رضا عطاران بزرگترین واسطه میان مردم و تلویزیون بود. سریالهای او «متهم گریخت»، «خانه به دوش»، «بزنگاه» و… که امروزه از رسانه ملی نیز بازپخش میشوند حاوی یک چارت مشترک با جنس ضعیف جامعه است که علاوهبر نمایش تنش در چنین خانوادههایی، تلاشی است برای به رخ کشیدن زیباییهای موجود در این تنش. خانوادههایی از نظر اقتصادی ضعیف اما در بنیاد و فرهنگ بسیار قوی. نکته بسیار مهم در این نمایش حفظ داستان و فرم داستانی در اوج محتوا است. آثار ذکر شده نه برای کلیپهای اینستاگرامی ساخته شدهاند و نه شعاری هستند و بسیار هم کاریزماتیک در نظر گرفته شدهاند. جای خالیِ عطاران در تلویزیون ماه رمضان را نمیشود با بازپخش آثار او پُر کرد، اگرچه این عمل فکتی است که دست خالی رسانه ملی برای پذیرایی دراماتیک از روزهداران را نشان میدهد اما لازم به ذکر است که هیچگاه تکرار نمیتواند جای تولید را بگیرد.
جامعه و هدف
مسئلهای که همواره رضا عطاران را به عنوان نمادی برای زیست اجتماعی مطرح کرده حضور او در میان مردم است. رضا عطاران به دلیل فهم اجتماعی توانایی هرچه بهتر یک نمایش اجتماعی در قصهاش را دارد. از از بازی خوبِ سوسن پرور در سریال «بزنگاه» نمیتوان گذشت. این اکت علاوهبر اینکه نمادی از جامعه است نمایشی دراماتیک را به همراه دارد که کورسوهای امید را برانگیخته. در سالهای بعد دیدیم که سریال «سه در چهار» چه میزان از نظر فرمیک به کارهای عطاران نزدیک بود و چه زیباتر که خود او نیز به عنوان مشاور در پروژه به مجید صالحی همفکری داده است. باید این موضوع را در نظر داشت که ما وقتی با جامعه سر و کار داریم در حال تولید اثری به غایت شبیه به زیست اجتماعی در جغرافیای مدنظر هستیم. این زیست باید به درک و همذاتپنداری جامعه هدف تبدیل شود. ما به یاد میآوریم که مواقع پخش سریالهای عطاران مردم پای سفرههای افطار نشسته بودند و همراه با خنده افطار خود را باز میکردند. این در حالی است که این اتفاق سالها است برای صدا و سیمای ملی رخ نداده و حتی «پایتخت» سیروس مقدم، چنین کاریزماتیک، برای این قشر از جامعه به نظر نمیرسد. هدف از تولید سریال از سوی رضا عطاران نمایش بدبختی نبوده بلکه نمایشی بوده که نشان میداده چگونه آدمهای از نظر اقتصادی ضعیف خوشبخت هستند و این فکت با توجه به وضعیت امروز جامعه ما بسیار جای خالیاش احساس میشود.
بودن
مسئله تناقض در آثار سینمایی بسیار پیچیده است. حال این مسئله اگر در رسانه ملی و در فرم سریال دیده شود جای تعجب ندارد. ما کارهای مهران مدیری را نمیتوانیم به صراحت کارهای رضا عطاران بپذیریم. مدیری شکل شسته رفته و انتقادی به وضعیت موجود دارد در حالی که عطاران نمایش واقعی از وضعیت موجود میدهد و این نکته را فراموش نمیکند که بهترین انتقاد نمایش واقعیت به مردم است. بودن هر دو فرم برای تلویزیون واجب است چرا که اگر دقت کنیم پشت صحنه مدیری بعدها خیلی بیشتر از خود نمایش او دیده میشود این درحالی است که هرگاه بخواهیم مثالی از رضا عطاران و «خانه به دوش» بزنیم به یاد لحظه نشستن خواستگار روی صندلی و خنده عجیبه علی صادقی میافتیم. اگرچه همچنان تلویزیون باید به خاطر ساخت «شبهای برره» از مدیری ممنون باشد و مهران مدیری یعنی چنین فُرمی اما هرگز نمیتوان فراموش کرد نقش پیمان قاسم خانی در شکلگیری چنین ایدهای را، این نقش در شبکه نمایش خانگی هرگز با «هیولا» تکرار نشد و باید اعتراف کرد مهران مدیری و رضا عطاران زاده رسانه ملی هستند و باید به این رسانه بازگردند.
علی رفیعی وردنجانی