پاسیو به کارگردانی سید سعید دخیل علیان تا ۲۷ بهمن ساعت ۱۸ در تالار هنر اصفهان به روی صحنه میرود، نمایشی واضح برای زمان است و هیچ زمانی بدون داستان نخواهد بود. اریک امانوئل اشمیت فرانسوی جهان هولوگرافیک را خوب میشانسد و با همین دید توانسته چنین نمایشنامهای خلق کند اما مسئله اینجاست که تا چه میزان چنین جهانی به فرهنگ ایرانی مرتبط است؟ مسلما پاسخ صفر است چرا که اصلا متوجه آن نخواهیم شد چرا الکساندر با دو نفر در رابطه است؟، و به نوعی این روابط تنها با لهجه اصفهانی و نیرنگهای زنانه سارا ترمیم نخواهد شد. به طور کلی اگر نمایش را به عنوان کلاس درسی برای یک هنرجو در نظر بگیریم، کارگردان به مراتب توانسته نمره خوبی دریافت کند. طراحی میزانسن، شناخت از نمایشنامه، بازیگرفتنها و در کل هدایت تیم برای هدف. در این نمایش ما با اشمیتِ فرانوسی مواجه نیستیم از طرفی ما با علیان هم به طور کامل مواجه نمیشویم و قطعا این بزرگترین نقطه ضعف اجرایی است که حتی اینروزها به جای اقتباس میزنند بازنویسی برای اجرا و… .
مادربزرگها
تو میدونستی من ازت خیلی بدم میاد؛ من بهخاطر مایرا پزشکی میخونم. مواجهه مردی ۶۵ ساله با ۲۵ سالگی خود و بعد حرفزدن او با خود کمسن و سالترش که در ادامه متوجه میشویم فقط او و مادربزرگ میتوانند الکساندر پیر را ببینند در ذهن بیننده دغدغهمند قطعا ایجاد تفکر خواهد کرد. در میزانسن میبینیم که گلدانهایی سمت تماشاگران قرارداده شده و این «پاسیو» را خواهد ساخت و ما خواهیم فهمید که دژاووی ایجاد شده تنها برای بازیگران نمایش نخواهد بود و این مهم در پایانبندی نمایش هم نشان داده میشود. نکته موثر در اجرا، بازیگری کم ادعا بود. بازیها یک نواخت و اگرچه معتقدم الکساندر ۲۵ ساله اصلا به الکساندر ۶۵ ساله نمیآید و این نیامدن حتی در عینکی که مارکش را پاک نکرده دیده میشود، اما تلاش بازیگران برای رسیدن به مدنظر کارگردان ستودنی است. سو استفاده سارا از وضعیت حاملگیاش در رابطه با الکساندر و بعد بتی و باقی ماجراها یک تالی فاسد جهانشمول است. من بارها در یادداشت خود به این نکته اشاره کردهام که ما وقتی میتوانیم یک جامعه متمدن داشته باشیم که زنان متمدن و متفکری مسئول باشند و در واقع این زنان هستند که میتوانند باعث پیشرفت یا پس رفت فرهنگی یک جامعه شوند. زنان در جامعه نمایشنامه اشمیت بر بیفرهنگی غلبه میکنند. یعنی ما سارا را میبینیم که بُعد منفیاش، حتی اگر از روی حسادت دوست داشتن باشد، چگونه توسط مادربزرگ خفه میشود و شاید مادر بزرگی که مرد متشخصی برایش دسته گل سرخ آورده در کلیسا و دلش برای او میتپد آیینهای از سارا باشد.
چگونه
ایجاد دیالوگ در نمایشنامه وابسته به فضا و جامعه نمایشنامهنویس است. قطعا اشمیت نمایشنامه را انتقادی بر وضعیت فرهنگ خود نوشته اما نقدی که بر اجرای علیان وارد است این است که این نمایشنامه صرفا با لهجه و رفتار اصفهانی، ایرانی نمیشود. شناخت کارگردان از چگونه به اجرا بردن «پاسیو» ستودنی است اما شناخت او برای تطبیق فرهنگ از یک نمایشنامه کافی نیست. دکترای فلسفه اشمیت در اینجا نمایان خواهد شد که وقتی نقدی بر یک وضعیت مثلا در فرانسه وارد کرده چگونه میشود همان نقد را با همان وضعیت در کشور دیگری نشان داد؟ علیان یا باید کاملا نمایشنامه اشمیت را بر صحنه میبرد و یا آن را بازنویسی، اقتباس، نمیکرد. واقعیت این است که اصلا نمایشنامه «پاسیو» قابل بازنویسی نیست. اصلا هیچ نمایشنامهای در جهان را نباید بازنویسی کرد چرا که بنظرم قطعا به بدنه درام در آن ضربه میزند. مانند کاری که لیلا پرویزی با نمایشنامه محمد رضاییراد کرد. شکل ایماژ در نمایشنامهها تغییر خواهد کرد و این بدترین اتفاقی است که یک نمایشنامه نویس کابوسوار از نمایشنامهاش خواهد دید. مسئله بعدی مورد توجه این است که چگونه ما بلک باکس انتخاب میکنیم وقتی اجرا یک سالن بزرگ میخواهد. آیا اجباری در کار بوده؟ آیا عمدی در کار بوده؟ انتخاب بلک باکس فرصت خوبی است برای مواجهه بیشتر با تماشاگر و به اجرا گذاشتن سادهتر اجرا اما باید اعتراف کرد که «پاسیو» صحنه بزرگ میخواهد حداقلش این است که دیگر لازم نیست سر کجا نشستن تماشاگران استرس بگیریم.
علی رفیعی وردنجانی