بر پهنه دریا به کارگردانی مهزیار رضویان که در مجموعه فرهنگی هنری فرشچیان تا ۳۰ دی‌ماه روی صحنه است یک آنتاگونیسم در برابر ایدئولوژی جمعی است. قبل از اینکه بخواهم درباره نمایش اظهار نظر کنم باید این توضیح را دهم که به شدت این نمایش مرا به یادِ «خوکدونی» پازولینی انداخت و ما باید این مهم را قدر بدانیم که وقتی یک اثر می‌تواند ارجاعی درون متنی و مابه‌ازیی فرای آن داشته باشد یعنی دراماتورژی تحسین برانگیزی داشته. «بر پهنه دریا» اولین نمایشی بود که در تاریخ زندگی‌ام با کارگردانی پیروزفر در تهران دیدم. امروز اگرچه خاطرات غیرارادی من آنچان که انتظار داشتم برآورده نشد اما خوانشی که از متن شده بود را دوست داشتم. صحنه‌ای که با توجه به حجم کم سعی کرده بود، مخصوصا در بک‌گراند و چگونگی عبور ماه، همه جرئیات را داشته باشد و بازی‌هایی که باید بیشتر دیده شوند. این توضیح را باید بدهم که من روابط عمومی اثر نیستم و هرگز اگر محصولی را دوست نداشته باشم هرچه هم هندوانه زیر بغلم بگذارند باز هم کارساز نخواهد بود اما باید اعتراف کنم سعی کارگردان برای نزدیک شدن به نفسِ کار و کوشش عوامل در موازات آن یک نقد صریح به جامعه‌ای که به شدت دارد شبیه به «قلعه حیوانات» اُوروِل می‌شود، است.

جزئیات

ما داستان در نمایش می‌بینیم و این مهم‌ترین فاکتور تئاتر است. ما خرده جنایت‌هایی را می‎بینیم، مانند: مداد داشتن و بروز ندادن، تمارض به استیصال از سوی یکی از ساکنین و در انتها او است که می‌گوید من غذاهای داخل چمدان را دوست نداشتم و…، اگرچه جزئیات نمی‌توانند یک مفهوم کلی خوب تولید کنند اما همین جزیئات هستند که در نمایش در راستای مفهوم حرکت کرده‌اند. من مثالی که خواهم زد اگرچه در مدیوم دیگری است اما به شدت به این اثر می‌آید: در فیلم «شیرین» کیارستمی قرار نیست ما آدم‌هایی را ببینیم که چه ترحم‌برانگیز می‌گریند بلکه این واکنش آدم‌ها است که در برابر احساسات نمایشی بر پرده مهم خواهد شد. چنین اتفاقی برای این اثر هم افتاده. ما ممکن است به شوخی‌های ساکنین آن زورق بخنیدم و یا ممکن است برایمان خیلی کمدی به نظر برسد اما این واکنش ما است که نشان می‌دهد به گرسنگی آنها بی‌تفاوت هستیم. اگرچه این مورد من رو کمی آزار داد که چرا باید وقتی می‌شود فارسی روی تابلو با گچ نوشت ما به غذا احتیاج داریم یا گرسنه‌ایم آن را با زبان لاتین به نگارش درآوریم؛ شاید هم دیگر خیلی متعهد بوده کارگردان به متن مروژک. کنترل صدا و افکت گذاری‌ها تا ایجاد هرمنوتیک در بک‌گراند از دریا، تا حتی کنترل نورها بر صحنه: آبی، قرمز، سفید. سه رنگی که حتما ایجاد اعوجاج دیداری خواهند کرد، نشانه از تعهد به متن و مخاطب دارد. مخاطبی که این‌روزها حداقل در تئاتر اصفهان می‌توان ادعا کرد جایی برای اعراب نخواهد داشت.

این همانی

یک گفت‌وگویی والاتر از هرمنوتیک در هنر نمایش وجود دارد به نام این همانی. این همان بوده یا این همان گویی شباهت تلخی به اجتماع و جامعه دارد. باید از خود پرسید آیا واقعا جامعه ما اینگونه است یا این همان جامعه‌ای است که خیلی ریاکارانه اینگونه شده است؟ وقتی یک نمایش خوب روی صحنه می‌بینیم در ما پرسش ایجاد می‌کند و بدون آنکه این تاثیر بر دیگری مهم باشد، چرا که شاید دیگری فقط برای سرگرمی آمده یا دعوت شده، مسئله‌مندی جمعیِ مولف نسبت به سوژه را شاهد خواهیم بود. یعنی مولف نمی‌گوید من برای مخاطبان خود محدوده در نظر گرفته‌ام بلکه مولف خواهد گفت همه مخاطبان بیایند و کارم را ببینند. به نظرم این نمایش خیلی مهجور افتاده است. حداقل ما اسامی بزرگی در این نمایش نمی‌بینیم که بگوییم فلان استاد یا فلان دکتر این کار را بر صحنه برده. «بر پهنه دریا» در کنار «سکو» از بهترین آثاری هستند که لایق دیده شدن خواهند بود آن هم وقتی کسی در تئاتر اصفهان برایمان قصه نمی‌گوید. من اعتراف می‌کنم با این دید به تماشای نمایش نشستم که آن را از بیخ بکوبم اما نه نمایش بدی دیدم و نه آدم‌های نابلد. لطفا به آنهایی که بهتر از ما می‌توانند نمایش روی صحنه ببرند و غُر هم نمی‌زنند اجازه دهیم در تئاتر شهر نفس بکشند و کار کنند. ما اگر ادعای با تجربه بودن داریم باید از چنین افرادی بیشتر حمایت کنیم نه فقط به دنبال صیانت از اسم خود باشیم.

علی رفیعی وردنجانی