یادهای اصفهان مجموعه نمایشنامه ارزشمند اسداله اسدی است که توسط نشر بوکا به چاپ رسیده. در وصف این مجموعه همین بس که محمدعلی میاندار آن را ستود و از مولفههایی بنیادین گفت که نویسنده به عنوان نماد اصفهان با جهانبینی عریض خود بهکار برده. اولین مواجهه من با این آیین بسیار تاسفآور و غمگین کننده بود. مراسمی که قطعا در شان استاد تئاتر اصفهان نیست. اسدی که روزی سعید محسنی و محسن رهنما از شاگردان او بودهاند حالا باید در مراسمی کوچک از کتاب خود رونمایی کند. ابدا قصد مقایسه نیست اما جریان فکری تئاتر اصفهان که بسیار جای تاسف دارد در حال تغییر و از یادبردن ریشههای خود است. افرادی که از ارحام صدر تا اسداله اسدی ریشه آن بودهاند حالا باید در وصف تنهایی خود صبورانه بنویسند و خلق کنند. اول برای تئاتر اصفهان متاسفم و دوم برای هنرمندانی که منفعتطلبانه جبههگیری خاصی دارند. نمایشنامه «یادهای اصفهان» عمیقا ریشه در فرهنگ و تمدن ایرانی دارد هرچند در نمایشنامه خوانی، نمایشنامهخوانان با بُغض به جای مانده در گلویشان آن را ادا میکردند اما این اصلا کافی نیست. این نمایشنامه تنها با روی صحنه رفتن به کمال خواهد رسید.
پیشنهاد
اگر دلتان برای تئاتر اصفهان میسوزد و دوست دارید کاری برای فرهنگ و هنر این جغرافیا انجام دهید باید هرطوری شده این نمایشنامه را به روی صحنه ببرید. در جایی شنیدم که کسی با گله میگفت تالار هنر در و دیوار و رنگ و جلا داده شده اما همچنان آدمهایش با بغض همدیگر را قضاوت میکنند. تالار هنر مدیون افرادی مانند اسداله اسدی است و وظیفه دارد برای تکریم چنین بزرگی که ماهها با بیماری دست و پنجه نرم کرده آیینی برگزار کند؛ این وظیفه مطالبه منِ علاقهمند به تئاتر است که روزهایی با ذوق یادداشتهایی برای آن مینوشتم. یکی از عناصر پیشرفتهای که در تالیفهای اسدی وجود دارد، استفاده همزمان و اُرگانیک از بافت شهری و تشبیه آن به مواد نمایشی است. البته این مهم را یادآور شوم که در این تشبیه شکل خاصی وجود دارد که تنها با روی صحنه رفتن دیده خواهد شد. تشبیه آدمها به کلاغ در مواد نمایشی مورد بحث یکی از زیباترین جلوههایی است که در نمایشنامههای اسدی دیده میشود. اگرچه فرصت کمی به نمایشنامهخوانی اختصاص داده شد اما در همین فرصت کم میتوان استادی اسدی در به کارگیری از خاطرات را دید. یکی از نقدهای بزرگ من به فیلمی مانند «برادران لیلا» این است که آدمها بیهیچ خاطرهای از هم در حال ساختن خاطرات جدیدی هستند مانند رابطه علیرضا با نامزدش. مشخصا در نمایشنامه «یادهای اصفهان» این جای خالی وجود ندارد. آدمها با تکیه بر خاطرات تلخ و شیرینی که در گذشته از هم دارند، مردی که مرده است و در یک کاست صدا یا وثیتش ضبط شده، خاطرات جدیدی برای مخاطب میسازند. همانطوری که خود استاد نیز به آن اشاره داشت هنر برای شکل دادن به زندگی ساخته شده است و زندگی بدون شکل پوچ و سردرگم است. با تکیه بر خاطرات، حافظه مرکز آن است، می توان شکل و ایده خلق کرد. این شکل که همان فرم است در نمایشنامههای اسدی به اهمیت بر خانواده، ریشه، فرهنگ، اجتماع و در نهایت زیست وابسته است.
خانواده
تا دو ساعت بعد از بیرون آمدن از مراسم رونمایی مجموعه داستان اسداله اسدی گیج و مبهوت بودم و از آینده خود به شدت ترسیدم. آیا تئاتر میتواند ریشه خود را از یاد ببرد؟ یا بهتر است بگویم تئاتر چگونه با تغییر ماهیت ریشه خود را از یاد میبرد؟ این بحث بسیار گستردهای است که قطعا در آینده درباره آن خواهم نوشت اما اکنون میخواهم این مهم را یادآور شوم که قطعا اسدی و اسدیها ریشه تئاتر در اصفهان هستند پس چرا ما هنوز در پیچ و خم «چند درجه سو تفاهم در مقیاس اتتلو» ماندهایم؟ نمایشنامه مذکور که محسن رهنما نوشته بسیار ارزش هنری بالایی دارد و نیازی به تایید و یا تکذیب کسی چون من ندارد اما یادمان باشد این نمایشنامه ریشهاش در تئاتر اصفهان است. اگر تئاتر اصفهان را یک خانواده بنامیم اکنون با خانوادهای روبهرو هستیم که پدرانش را فراموش کرده. لطفا ریشه و خانواده را فراموش نکنیم.
علی رفیعی وردنجانی