هتل بعدی نمایشی از امیرمسعود میرمجربیان، تئاتری فرامتن است که اُبژه‌های مینیمالیستی درون خود دارد. انتخاب و اجرای مارتین مک‌دونا سخت است؛ چرا که کلام و روابط فرهنگی نویسنده تطبیق ناپذیر در مواجهه با فرهنگ ایرانی عمل می‌کند. وفاداری به متون مک‌دونا بخصوص «مرد بالشی» که میزان مواجهه آن چه در اجرای نقش مروین، با بازی تحسین برانگیز مجید بدیع‌زاده، چه در مفهوم زیباست. بدون شک بدیع‌زاده بهترین بازیگر این نمایشنامه است و البته امیر اصفهانی، که من معتقد بودم برای نقش مناسب نیست، مونا ابوشهاب و صادق رضازاده نیز به اجرا جان می‌دهند اما نمایشنامه به‌گونه‌ای است که گویی برای بدیع‌زاده نوشته شده. مسئله‌ی اصلی تئاتر اصفهان نداشتن مخاطب است. این نداشتن مخاطب یعنی کسانی که رفاقتی و دوستانه دعوت می‌شوند تا اجرا را ببینند. «هتل بعدی» موفق در زمینه جذب مخاطب عمل کرده و امیدوارم این موفقیت ادامه‌دار باشد چرا که احساس می‌کنم، وقتی قصه‌گویی داشته باشیم و تعلیقی برای تماشاگر ایجاد کنیم این تعلیق خودش بزرگترین تبلیغ برای اجرا است.

مابه ‌‌ازا

مردی که دست قطع شده دارد و مدام ۲۷ سال پیش را یادآوری می‌کند در مواجهه با مروین هیچ است. او شبیه «لئون، حرفه‌ای» لوک بسون شیر می‌خورد یا به گلش آب می‌دهد و این مابه‌ازای سینمایی را دوست دارم اما وقتی بدیع‌زاده شیر را با ولع بیشتری سر می‌کشد ما فرای متن را می‌بینیم که البته هنر مک‌دونا و نویسندگی میرمجربیان بوده که توانسته‌اند این مهم را ایجاد کنند. ما ربطی بین سیاه‌پوستی و دختر سفیدپوست در نمایش می‌بینیم که خود می‌تواند یک اعتراض به تبعیض نژادی باشد و این اعتراض به صورت جهانشمول در همه جای جهان جواب می‌دهد اما وقتی این ربط سر و شکل رابطه‌ای، میان ابوشهاب و رضازاده پیدا می‌کند مابه‌ازای فرهنگی و ایرانیزه در آن پیدا نخواهیم کرد. دختر سفیدپوستی که با آهنگ لاو استوری از مروین خداحافظی می‌کند یک ارتباط ضمنیِ پیچیده میان روان‌نژندی، نظریات فروید، و مشکلات جنسی او پیدا خواهد کرد؛ چرا باید او یک میمون مُرده در باغ وحش را مثال بزند؟ اینها شاید خنده‌آور برای مخاطب عام تئاتر اصفهان باشند اما مواجهه نژادی و جنسیتی غیر قابل انکار است. در ثانی ما باید زمان زیادی صرف کنیم تا قصه به پایان برسد. هیچکاک برای مخاطبان سینما مثال می‌زند که باید زمان فیلم طوری باشد که مولف مثانه تماشاگر را در نظر بگیرد؛ احساس می‌کنم این تعبیر در کلیت قصه‌گویی نمایشی ‌هم صدق می‌کند.

حمایت

کار یکسری جوانِ خنده‌رو که ادعای بلدی تئاتر ندارند و برای مردم نمایش ساخته‌اند بیش از اینها لایق حمایت است. گفت‌‌وگویی از جمال نوروز باقری خواندم که کلیت آن گله‌مندی از تبعیض بود. واقعیتش همین است. ما حمایت بی‌چون و چرایی از افرادی می‌بینیم که صرفا بر اساس سابقه‌شان قضاوت می‌شوند. این خیلی ناراحت کننده است که شنیده‌ام تعدادی اواسط کار با اعتراض سالن را ترک کرده‌اند و صداشان را بالا برده‌اند. ما از تئاتر اصفهان انتظار برادوی بودن نداریم حداقل شبیه تهرانی‌ها باشیم. بدون حسادت و بغض برای تئاتر بنویسیم. من قبلا هم گفتم که اصلا بلد نیستم منتقد تئاتر بودن چگونه است چرا که فکر می‌کنم کلمه منتقد منفور شده اما اگر واقعا حرفی برای گفتن درمورد نمایش داریم خب درباره آن چند خطی بنویسیم، نه اینکه بیهوده حسادت بورزیم. من به‌طور کلی «هتل بعدی» را دوست نداشتم و مهم‌ترین عامل را هم زمان و عدم مدیریت آن می‌دانم، اما از بازی خوب مجید بدیع‌زاده نمی‌توان گذشت. این بچه‌هایی که می‌توانند سه شب اول سالن را پر کنند مطمئن باشید آینده تئاتر مال آنها است نه مال کسانی که استاد و دکتر صداشان می‌زنیم و بعد هم می‌گویند تو نفهمیدی من چه گفتم یا اصلا تئاتر نمی‌فهمی. از این حرف‌ها به اندازه ۱۰ سال می‌توانم بنویسم اما چیزی که من را امشب از همه بیشتر خوشحال کرد میزان‌سن زیبای کار بود. ما کاربرد اشیاء را در کار نمی‌دیدیم بلکه کار با اشیاء را به چشم می‌دیدیم و از همه مهم‌تر این طراحی خوب حاصل زحمت یک‌سری جوان هنرجو است. مهم‌تر از همه وقتی بازیگران روی صحنه هستند شما روی صحنه بودن آنها را، به واسطه میزان‌سن خوب، احساس نمی‌کنید. بازیگر به واسطه میزان‌سن است که لحن پیدا می‌کند و این طراحی، لحن بازیگران را پیشرو کرده. «هتل بعدی» اصلا نیازی به بد گفتن یا خوب گفتن من ندارد اما نیاز دارد که برای دیده شدن درست و بیشتر مورد حمایت قرار گیرد.

علی رفیعی وردنجانی