قطع فوری به کارگردانی مریم بحرالعلومی صراحتا درباره جدایی، خانواده و گوشههایی از بحران اجتماعی است. فیلم با یک PAN در سکانس ابتدایی همهچیز را نشان میدهد. در حالی که دیگران جشن دارند و خوشحالاند کسی آلبوم به دست خاطرات را ورق میزند و گریه میکند. در این برداشت کلی دوربین از منزلی که وسایل آن کارتنپیچ شده و یا آماده جابجایی هستند ما دغدغه میبینیم. همواره مریم بحرالعلومی فیلمساز مسئلهمندی در سینما بوده و سعی میکند اگر هم استقلال در فیلمسازیاش دارد آن استقلال در راستای پیشرفت زنانگی در جامعه باشد و نشان دهد یک زن چگونه با و برای زندگی میجنگد. این مهم را حتی در اثر پیشین او «شهربانو» شاهد هستیم؛ اما «قطع فوری» نه تنها شعاری نمیشود و مانند سریالهای تلوزیون وجه تسمیه خود را از دست نمیدهد بلکه به مراتب در شکل و ساختار سینمایی با فرهنگ ایرانی سازگاری پیدا کرده است. شناخت مولف از زندگیای که فروپاشیده شده و یا زندگیای که فروپاشیده خواهد شد به مراتب ارزشمندتر از خلاقیتهای فیلمی بیادعا و کم هزینه است که توان روی پای خود ایستادن برای قصهگویی را دارد.
فروپاشی
سینما برای معنا بخشی به نمادها نیاز به قصه دارد البته که کاربرد نماد در سینما از دوران آندره بازن تا به امروز همچنان بحث طویلی میان نظریهپردازان ایجاد کرده اما به مراتب باید این مهم را در نظر گرفت که وقتی برای احساسات دو نفر میان یکدیگر مسئله دیده میشود یعنی فیلم عمیقا رابطهای را شکار کرده که ادامه آن زیباتر از عدم آن است. مهمترین نقدی که بر فیلم وارد است بازیهای در سطح است. ما رابطهای که میان دو زوج جوان و امروزی میبینیم باید در نهان آنها دیده شود. کسی با گریه کردن و ادای آدمهای ناراحت را درآوردن نمیتواند متد ایجاد کند همانطوری که فیلم خلاقیت بالایی در به کارگیری عناصر فیلنامه دارد، بازیگرانی لازم دارد که قبل از شناخته شده نبودن نقش را ایجاد کنند نه فقط ایفا. از سوی دیگر ما با دوست مشترک این زوج بیشتر موافقیم تا خود این دو زوج و این به نظر میرسد کارکرد زمین لرزه و تطبیق آن با زیست آنها را تا حد زیادی تحت تاثیر قرار داده است.
حق
وقتی زلزله آمد، ستونها را بچسب. ستون این زوج برای بیشتر در کنار هم قرار گرفتن احساس میانشان است شبی که زلزله آمده، جشنی که عزا شده، عزایی که به جشن تبدیل خواهد شد و… کجای قصه «قطع فوری» بحرالعلومی است. کشف این فکتها در فیلم به مراتب برای بیننده فیلم دیده، منظور سینمای ایران و مسائل مطرح شده درون آن است، لذت بخشتر از کشف چرایی و چگونگی در «جدایی نادر از سیمین» فرهادی است. فیلم بلند داد نمیزند که نیاز به فهمیده شدن دارد بلکه سعی دارد به مخاطب خود بفهماند همین میزان برای فهمیدن هم کافی است. اگر ما در «جدایی نادر از سیمین» میبینیم که پدر برای دخترش میایستد و به او یاد میدهد حقش را از پمپ بنزینی بگیرد در «قطع فوری» زنی را میبینیم که حقش را در شمردن اموال و حتی نصف یک یخچال نمیبیند بلکه گریه او از احساسی است که پای دیگری خرج کرده.
مدیوم
ما تمرکز بدی در فیلم داریم و این البته شاید هم خلاقیت فیلمساز باشد اما به طور کلی برای آینده سینما ضرر دارد. از وقتی که اولین لایو گرفته میشود در خانه تا وقتی که روایت سوم شخص میبینیم ما تغییر اساسی در مدیوم شاهدیم. این روند متغیر در مستند قابل دفاع است اما در یک اثر سینمایی که حرفهای زیادی برای گفتن دارد اصلا جای اعراب ندارد. دوست شادی در ادامه دوستی با او به میثم میگوید او دلش با رفتن نیست اما این دلش با رفتن نیست را نباید از دوربین گوشی به مخاطب نشان داد. نظرم این است که سینما جای روایت سوم شخص را ندارد. کارگردان هم یک روایتگر سوم شخص به حساب نمیآید چرا که دوربین قسمتی از خود او است و بازیگران قسمت دیگری. ما خواب یک کارگردان را میبینیم پس اجازه دهیم سوم شخص در سینما مخاطب باشد نه کارکتر یا مولف. اگرچه همواره طلاق مسئله اصلی برای زیست اجتماعی بوده اما به شدت باید این را در نظر گرفت که ما داریم از یک جدایی حرف میزنیم یا از یک طلاق. فیلمِ «قطع فوری» قطعا در حال گفتوگو درباره یک جدایی است و این به معنای طلاق و آثار اجتماعی آن نیست. جدایی ممکن است حتی منجر به فوران احساسات میان دو عاشق شود اما در طلاق هرگز احساسی وجود نخواهد داشت.
علی رفیعی وردنجانی