ژان دیلمان / گریز از ملال، آغاز یک عصیان / نگاهی به ساخته شانتال آکرمن

مردم معمولا بعد از دیدن یک فیلم خوب می ­گویند، حتی متوجه گذشت زمان نشده­ اند. من اما می­ خواهم مردم این گذر زمان را حس کنند، در نتیجه دو ساعت از زندگیشان را نمی­ گیرم، بلکه اجازه می­ دهم این زمان را تجربه کنند.

 شانتال آکرمن

از نظر آکرمن زمان مهم­ترین جنبه سینماست. او قادر است از طریق ترکیب زمان واقعی و حذف ­های زمانی روایت فیلم­ اش را به شیوه­ ای غیرسنتی ساختار ببخشد و درنهایت، توجه تماشاگر را به «دروغ بودن ذاتی سینما» جلب کند.* آکرمن آگاه بود که برای انتقاد به ساختاری سنتی به استفاده از فرمی غیرسنتی نیاز است، به همین خاطر نیز با پشت کردن به شیوه ­های سنتی روایت و سینمای تجاری، انتقاد اجتماعی را به متفاوت­ ترین شکل به سینما وارد کرد. به همین خاطر و با وجود تجربی بودن آثارش، نقطه اشتراکی در اغلب آن­ها می­توان یافت؛ تقلای شخصیت ­ها برای گریز از ملال و تلاش برای پاسخی مناسب و متفاوت به فرسودگی ناشی از آن. این دغدغه از نخستین اثرش ” شهرم را منفجر کن” آغاز می­ شود و می­ توان در سایر فیلم ­هایش همچون ژان دیلمان، اسیر، من تو او او، خبرهایی از خانه و … ردی از آن یافت. در اسیر و ژان دیلمان اما پرداختی وفادارانه ­تر به این دغدغه را شاهدیم.  او در ژان دیلمان اهمیت زمان را حتی برای مخاطب نه چندان دقیق خود به رخ می­ کشد. در دنیایی که در آن همه چیز باید به موقع و در ساعتی مشخص و با طولی معین صورت گیرد، هر نوع عدول از زمان تعیین شده زمان باقی مانده را نیز بلاتکلیف می­ کند. آنجا که ژان برای ساعتی نسبتا طولانی بر مبل می­ نشیند و نمی­ داند با ساعت­ های اضافه ­اش چه باید کند، بیانگر همین سرگردانی است. او هرگز نیاموخته که با ساعت­ های اضافه­ چه باید کرد، چرا که هیچ­گاه چنین فرصتی نداشته. ساختارها اغلب اجازه وجود این زمان اضافه را نمی­ دهند. آنقدر مشغولت می­ کنند که گاهی زمان برای پیش­برد و رتق و فتق امور کم نیز هست و اگر هم فرصتی بر حسب تصادف به دست آید سوژه را سرگردان می­ کند. نظمی قراردادی بر پایه زمان و مکان وجود دارد و اگرچه تمرکز بر چاردیوار خانه ژان است، برای ورود و خروج و حضور به هر مکان اعم از آشپزخانه، اتاق خواب، اداره، خیابان، کوچه و…. زمان و برنامه­ ای مشخص نیاز است.

