در دورانی زندگی می‌کنیم که سیاست، رویکرد ما به روابط انسانی و حتی خَلقی را تحت تاثیر خود قرار داده است و در این وانفسا نمی‌شود تفکری را نقادانه یا احیانا تولیدکننده یک جریان قرار داد. با توجه به صحبت با عوامل نمایش در اصفهان باید بگویم که وقتی ما نمایشی نداریم، طبیعتا منتقدی هم نخواهیم داشت. این نمایش نداشتن به این صورت است که مثلا فلان کارگردان می‌گوید: من برای نمایش خود محدوده مخاطب تعریف می‌کنم و شاید اگر برای بلند کردن برخی لوازم صحنه‌ هم نبود از مردان در پشت‌ صحنه کمک نمی‌گرفتم. نگاه جنسیت زده به نمایش حتی اگر احتمالا فیمینیستی هم نباشد، که این روزها اسمش بد در رفته، یک نگاه از بالا و به شدت خطرناک است. ما یادداشتی درباره نمایش را قبول داریم و به همه نشان می‌دهیم که درباره اثرمان خوب نوشته باشد یا بعضا کسانی را دعوت می‌کنیم که در رودربایستی از اثرمان تعریف کنند. واقعیت این است که نمایش در اصفهان بی مخاطب است و بعد وقتی این برخورد با مخاطب شکل بگیرد که مثلا فلان کارگردان با ارجاعات متنی به فکت‌های دیگران متنش را پیش برده چنین می‌شود که مخاطبش محدوده داشته باشد و به غیر از خود و شاگردانش، دیگران نخواهند فهمید او چه می‌گوید؟

تئاتر محدوده مخاطب ندارد

خیلی برای من جالب است که وقتی با کارگردانی درباره این‌که تئاتر نباید محدوده مخاطب داشته باشد صحبت کردم او درپاسخ به من گفت: اتفاقا با نظر شما مخالفم و هر نمایش برای خودش یک محدوده مخاطبی انتخاب می‌کند. البته این حرف قطعا درست است اما نه برای جامعه و فرهنگ ما. مثلا اگر در انگلستان این حرف را بزنیم درست است. این فرهنگ ضد اجتماعی نشات گرفته از ناشناختن زبان قصه‌گویی است. به خاطر این است که نمایش در ایران به صورت آکادمیک و شکل جهانی‌اش، نه روحوضی که جز تمدن ملی است، بعد از سینما در ایران سر زبان‌ها افتاد و جامعه را به سمت خود کشید. مردم در ابتدا با سینما زبان قصه را فهمیدند و سپس همان انتظار را از نمایش داشتند. اکنون که این انتظار در بیشتر تئاترهای شهر مرتفع نمی‌گردد کارگردان دیگر دوستان خود و دیگر دانشجویان خود را به اشتراک می‌گذارد که ببینید آنها چگونه از نمایش خوب گفتند و فهمیدند که من چه کارگردانی عالی یا چه بازیگر خوبی داشتم. این نهایت ضد فرهنگی بودن یک کار فرهنگی است. ما وقتی ناتوان در قصه گفتن هستیم بدون اینکه مدل سرمربی‌های فوتبال بگوییم زمین کج بود و توپ دایره نبود و داور به نفع می‌گرفت، نباید انتظار داشته باشیم شرایط خوبی برای قصه گفتنمان فراهم شود. تئاتر جای تفکیک جنسیتی نیست و حتی جای این نیست که بگوییم مثلا مردها تئاتر مرا خوب درک نمی‌کنند اما زنی که برای اولین بار است به دیدن نمایش آمده ببینید چگونه گریه می‌کند و بازیگر من را در آغوش می‌گیرد. فکر نکنیم اگر کسی از تئاتر ما بد گفت نقد را نمی‌داند یا در نهایت اصلا تئاتربین نیست شاید ما کارمان اشتباه بوده.

فالش

من میزان زیادی هزینه می‌کنم و به دیدن یک کنسرت می‌روم. خواننده برای من فالش می‌خواند، دیگران هم بدون توجه به اشتباهات او جیغ و هورا می‌کشند و دست می‌زنند. در این‌جا چه کسی بُرد کرده است؟ معلوم است خواننده هنر را با بنگاه‌داری اقتصادی اشتباه گرفته. همین فکت در تئاتر اصفهان هم هست. چه کسانی که قرار است به عنوان بازبین نمایش را تایید کنند و چه کسانی که می‌گن فلان استاد اجرا دارد. این بده بستان میان اعضای نمایش در اصفهان باور کنید به ضرر فرهنگ این شهر است. تا وقتی که ما دوستان خود را جلوی دوربین بیاوریم و از کارگردانی و بازیمان تعریف کنند فقط به مخاطب توهین کرده‌ایم. مسئله دوم اینکه وقتی می‌دانیم شرایط برای اجرای نمایشمان خوب نیست چرا آن را اجرا می‌کنیم اصلا چه بایدی دارد؟ این حرف‌ها که من خیلی وقت است متن را با عوامل کارکردم و… بهانه است. ما در مقابل هزینه‌ای که از مخاطب می‌گیریم مسئولیم. اگرچه به باور من قیمت بلیط حداقل در اصفهان خیلی کم‌تر از آنی است که یک محصول تماما فرهنگی را شامل می‌شود. بلیط‌هایی که نهایت به ۱۸۰ هزار تومان می‌رسند به نظرم امروزه باید ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار تومان باشند تا اولا اگر کسی را به تماشای تئاتری دعوت می‌کنیم او هم شخصیتیش را باور کند و دوما کسی که ۳۰۰ هزار تومان خرج کرده، هرچند شاگر استاد باشد، دیگر جلوی دوربین نمی‌ایستد و بدون توجه به نمایش و فکت‌های آن به قول خودمان پاچه خواری نمی‌کند.

علی رفیعی وردنجانی