جانی بلک تبهکار فیلمی از مایکل جای وایت اثری نیست که در قاموس سینمای وسترن گنجانده شود اما به ندرت چنین شسته رُفته هالیوودِ امروز، عقبه خود را به چالش میکشد. سینمای آمریکا مشخصاً تلفیقی از تاریخ و وسترن است و اگر امروزِ آن را معیاری برای سنجش در نظر گیریم حقیقتا جفا کردهایم. جای وایت که خود نقش جانی بلک را در فیلم ایفا میکند داستانی پُر کشش را در دست گرفته اما خود مرجوعی او ضربه بزرگی به فیلم وارد کرده. این بازیگر که استاد هنرهای رزمی است توانایی بالایی در انجام حرکات ورزشی و نمایشی دارد اما هیچکدام اینها دلیل بر وسترن ساز بودن او نیست. قصه ذاتا وسترن است اما یک بدلکار توتالیتر آن را هدایت کرده. ما وقتی از وسترن صحبت میکنیم از یک جغرافیا یا پوشش فرهنگی صرفا حرف نمیزنیم بلکه وسترنْ جهانی به وسعت تجربه دارد. سینمای اکشن خیلی کوچکتر از آن است که بالای وسترن قرار گیرد. کلینت ایستوود در «نابخشوده» کجای سینما ایستاده است که هنگامی که «دختر میلیون دلاری» را میسازد همچنان نگاه مردانه و وسترنیک خود را دارد.
تمسخر
بیشترین انگیزه ساخت وسترن در زمان امروز توسط هالیوود یا یک بازیگر استاد هنرهای رزمی، نمایش است. ما زمانی سینما را به خاطر فلسفه وجودی و ذاتیاش میستاییم که «اسب تورین» بلا تار را درک کرده باشیم یا برای پُز دادن از سینمای پر از معادله برگمن صحبت کنیم. وسترن تنها جایی است که انسانیت در یک شخصیت به طور واضح شکل میگیرد و وجود آن نیازی به تعلقات ماورایی ندارد. حتی نوستالژی بازیهای دیمین شزل در «بابیلون» نمیتواند شخصیت را واضح و آشکار نشان دهد. مشخصا «جانی بلک تبهکار» از آن دست شخصیتهایی دارد که از قبل وضوح خود را نزد مخاطب دریافت کردهاند. او که پدرش بیشتر با اسلحه تردستی میکند و با چشمان بسته هدف را میزند اکنون بزن بهادری شده که به راحتی دستبندش را باز خواهد کرد حتی اگر در سلول یا زندان باشد. جانی بلک اساسا صعودی در بُعد زمان ندارد. ما میتوانیم آینده او را به راحتی پیشبینی کنیم حتی اگر ریشهایش را کوتاه کند. شروع فیلم را دوست داشتم؛ قهرمان فیلم ساعت زنجیری متصل به جلیغهاش را مانند اسلحه در میآورد و در چند پلان بعد میبینیم که او چگونه به جرم کشتن، که فقط کلاه کلانتر را نشانه گرفته بود، دستگیر میشود. ادامه این روند و بعد محاکمه و فراری دادن «جانی بلک تبهکار» توسط سرخ پوستانی که نجاتشان داده یک کمدی جدی را میسازد. فیلم خیلی جدی در حال مسخره کردن وسترنهای پیشین است. حتی تراولینگ ابتدایی فیلم هم چنین چیزی را بیان میکند. سینمای امروز آنقدر در حقه زدن قدرتمند شده که میتواند حقیقت را درباره خود تغییر دهد و این مسئله برای تاریخ بسیار خطرناک است.
ووشیا
از جنبه دیگری فیلم دارای مضامین جدی برای تبدیل شدن به یک اکشنِ گیشهای هالیوودی است. حرکات رزمی قهرمان نه تنها به ژانر وسترنی آن اضافه نکرده بلکه آن را مدام تهدید میکند که نکند این یک فیلم ووشیا باشد. مثلا هنگامی که سینمای امروز آمریکا را میخواهیم مثال بزنیم نباید بگوییم پُل توماس اندرسون کیست یا نولان چه تحولی در نگارش فیلمنامه ایجاد کرد باید زک اسنایدر، مارول و دی سی را به زبان آوریم. فیلم مذکور دست کمی از سینمای ابرقهرمانانه ندارد. از سویی دیگر سینمای ابرقهرمانی امروزی هم خیلی دیگر تخیلی شده. زمانی «اسپایدرمن» یک اثر پُر تعلیق برای جوانانِ جویای هیجان بود اما امروزه کودکان به ریش سازندگانِ این فیلمها میخندند. هرچند شکل روایت در سینما همچنان قداست خود را حفظ کرده و سلیقه مخاطب اجازه نمیدهد با چنین معجزاتی بازی شود اما باید پذیرفت فیلمهایی مانند «جانی بلک تبهکار» بیشتر یک اکشن چشمنواز هستند تا اینکه در دستهبندی وسترن قرار بگیرند. این رویه در سینمای خودمان هم یافت میشود. سینمایی که پر از هژمونی برای فرار از چالشهای اجتماعی است و هرچند وقت یک بار مانند علی عباسی یک توتالیتر از آن سوی مرزها در نقد فرهنگ ایرانی اثری تولید میکند. واقعیت آن است که دیگر نمیشود به فیلمهایی مانند «جانی بلک تبهکار» نمره یا امتیاز داد. سینمایی که هدفش نمایش خود، گیشه یا احتمالا سرگرمی صرف باشد، امکان نمره گرفتن ندارد و باید از تهیه کنندهاش پرسید دغدغهی تو برای ساخت این فیلم چه بوده؟ به تازگی مطلع شدم کمپانیهایی برای فرار از مالیات آثار خود را از روی استریمها حذف کردهاند. اول باید دلیل آنکه چرا برای چنین محصولاتی که اگر دغدغهی فرهنگی دارند، مالیات در نظر گرفته شده را جویا شد و دوم باید پرسید چرا برای نپرداختن مالیات به پاککردن آثار از روی سایتها تن میدهید اما حاضر نیستید از کمکهای مالی خود به اسرائیل کم کنید؟!
علی رفیعی وردنجانی