اعتبار ساختارها در ساخت و تولید سوژه­ های فرمانبرداری است که مطابق نظم موجود عمل کنند و کوچکترین عدول از چارچوب­ ها سرگردانشان کند.  به همین خاطر نیز گره­ افکنی در روایت با اختلالی کوچک و به ظاهر پیش ­پا افتاده رخ می ­نماید. پس از آن چند اختلال دیگر نیز اتفاق می ­افتد تا برسد به تعلیقی عمیق و پایانی غیرمنتظره برای مخاطب. تا برسد به نمایش اضطراب و آشفتگی ژانِ به ظاهر آرام و سر به راه. نظم و کنترلی که زن همه انرژی و دقت ­اش را برای حفظ آن به کار گرفته بود در حال فرو ریختن است. آکرمن در طول فیلم به ندرت از کات استفاده می ­کند، از سویی هرگز از نمای نزدیک برای نمایش حالات درونی شخصیت­ ها استفاده نمی­ شود. تنها لانگ شات یا مدیوم شات­ هایی از کاراکتر(ها) را شاهدیم که می­ توان آن را تاکیدی بر فضا یا فضاهای احاطه کننده  دانست که در آن فرد توسط فضا دربرگرفته شده و چنان غرق در چارچوب­ های ساختگی اطرافش است که ملال را حس نمی­ کند. دوربین در واقع و به ندرت چیزی را اعم از فضا یا فرد به معنای کلاسیک ­اش دنبال می ­کند.  این که اگر روایت سرگذشت ژان دیلمان است پس چرا هرگز نمای نزدیکی از او به مخاطب داده نمی­ شود نیز به دلیل عادت­ های ذهن ما به شیوه ­های کلاسیک سینماست. شیوه­ هایی که فیلمساز در نزدیک به پنج دهه پیش زیرپا گذاشت و همین تفاوت در شیوه روایت و نحوه استفاده از دوربین است که تا به امروز نیز عادت­ های ذهنی مخاطب را به چالش می­ کشد. آکرمن به بهانه لذتِ سینما، از پاسخ نمی ­گریزد. اگر سینما تصویر است و استفاده صحیح از دوربین برای بیان آنچه فیلمساز قصد بیانش را دارد، باید گفت اتفاقا او از سینمایی ­ترین­ هاست. از یک سو با برداشت­ های بلند و کاهش برش­ ها، روزمرگی­ های زنی را با جزئیات به ما می ­نمایاند و از سوی دیگر و از طریق نماهای ثابتی که به راحتی اجازه خروج بازیگران از قاب را می­دهد، بر ابژه­ ای تاکید می­کند که آسیب­ هایش از فرط عادی­ سازی و شیوه زمان­بندی­ ساختار سلطه­ جو به چشم نمی­ آید. ذهن مخاطب  اغلب و با عادت به شیوه­ های کلاسیک، درک از شخصیت را در هر چه نزیک­تر شدن به آن می­داند، اینکه اضطراب و کشمکش درونی کاراکتر با تمرکز بر حالت و اجزای چهره و بدن او خود را بنمایاند. آکرمن اما نه با کلوزآپ که از طریق افزایش زمان روایت و ایجاد فرصت بیشتر برای تماشای اعمال فرد و مکان این امکان را فراهم می­ کند. از طریق تکرارها، و دوربین را آنقدر نگه می­دارد تا با نزدیک کردن زمان روایت به زمان واقعی اعصاب مخاطب را تحریک و آنچه را در خلال روزمرگی ­های فراموش کرده به او یادآوری کند. به همین­ خاطر نیز بازی سیریگ ممکن است تصنعی بنظر برسد، در حالی که حرکات تعمدا ماشین ­وار او چیزی جز نمایش هر روزه خودمان نیست. تلاش برای ساخت شخصیتی امپرسیونیستی از طریق دیالوگ­ های اندک و تمرکز بر اعمال و حرکات فرد به جهت نمایش غیرمستقیم کشمکش درونی شخصیت به وحشت موقعیت ژان می­ افزاید. اندک دیالوگ­ ها نیز تکرار کارهای صورت گرفته است در قالب کلام. مثلا آنجا که زن در مکالمه با پسرش می ­گوید: این دفعه آبش رو کم­تر ریختم فکر کنم برای همین خوشمزه­ شده. 

 برخی منتقدان  (همچون جین لودر- نویسنده و کارگردان آمریکایی)  پایان­ بندی فیلم را نقض غرض دانسته­ اند. در پاسخ چنین انتقاداتی می­توان گفت هر پایانی غیر از این به نحوی خلاف روند روایت و گره­ ایجاد شده در داستان فیلم است . پایان­ بندی هوشمندانه آکرمن، ادامه طبیعی حادثه­ ای است که در داستان فیلم رخ داده و همینطور پاسخی مدرن به تعلیق ایجاد شده در آن. هر نوع برهم خوردن نظم موجود و تعادل در روایت نیاز به پاسخی درخور دارد، و آنچه آکرمن نشان می­دهد این است: رادیکال­ترین پاسخ، درخورترین پاسخ است. در غیر اینصورت داستان فیلم چیز تازه ­ای برای گفتن نداشته و هرگز ماندگار نمی ­شد. تقلیل می­ یافت به رنج­ های زنی خانه­ دار که در آثار متوسط و نازل داخلی و حتی خارجی بارها دیده و خوانده­ ایم. آثاری که جز روایتی سطحی و تکراری چیزی به مخاطب عرضه نمی­ کنند. هیچ نشانی از تحول به همراه ندارند، از ملال آغاز می­ کنند و در همان ملال باقی می­ مانند.

ژان دیلمان اما، تجربه تحول است و اگرچه در ظاهر روایتی از زن سفیدپوست طبقه متوسط است، از مشخصات و مرزبندی­ های ظاهری و رفتاری­ در تفکری توتالیتر فراتر می ­رود. هر کدام از ما فارغ از طبقه، نژاد، جنسیت، گرایش جنسی و گاه حتی فکری می ­تواند یک ژان دیلمان باشد. تله ­ای که ژان در آن گرفتار است گرفتاری اغلب ماست. تله غرق شدن در روزمرگی و نظمی ساختاری. پایان­ بندی آکرمن پاسخی است برای تردیدکنندگان به این نظم و تعادل به ظاهر زیبای تحمیل شده از سوی آن و ساده ­انگارانه است اگر قتل را درست معادل قتل بگیریم. کشته شدن مرد توسط ژان کشتن همه چیزی است که زن تا آن­روز به آن تن داده است.

پی نوشت:

* زمان مندی و فضامندی؛ درباره ژان دیلمان شماره ۲۳ که دوکومرس،۱۰۸۰ بروکسل اثر شانتال آکرمَن، ژُنویِو پوسیوس/ ترجمه صالح نجفی/ دو ماهنامه فرهنگی اجتماعی مروارید، سال دهم، شماره هفدهم، تیر و مرداد ۱۳۹۹٫

نویسنده : کسری برزیده