عمامه صورتی ساخته حسین شمقدری مسئله حجاب را شخصی و غیر اجتماعی دیده و این مهم جدای از بحث تکنیک در عُرف هم نفوذ میکند. وقتی از مستند صحبت میکنیم خیلی حرف بزرگی در زمینه تحقیق و حتی ساختار یک رسانه میزنیم. «عمامه صورتی» هیجانش را مدیون عنوانش است. چگونه میشود در کنار زنان بیحجاب بنشینیم و اگر هم قصد امر به معروف نداریم از جنس خودشان معروف شویم. اینگونه نه تنها معنای جامعه اسلامی زیرسوال میرود بلکه وقتی راوی داستانمان یک روحانی باشد باید خیلی حواسمان را جمع کنیم که او صرفا یک فرد روشنفکر دینی شناخته نشود. روشنفکری قاعدتا به معنای باور دیگران نیست بلکه باید روشنفکری را در پذیرش باور دیگران دید اما این پذیرش به معنای باور داشتن به باور دیگران نخواهد بود.
دین و ضد فرهنگ
وقتی داشتم این متن را مینوشتم یکی از دوستان تماس گرفت و هیجان والایی به من وارد کرد: رفتند بازرسی ارشاد و گفتند ما بال و پَر این منتقد را میچینیم. جدای از اطلاعات باید این مهم را بگویم اگر قرار باشد محصولی که فرهنگی مینامیم، با استقبال روبهرو شود نباید بیخودی چهره روشنفکر به خود بگیریم و همه فرهنگ یک جامعه را برای دغدغه خود زیر سوال ببریم، دغدغهای که شخصی است، باید شخصی بماند. این اتفاق دقیقا در «عمامه صورتی» هم روی داده. ما با فکتی از کارگردان روبهروایم که به واقع اصولی از دین را زیر سوال میبرد بدون آنکه اصلا نگاه درستی به دین داشته باشد. شمقدری بلد است که چگونه میشود هم تازیانه زد و هم قشو کرد. دوربین را برداشتن و بین خانمهای بیحجاب گشتن که مثلا پای حرفشان بنشینیم مهم است اما، خوراک لذیذی برای شبکههایی مانند بیبیسی است. ما جدیت در ساختار اجتماعی نمیبینیم؛ ساختاری که باید محصول تولید کند نه تولیدکنندهی محصول. تا دلت بخواهد ما در تئاتر و سینمای این مملکت اسامی بزرگ داریم. هرکدام از این اسامی دغدغههای خودشان را دارند و بسیار هم درست است اما به واقع ما تبلیغی برای نظام خود نکردهایم. هرچه بوده ارجاع دادهایم به روایات و آیات. این کار به خودی خود خیلی هم نکو است اما وقتی میبینیم که دیگری مقابل اندیشه ما، به واسطه تحریک و بیسوادی جامعه از رسانه، ایستاده و تلاشی برای جلوه دادن اندیشه خود و بهروزآوری آن نمیکنیم، جای تاسف دارد. من در حال تماشای مسمومیتی هستم که گریبان نمایش، چه در تئاتر و چه در سینما، را گرفته. «عمامه صورتی» دقیقا گرفتار همان مسمومیت شده. بیآنکه بداند و بخواهد تبلیغ ضد فرهنگی میکند. فرهنگ در یک جامعه از چگونگی تشکیل آن بهوجود نمیآید بلکه از چگونگی ترویج و بقا آن موجودیت پیدا میکند. هرکسی میتواند تجربه زیستهاش را با دیگران به اشتراک بگذارد اما هیچکس حق ندارد بگوید من از تو بهتر زیستهام.÷
چرا
چرا باید حسین شمقدری «عمامه صورتی» را بسازد؟ به من که اگر میخواستم چنین مستند غیر علمی را بسیازم چنین اجازهای داده نمیشد، او چگونه توانسته زنان بیحجاب ایرانی را در مستند خود نشان دهد. من فکر میکنم ما آدمهایی که مثلا کتاب خواندهایم در حال توهم این نکته هستیم که گویی از جایی دیگر به این سرزمین آمدهایم در صورتیکه که باید به این فکت خود را بدهکار بدانیم که در مقابل هدیهای که جامعه به ما داده، برای جامعه چه کاری کردهایم؟ احساس میکنم وقتی قرار است کار فرهنگی بکنیم و احتمالا سواد رسانهای جامعهای را افزایش دهیم با این مفاهیم امکان بروز آن را پیدا نخواهیم کرد. جامعه ما هنوز طلبه را نمیشاسد، همچنان با مفاهیم دین آشنا نیست و مدام از خود میپرسد این دین برای چه به وجود آمده اصلا من چرا بدنیا آمدهام؟ این چراییها را میشود با دین جواب داد، هردینی و هرکسی هم آزاد در انتخاب آن است اما نمیشود موازی با بازی رسانههای معاند حرکت کرد و اسمش را گذاشت کار فرهنگی. در مستند «انقلاب جنسی» شمقدری هم حرفهای جنجالی زیادی زده میشود. ما نمیتوانیم با یک کلیت به بحث جزئیاتی بپردازیم که قرار است ناقد یک وضع باشد، آن هم وضعی که هنوز برای مردم ناشناخته مانده و کسی برای معرفی درست آن تلاش نمیکند، اما وقتی جزئیات را بهگونهای میچنیم که نگاه ناقدانه در آن یافت میشود بیننده کلیت خواسته از آنچه دیده را دریافت خواهد کرد و دیگر به مابقی اثر دقتی نمیکند. شلختگی در روایت حاصل شلختگی در فرم است البته این شلختگی را به حساب مثلا دکوپاژ وحشی از جنس «مرثیهای بر یک رویا» ساخته دارن آرونوفسکی، نبینیم چرا که در آن مثال این شلختگی معنی دارد اما در این مستند به غیر از سرکوب مفاهیم و برای پنهان شدن پشت یک روحانی چیزی حاصل نمیشود.