ایر، هوا، ساخته بن افلک، فیلمِ کمابیش حال خوب کنی است که در تلاش برای تداعی ژانر ورزشی است. شروع فیلم هنگامی است که مت دیمون، سانی، با دقت فیلمی از مسابقات ورزشی که در حال نمایش درخشش یک نابغه 18 ساله بسکتبال است را بررسی می‌کند. پرسش در ذهن بیننده این گونه مطرح می‌گردد که: کدام یک هوش هیجانی بیش‌تری دارند؟ او که نابغه را کشف کرده یا خود نابغه؟ این پرسش برهانی است برای آن‌که بنشینیم و ببینیم در ادامه قصه استنادی فیلم از واقعیت چگونه روایت می‌شود. قبل از آن‌که فیلم را از منظر سینمایی و هالیوودی مورد بررسی قرار دهیم باید این نکته را یادآور شوم که مستند بودن قصه هرگز تضمینی بر کیفیت روایت آن نخواهد بود و تفاوت سینما با دیگر رسانه‌ها در این است که مثلا اگر فردی از تجربه بزرگ و شخصی‌اش برای شما تعریف کند، شما هرگز نمی‌توانید آن تجربه را احساس کنید، اما سینما وظیفه دارد این تجربه را در قالب یک احساس به شما تزریق کند؛ حال در ادامه ببینیم فیلم توانسته چنین فرمی داشته باشد؟.

بن افلک و مت دیمون

دو دوست که همواره مکمل یک دیگر هستند. در فیلم رایدلی اسکات «آخرین دوئل» آن دو یک جورایی موتور فیلم محسوب می‌شوند. جدای از آن‌که دیمون در فیلم‌نامه هم دستی داشته، آن‌ها توانستند بُعد دیگری از شخصیت خود را به نمایش بگذارند. «آرگو» بن افلک جدای از گفتمان سیاسی موجود در آن که به هیچ‌وجه آن را قبول ندارم و به نوعی تاریخ را تحریف و بازسازی کرده است، فیلم خوبی است و می‌شود فیلم‌نامه‌اش را دوست داشت. این پیشینه از فیلم‌ساز و بازیگر خواه نا خواه برای منِ بیننده طرفدار «ویل هانتینگ خوب»، با بازی و نویسندگی مت دیمون، باید انتظار ایجاد کند. اما سینما جایی برای ایجاد انتظار از عوامل باقی نمی‌گذارد. «ایر، هوا» فیلم‌نامه‌اش چند قدم جلوتر از کاراکترها و عواملش است. و اگر بنویسیم فیلم مورد بحث سنخیتی با کارگردانی سیاستمدارانه افلک ندارد، گزاف نگفته‌ایم. الکس کانوری نویسنده فیلم تشابهاتی از یک درام ورزشی از جنس «شکست ناپذیر» ساخته ایستوود دارد اما به هیچ‌وجه یک درام ورزشی نیست. این که در سکانس‌های ابتدایی هنگام تعریف کاراکتر فیل نایت، بن افلک، با لنز تله نشان دهیم مدیری را که کت و شلوار و کرواتش را با کفش ورزشی پوشیده اِرقی را نمایش نمی‌دهد. از سویی دیگر بازخورد چگونگی برخورد و ذهنیت سانی با نایت پوششی است برای ایجاد کمی کمدی که عملا ناتوان است. در بخشی از تعریف یک درام ورزشی این‌گونه می‌گوییم که: اگر فیلم براساس یک زندگی‌نامه ورزشی نیست باید به گونه‌ای قصه بگوییم که گویی بر اساس یک زندگی‌نامه است. «ایر، هوا» هم بر اساس یک رویداد واقعی است و هم در حال نوعی از روایت است که گویی بر اساس یک رویداد واقعی است. این‌چنین قصه‌گویی زیرمتنی برای متن باقی نمی‌گذارد و ما فقط می‌توانیم با جزئیات فیم‌نامه هیجان‌زده شویم.

بسکتبال

کریس تاکر، وایت، در کنار یک کمدین دیگر به بلوغ روانی از کاراکتر می‌رسد. در سری فیلم‌های «ساعت شلوغی» جکی چان نقش مکمل برای او و اصلی برای قصه را داشت. حضور او در این فیلم ژانر اثر را زیرسوال می‌برد. فیلم‌نامه «ایر، هوا» اگرچه دارای نقاط ضعف فراوانی است اما طبیعتا باید نتیجه‌گیری کلاسیک و جدی او را انتظار داشت. این نتیجه‌گیری برای همچون بازیگری نوشته نشده. جیم وارنی خیلی جایش در این فیلم خالی است. از سویی دیگر شکل ماهوی فیلم پس از اخراج سانی و تلاشش برای بازگشت و به نوعی دور زدن رئیسش شروع می‌شود. این که فیلم وابسته به عقبه خود است ستودنی است اما اینکه عقبه‌اش چه مقدار قابلیت اتکا دارد جای بحث باقی گذاشته. فیلم را بدون دیمون و افلک فرض کنید. هیچ اتفاقی در بازی‌ها نخواهد افتاد حتی من فرض می‌کنم اگر تاکر بجای دیمون نقش سانی را بازی می‌کرد شاید هیجان انگیزتر بود. سینما این‌روزها شکل اقتصادی به خود گرفته و کم‌تر تجربه از آن استخراج می‌شود. اصولا باید سینما به عنوان هنر هفتم تبلیغ‌کننده و مروج یک تجربه باشد. با این فرمول سینما حوصله‌سر بر خواهد شد و کمبود بخش سرگرم کننده در آن احساس می‌شود. اما اگر هدف فیلمی سواستفاده از سرگرمی‌های سینما و اهداف سیاسی یا اقتصادی باشد ارزش هنری خود را از دست می‌دهد؛ حتی اگر آل پاچینو آن را بازی کند. بن افلک با وجود رفیقش مت دیمون هم نمی‌تواند فیلمش را نجات دهد وقتی فیلم‌نامه‌اش چالش برانگیز است.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی