بی همه چیز | تکرار مداوم

بی هه چیز فیلمی به کارگردانی محسن قرایی این روزها بر پرده سینما می درخشد تا دارویی باشد برای عوام فریبی و مخاطب ستیزی در سینمای ایران. فیلمی انسانی و در سایش انسانیت از دست رفته جوامع. جوامعی که از کوچکترین واحد خود، خانواده، ضربه های عمیقی دریافت می کنند. حقیقتا با این هدف وارد سینما شدم که چیزی در مورد فیلم ننویسم اما آنقدر کارگردانی و بخصوص فیلمنامه مهندسی شده است که هیچ بیننده ای نمی تواند بعد از تماشای آن اثر اظهار نظر نکند. اهمیت بالای «بی همه چیز» در مقیاس جامعه شناسانه آن خلاصه می شود. خان و خانزاده را خوب می فهمد و می داند چرا مردم در جوامعی مانند ایران نیاز به یک خان دارند. در مورد بازی بازیگران فکر می کنم این جمله کافی باشد که تیم از جان مایه گذاشتند برای فیلمنامه. امیر معتمد یک ده در گذشته خود ارتباطی با خانم زیبایی داشته که حتی خود هم مطمئن نیست که برآیند آن فرزندی از جانب او باشد و… .

لیلی خانم با قطار آمد

شروع فیلم مانند پایانش بسیار عالی است. باران کوثری در نقش نوروزی، زنی است که وابسته گاوش است و بی اندازه مرا به یاد کاربرد گاو در عزاداران بیل می اندازد. پرویز پرستویی در نقش امیر واسطه می شود که از او گاوش را قرض بگیرند تا به صورت نمادین جلوی پای لیلی خانم با بازی هدیه تهرانی زمین بزنند که در ادامه داستان گاو بر اثر اشتباه برادر امیر کشته می شود. آنقدر زیبا لیلی خانم از قطار پیاده می شود که من را به یاد ورودهای با شکوه مرلین مونرو می اندازد. در واقع سالها بود که حسرت چنین ورود باشکوه زنانه ای را در سینمای ایران می خوردم. لیلی خانمی که از قطار پیاده می شود از این پس یک الگوی فیمینیسم برای زنانگی در ایران است. اما برویم سر مسئله گاو و کشته شدن سهوی آن. این شروع در نظر مخاطب نسبت به شخصیت داستان یعنی امیر سمپات ایجاد می کند. مخاطب از همان ابتدای داستان می فهمد که جریان فیلمنامه بر علیه امیر است. اما در ادامه داستان مانند خانواده اش شک می کند به آن که نکند واقعا امیر کسی باشد که مردم می گویند. هنر داستان سرایی در این فیلمنامه سینمای ایران را چند گام رو به جلو برده است و باید به محسن قرایی و محمد داوودی تبریک گفت که چنین خدمتی به آینده سینما کرده اند. از سویی دیگر کارگردانی ظرافت مندانه قرایی در «بی همه چیز» باعث می شود تا چشمان مخاطب مدام در حال نوازش باشد. در سکانسی که امیر وسایل خانه را یک به یک بیرون می اندازد و با همسرش بحث می کند که: ای کاش آن پول را هرگز از لیلی خانم قبول نمی کردی، دوربین به زیبایی لوپ می کند بدون آنکه ما متوجه کلک های سینمایی در پردازش رایانه ای و مهارت کنترل POV شویم. همین ظرافت را قرایی در برداشت هایی که از لیلی خانم و حتی دختر امیر دارد به کار برده است.

زمان تکرار

ما در پایان فیلم این گونه نتیجه می گیریم که آنچه سرگذشت لیلی خانم است برای دختر امیر اتفاق می افتد اما با درصدی پایین تر و تقریبا سرگذشت خود امیر برای نامزدش که در مدرسه با دخترش همکار بوده. از سوی دیگر این تکرار را می توان در زاویه دوربین که همسوی با دید مردم و شخصیت های اصلی داستان است یافت. دوربین هیچ نگاهی از بالا یا پایین به مردم ندارد بلکه در کنار آنها است و دلیل آنکه بی اندازه به دل می نشیند آن است که دوربین خودش را روزی مانند مردم می دیده. در سکانس پایانی که سخنرانی امیر با بازی زیبای پرستویی همراه است مشنویم که امیر می گوید: من سالها در کنار این مردم بودم اما آنان سه روز یا سه تا یک روز در کنار من نماندند حتی لیلی خانم هم به خاطر نام من که پایین نامه بوده آمد. این دیالوگ همه حرف فیلم است. جامعه ای که به راحتی گذشته اش را فراموش می کند و جذب وعده وعید های دروغین دیگران می شود. این رویداد بارها اتفاق می افتد اما مهم آن است که هربار به گونه ای تکرار می شود که ما آن را نمی شناسیم.

سرد مانند لیلی خانم

در سکانس های ابتدایی فیلم می بینیم که هادی حجازی فر بحث می کند که چرا اسم لیلی خانم را لیلا زده اند بعد دوربین به برگه ی توی دست امیر pan می شود که نشان می دهد اسم واقعی او لیلا بوده است. این نشانه ای از ترس است. آیا مردان آن ده از این زن می ترسند؟ آیا مردان آن ده روزی با این شخصیت ارتباط عاطفی داشته یا سودای آن را در سر می پروراندند؟ این پرسش هایی است که در ادامه فیلمنامه به آن پاسخ می دهد. از سویی دیگر سردی و انفعال ویژه ای در چهره لیلی خانم دیده می شود که نشانه از سردی همه زنانی است که این گونه بر سرشان آمده. حتی این سنت برای دختر امیر هم ادامه پیدا می کند که خود امیر هم در بر آمدن آن نقش مهمی دارد. خلاصه آن که سردی لیلی خانم سردی همه لیلی های جامعه ای است که هیچ وقت به عنوان یک انسان با همه خصوصیات روانی در نظر گرفته نشدند. در سکانس آخر هم که خود امیر چارپایه را از زیرپایش رد می کند مصداق پیشنهادی است که هادی حجازی فر به او داد. خودت را از دست این مردم بُکش. حرکت های Track فیلم به جا بوده و به خوبی وارد احساسات بازیگر می شود. هر دوی شخصیت های اصلی داستان امیر و لیلی هرگز احساسات ویژه ای از خود بروز نمی دهند، و این نوآوری خاصی در سینمای ایران به حساب می آید، بلکه می گذارند حافظه عاطفی شان برآیند یک احساس انفجاری در سالها قبل باشد. «بی همه چیز» شروع سینمای جدی ایران است که می خواهد مردمی باشد و برای مردم فیلم بسازد با دغدغه اصلی خود یعنی خلق یک اثر هنری.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی