نهنگ عنبر، هزارپا، فسیل و… یک گرایش خطرناک سینمایی هستند که ظاهرا تعامل خوبی با مخاطبان برقرار کردهاند اما اصلا سینمایی نیستند این وسط «تمساح خونی» جواد عزتی سرش بیکلاه مانده؛ سینمایی که برای تعلیق ساخته شده و خندههایی که از مخاطب میگیرد هنرمندانه است. مشخصا وقتی درباره سینمای کمدی در ایران حرف میزنیم، درباره گرایشی از علاقه مخاطب به سینما حرف میزنیم که عقبه آن باز میگردد به «گنج قارون» ساخته سیامک یاسمی. مسئله اینجا است که سینمای ایران واقعا گرایش به کمدی سازی دارد یا فقط تظاهرِ به شوخطبعی میکند؟ سینمای یاسمی در فیلم ذکر شده قطعا تظاهری است به کمدی و نمونه والای این تظاهر را در «فسیل» کریم امینی میبینیم. نمیتوان «اجاره نشینها»ی مهرجویی را یک تظاهر عنوان کرد چرا که تفکر پشت داستان است اما وقتی با سینمایی روبهرو میشویم که برای خنداندن مردم حاضر است شلوار خود را پایین بکشد، اشاره به گفته رضا عطاران، باید به حال وضعیت خرابِ فرهنگ در این حوزه هنری تاسف خورد. بیلی وایلدر چگونه «آپارتمان» را ساخته بدون آنکه ریاکاری کند؟
ریا
در این فکت که مخاطب سینمای ایران برای خندیدن پا به سالن میگذارد هیچ شکی نیست اما وجود این نکته مهم است که آیا این سینمای ایران نیست که مخاطبش را عادت داده تا به فیلمهای سطحی و مسخرهباز بخندد؟ وقتی تاریخ کمدی در سینمای ایران را ورق میزنیم میبینیم که «اخراجیها»ی دهنمکی چگونه مخاطب را دوباره با سینما آشتی داد و یا همچنان صدا و سیما در حال بازپخش «لیلی با من است» تبریزی است. سینمایی که ظاهرا با زبان کمدی به جامعه و فرهنگ ایرانی نقد میکند، «مارمولک» تبریزی، سینمای ریاکاری است که نمیتوان ارزشمندی به آن وصل کرد. چه بخواهیم یا نه باید باور کنیم مخاطب / تماشاگر سینمای ایران از این ریا لذت میبرد اما نباید غافل شویم که عامل چنین لذتی قطعا خودِ محصولِ سینمایی است. اگر میخواهی از سینما در ایران پول به دست آوری کافی است که افشاری را بگذاری تا دنبال حبیبی بدود. همین شکل دویدن را به جرات میتوانم بگویم که در همه آثار کمدی یا طنز سینمای ایران دیدهام. ارتباطاتی که برای رهایی از قید و بند ساخته میشوند و یا ارتباطاتی که منجر به این فکت خواهند شد. کمدی در ایران واقعا به نسل بعد ظلم میکند چرا که نمیداند وقتی درحال نقد اندیشه و فرهنگ خود است، به تزریق افکار بیگانه دامن میزند. از سویی دیگر ما با باوری در سینمای کمدی مواجهیم که در حال ثابت کردن آن است که این حکومت قبلی بوده که همچنان برای ایرانیها نوستالژی دارد. «نهنگ عنبر» مقدم نمونه بارز آن است که وقتی در جستوجوی عناصر نوستالژیک میرود به قبل از انقلاب خواهد رسید. این عناصر کاری برای سینما در ایران نخواهند کرد اما به شدت برای خندهی بدون تعلیق مخاطب کارآمد هستند.
جوک
داستان باید سه عنصر خنده، گریه و تعلیق را در خود داشته باشد و این داستانها هستند که ریشه سینما را میسازند. داستانهایی که اهمیت خاصی برای سینمای کمدی پیدا نمیکنند؛ «شهر هرت» کریم امینی واقعا خطرناک و بد است و «هزار پا»ی ابوالحسن داوودی خیلی بدتر و خطرناکتر. در فیلم داوودی ما با جهانی روبهرو هستیم که حتما مخاطب را قلقلک میدهد، اما یه موقع هست کسی کف پای شما را میخاراند و خندهتان میگیرد و یک موقع هست کسی با تعریف یک جوک شما را به لبخند میآورد. این سینمایی که ازش حرف میزنیم دائما در حال قلقلی کردن کف پاها است و اصلا جوک گوی خوبی نیست. کمی میشود «ورود آقایان ممنوع» جوان را دوست داشت آن هم به دلیل تضاد نرینگی و مادگی در آن اما بیشتر نمیشود به عطاران و حقیقی خندید چرا که مخاطب برای فکر کردن به داستان پا به سینما نمیگذارد، برای خوب شدن کاذب حالش سینما را انتخاب میکند. این حالِ خوبِ کاذب به جامعه بازمیگردد؛ جامعهای که به جرات میتوان گفت تنها ابزار سرگرمیاش سینما است چگونه و چرا باید «ربان قرمز» حاتمیکیا را تحمل کند؟ جواب چرایی را باید از جامعه پرسید و جواب چگونگی را باید سینما پاسخ دهد. سینما با هرچگونگیای مخاطب را پای پرده نمایش میکشاند اما همچنان چراییاش از سوی جامعه بدون پاسخ مانده. سینمای کمدی در ایران کمی با «تمساح خونی» جواد عزتی امیدوار کننده است اما واقعا نمیشود به آثاری مثل «فسیل» امینی یا «هزارپا» داوودی کمدی گفت بلکه اینها بیشتر حشویات هستند.
علی رفیعی وردنجانی