خنزیر ساخته ماجد رستمیزاده محصول انجمن سینمای جوان آبادان اثری است که قصهپیشرو و عمیقی دارد. درمواجهه سینمایی با داستان این فیلم باید این گِلگی را از رستمیزاده داشته باشیم که تکنیک مقدم بر فرم شده و در بسیاری از پلانها بابا نذیر یک کاراکتر مظلومنما نمایش داده میشود. به عنوان مثال: هنگامی که نذیر بچه مجروح شده توسط گراز، یا خوک، را از اتاق بیرون میآورد در حالی که او را مجروح در بغل گرفته و… در این پلان دوربین با حرکتی آهسته TrackBack میکند و درحالی که Tilt Down دارد از احساسات کاراکتر دور میشود. این دور شدن از احساسات باید دو حس در بیننده ایجاد کند. اول: احساس ترحم، دوم: احساس دلشکستگی. در ایجاد احساس اول که ترحم است موفق بوده اما دلشکستگی کاراکتر را به عنوان پیرمردی که حتی جواب سلام او را نمیدهند، نمیبینیم. مسئلهای دیگری که با جغرافیا و گویش فیلم دارم این است که همواره آثار سینمایی به عنوان یک کالای فرهنگی باید در ساخت یکپارچگی زبانی وحدت آفرین باشند. این بسیار مورد ستایش است که مثلا فیلمی مانند «موقعیت مهدی» یا فیلم کوتاه مورد بحث برای نمایش بیشتر جغرافیا از زبان و لهجه بومی استفاده کند اما هنگامی که قرار است به عنوان نماینده فرهنگی کشوری در جشنوارههای خارجی نمایش داده شود این یکپارچگی ملی دیده نخواهد شد.
شعر قورباغههای جاهطلب
میزان بالای انتزاع و ایجاد حس غمانگیزی موسیقی پایانی که همراه با گریه پُرسوز دختربچه همراه میشود به نوعی ناجی «خنزیر» است. مهارت در قصهگویی به مهارت در پایانبندی بستگی دارد و رستمیزاده در مقام کارگردان قصهگوی خوبی است. فیلم مذکور شدیدا مرا به یاد «تیکآف» عبدیپور انداخت. با این تفاوت که در فیلم عبدیپور گویش تبدیل به لهجه و به نوعی فهم فارسی میشود اما در «خنزیر» این گویش و لهجه نیاز به زیرنویس و ترجمه دارد. درابتدای فیلم دختر بچه به خیال آنکه ماهی صید کرده است پیش نذیر میرود. نذیر به او میگوید که این ماهی نیست و قورباغه است و…. این تصویر در ذهن بیننده حک میشود تا انتهای داستان که دختر بچه پس از نگران شدن برای پدر مادر قورباغه آن را در همانجایی که صید کرده رها میکند و هنگامی که به عقب برمیگردد نذیر را احساس میکند که با خوک، گراز، دست و پنجه نرم میکند. این تواتر زمانی هیچ ربطی به میانه داستان پیدا نمیکند مثلا اگر ما نذیر را نمیدیدیم که بالای درخت رفته تا گوشیاش آنتن دهد و از حال بیمار با خبر شود چه تاثیری در قصه داشت. همچنان شخصیت از این که چرا اطراف زمینش را نبسته تا حیوان وحشی به کسی حمله نکند سرزنش میشد و…. به همین واسطه فیلمساز جاهطلبیهای کوچکی دارد که میتوان آنها را به کلیت و پایانبندی قصهاش بخشید.
تکنیک
فیلم توسط مجموعه عوامل کاربلد ساخته شده و باید به چنین عواملی برای ساخت فیلم کوتاه «خنزیر» تبریک گفت. اگرچه از لحاظ سلیقه شخصی شاید دوست نداشتم اصلاح رنگ و به نوعی رنگآمیزی تصاویر القا کننده حسی فراتز از متن و بازیها باشد به خصوص آنکه رنگ قرمز جدای از هنگامی که نذیر پیرهنش خونی میشود و آن را در تشت آب میکشد کاربردش کم است. البته خداروشکر که رستمیزاده اَداهای روشنفکری ندارد چرا که من هرلحظه منتظر بودم نذیر هرچه لباسش را در تشت آب میکشد لکه قرمز نرود و مارا به یاد لیدی مکبث اندازد. آلفرد هیچکاک میگوید: من اگر جای مدرسان سینمایی بودم اجازه نمیدادم دانشجو تا 4 سال ابتدایی سمت دوربین رود. این فکت از هیچکاک به این منظور است که دانشجو نباید جاهطلبیاش را در تقلید از شاهکارهای ادبی به کاربرد. این تکنیک را رستمیزاده در «خنزیر» دارد. یعنی ما با یک اثر تماما ارگانیگ طرف میشویم. محصولی که نویسنده جدا و کارگردان جدا دارد و قرارنیست شباهتی برای بیننده ایجاد کند. فیلمکوتاه پُلی به سوی ساخت فیلم بلند نیست چرا که من معتمدم فیلم کوتاه باید به غایت یک اثر هنری معرفی و شناخته شود و سینمای کوتاه در ایران اگرچه به عنوان تجربهاندوزی برای کارگردانان کاربرد دارد اما همچنان امیدوارم کننده و انگیزهبخش است.
علی رفیعی وردنجانی