیگ پروداکشن ساختن برای فیلم های جنگی آن هم در ایران عادتمان شده است. قطعا برای مخاطب جدی سینما چنین پردازشی جای تعجب نخواهد داشت بلکه احساس تکرار در او متعالی می شود. منیر قیدی به عنوان کارگردان به ما ثابت می کند که کارگردانی بلد است. میزان سن می شناسد و با حساسیت هر پلان را پرداخت کرده است. اما هیچ کدام اینها توجیه کننده پایان فیلم نیست. بیننده در این فیلم با زنان داستان همسو می شود آنها را که هر یک دغدغه خاصی دارند، به خصوص یگانه با بازی نیکی کریمی را که از ابتدا خواب فرزندان مُرده خود را می بیند و خود را مقصر در مرگ آنها می داند، باور می کند؛و اتفاقا این باور به ما ثابت می کند که جنگ چهره زنانه بسیار تاثیر گذاری دارد و فرصتی برای تخلیه بزرگترین خشم انسان بر روی خود و وجود خود است. اما مسئله من از جایی با فیلمنامه شروع می شود که این باور به صورت عمومی در فیلم ایجاد شده است و فرصتی برای نفوذ به لایه های شخصیتی و یا عمق کاراکترها نمی یابد. ما فقط در یک سکانس آن هم برای رد گم کنی می بینیم که وجیهه اعتراف می کند شوهرش قمار می کند و… . فیلم نامه می تواند بر اساس یک رویداد مثل خواب دیدن یگانه شروع شود اما نمی تواند با یک رویداد پایان یابد. سلیقه من این است که بعد از دیدن چنین حجمی از خشونت و انسانیت در حال پایمال شدن تنها بخشش یک زن را آن هم با دنده عوض کردن برای شوهر تیر خورده اش نبینم، من به عنوان مخاطب جدی سینما دوست دارم اتفاق دراماتیکی که بین فرشته حسینی و حسین سلیمانی در جریان است و قرار است به یک تراژدی تبدیل شود؛ آن تراژدی را ببینم. البته محافظه کاری را می فهمم اما نه هنگامی که با جرات و توان یک فرآیند اجتماعی مانند فیمینیسم را در جنگ نشان می دهیم. این محافظه کاری بیشتر شیطنت محسوب می شود.

بُغضی که هیچ وقت سر باز نمی کند

آنچه کارگردانی قیدی در دسته دختران را مهم کرده است عدم آشنا پنداری برای بیننده است. بیننده با هربار دیدن تبعات جنگ بیشتر شوک می شود و میزان بیشتری به کاراکترهای فیلمنامه نزدیک می شود. خاصیت رهبری قیدی آنجا است که این بُغضی که در گلوی مخاطب مانده است مانند بهمنی مدام در حال بزرگ تر شدن است که متاسفانه با یک پایان محافظه کارانه که اسمش را نمی توان امیدبخش گذاشت، فوران نمی کند. بیگ پروداکشن در «دسته دختران» بیش از هر فیلم جنگی در سینمای ایران کاربرد دراماتیک پیدا کرده است. درواقع به ما ثابت می شود که یک مرد در کنار زن است که تنها مردانگی اش بروز پیدا می کند. وجود سیاهی لشکر فراوان در سکانس پایانی تا رساندن دختر بچه ای به مادرش توسط یگانه همه از همان مقهوم فیمینیسمی موجود در سطح فیلم خبر می دهند. در مورد بازی فرشته حسینی باید به انتخاب هوشمندانه قیدی اشاره کرد چرا که او از هر لحاظ چه در میمیک و چه در لحن توانایی بروز یک دختر جنگ زده به معنای واقعی را دارد و در این فیلم به نظرم بیشترین بهره از توانایی او برده شده است.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی