محبوبه و آل رضا دانشور و باطل السحرهای بدویت ما
محبوبه و آل مجموعه داستانی از رضا دانشور | نقد
… واقعیت اغلب تخته پرش ماست، اما گاهی نوشتن یک داستان شکل دادن به کابوس فردی است، تلاشی است برای به یادآوردن و حتا تثبیت خوابی که یادمان رفته است و گاهی با همین کارها ممکن است بتوانیم کابوسهایهایهایهای هائوذوتان جمعیمان را نیز نشان بدهیم تا شاید باطل السحر آن تهمانده بدویتمان شود.
آینه های دردار، هوشنگ گلشیری ص ۱۴
– روایت این بود که عمه پدرش باعث دربهدری شد، به سال هزار و سیصد و هژده هجری شمسی، چند ماه پیش از تولد محبوبه در شهر…
– هنگامی که فریادهای فروخورده محبوبه به گریه بدل میشد، کت داماد روی چراغ افتاد و آتش گرفت. این به سال هزار و سیصد و سی دو هجری شمسی بود و محبوبه چهارده سال داشت.
– چند روز بعد بود که شنید استوار بازنشسته پیر درشت اندامی را مردم قطعه قطعه کردهاند و آرزو کرد هم او باشد. آن استوارِ او. سال زیر و زبَر شدن دنیا بود. هزار و سیصد و پنجاه و هفت هجری شمسی.[i]
روایت رضا دانشور از معصومه که بر اثر سنگینی گوش مامور ثبت احوال محبوبه نام میگیرد را، میتوان در زمره کابوسهایی فردی نهاد که همزمان کابوسهای جمعی یک ملت را نیز نشان میدهد. داستانی پر از سحر و جادو و پر از باطلالسِحرها و جهالتها. روایتی که آینه تمام نمای بدویتهای ماست. روایتی خوشساخت و داستانگو که سرنوشتی فردی را به حسبحالی جمعی پیوند می زند و چون واقعه ای وحشتناک بر ما نازل می شود.۲ حکایت زنی است محبوبه نام، اما محدود به او نیست و تاریخ تلخ و بلندمدت ملتی برزخی را پیش چشم زنده می کند. دانشور ماهرانه روایت میکند و هوشمندانه پیش میرود و از فرد به جمع میرسد و از جمع به فرد. تاریخ و سرگذشت محبوبه و وحشت حاکم بر زندگی اش داستان دور و دراز ملتی است که هرگز به معنای واقعی زیستی مدرن را تجربه نکردهاند. مردمانی که همواره در برزخی تیره و تار دست و پا زدهاند. برزخی که یک سویش میل به آزادی و زیستی مدرن بوده و سوی دیگرش ساختارهای دست و پاگیر سنت و مذهب و خرافه و ترس. ترسی مدام و گریبانگیر و ناتمام.
نگاه درست و استفاده غیراحساسی از فولکلور که میراث هدایت است و در کار نویسندگانی از نسلهای مختلف -تا به امروز- با ضعف و قوتهایی ادامه یافته است، در کار دانشور نیز نمود مییابد. داستانی که با جا دادن بخش بزرگی از تاریخ یک ملت و بازخوانی یک باور و اندیشه کهن جمعی -برگرفته از باورهای اسطورهای، سنت و مذهب- نقدی بر جامعه ایران دارد. “محبوبه و آل” انتقادی است بر جماعتی جامانده از تفکری مدرن، که برای دستیابی به خواستههایش بیش از عقل و منطق دست به دامان خرافه و عواطف ناپایدار میشود. با این همه، داستان نه تنها رنگ و بوی تصنع نمیگیرد بلکه با روایتی خلاقانه و بهرهوری از ظرفیتهای موجود در افسانه و حکایتهای قدیم – همچون روایتهای هزار و یکشب- و در ترکیب با منطقی مدرن، داستانی زیبا و ماندگار می سازد.
رضا دانشور با استفاده از اسطورهها و باورهای جادویی مردم، داستان بلند محبوبه و آل را نوشته است. محبوبه و آل حدیث هستی و عشق است در فرهنگی سنتی که خرافات بر آن حاکماند.۳ در چنین جامعهای فردیت به معنای مدرنش جایی ندارد و تنها به وسیله خواست و مصلحت جمع است که جامعه تصویر میشود. این را می توان بخش مهمی از اندیشه جاری در داستان محبوبه و آل دانست. جامعهای که خواست و تصمیمات فردی را برنمیتابد؛ و نتیجهاش سرگذشت کابوسوار معصومه یا محبوبه است تا در طلب رهایی به انتظار خضر بنشیند و انتهای انتظارش سرآغاز مصیبتی تازه باشد.
نویسنده با اشراف بر باوری عامیانه و کاوش در آن، تاریخ و فرهنگ سرزمینی سترون را نشان می دهد. با این وجود نه تنها از نمایش صرف تاریخ فراتر میرود بلکه در پیوند با همین باورها روایتی شگفت را پیش چشم مخاطب میگذارد و با ساخت سرگذشتی فردی به تاریخی جمعی میرسد. زندگی محبوبه تصویر جماعتی است باورمند به آل، باور به اینکه سرنوشتی تدوین شده از ابتدای تولد به همراه آدمهاست. حلول آل در شخصیتهای مختلف داستان و از سوی دیگر استحاله هاجر به محبوبه و محبوبه به هاجرکه تا صحنه پایانی و آخرین جمله داستان ادامه مییابد، سرگردانی و جابهجایی میان موقعیتهایی است که مدام به هم میرسند و در هم میروند و تثبیت نمیشوند. انتخاب درست اِلمانهای داستانی همچون مکان، موقعیت و شخصیتها و… در کنار بهرهگیری از عناصر فرهنگی دیرپای جامعه ایران، فرم و درونمایه داستان را به خوبی شکل داده است. فرمی که به درستی توان رسیدن از جز به کل را داراست تا روایتگر پیوندِ حاکمانی شود که ستم میورزند و مردمانی که با جهالت خویش پَروارشان میکنند. آنها که با وضع موجود همراه میشوند و چه بسا به تکرار و تشدید ستم یاری میرسانند و عاقبت این همدستی زیر و زبَر شدن دنیاست به هزار و سیصد و پنجاه و هفت هجری شمسی که پیشتر به سال سی و دو هجری شمسی و با افتادن کت لمپنی بر روی چراغ و به آتش کشیده شدن خانه، به شکلی دیگر رخ نموده بود و همزمان سرآغازی هم بود بر تحولات انتهای داستان و پیش از آن نیز در هزار و سیصد و هژده هجری شمسی و در زمان تولد محبوبه -آنگاه که دیو بادها از انبان ابلیس بیرون آمده بودند- هم بود و پیش تر از آن و پس از آن هم… تاریخی که هر چه در طولاش به جلو یا عقب بروی میرسی به تکرار و تکرار و تکرار و وحشتی که مدام بیشتر شده است… مگر خضرها را به انتظار نشستن و اختیار را به آل سپردن، عاقبتی غیر از اصغر ده چرخ می تواند داشته باشد؟
داستان “نماز عشق” که دومین داستان این مجموعه است به نوعی دنباله سرگذشت محبوبه است و او را در محکمه مجازات حکومت تازه نشان میدهد. همزمان تصویر وضعیت تازهای است که بر جامعه حاکم شده و البته به شکلی دیگر تکرار وضعیتهای پیشین است در پوششی نو. آلهای داستان محبوبه و آل این بار گردهم جمع شده اند و یکدیگر را به محکمه کشیده اند، برای برپایی عدالت!
چرخش هوشمندانه نویسنده در به کارگیری اسطوره و تاریخ و نگاهی تازه به باوری عامیانه پاسخی است به چرایی ایستایی یک سرزمین. شهامت نویسنده از طرح پرسشهایی خنثی – با ادعای بیطرفی یا هنر برای هنر- که گویا در ادبیات و سینمای این سالها کم هم رایج نیست و گاهی در همین حد و حدود ماندن به عنوان یک اصل اساسی در متون تالیفی یا گاهی به اصطلاح ترجمه تشویق هم میشود – فراتر می رود. دانشور از پاسخی که ضروری است نمیهراسد، از آن جنس که در کار تعدادی از نویسندگان نسلهای پیش و یا هم نسلانش خواندهایم. با این همه او در عین ایجاد دیالوگی مثبت با پیشینیان و هم عصرانش این اصل را به شیوهای بسیار منحصربفرد به کار میگیرد. تعبیر کابوسهای محبوبه که البته در فرمی مناسب در نماز عشق ادامه مییابد آغاز کابوسهای تازه یک ملت است و ادامه خوابهای همیشه پریشانش. اتمسفر ماورایی داستان در ترکیب با رگههایی از ادبیات گوتیک و طنزی تلخ- که امضای دانشور را پای خود دارد- همراه شده تا رفتار و بیکنشی آدمها یا کنشهای خرافی و دور از منطقی را روایت کند که حاصلی جز وضعیت پیش آمده نخواهد داشت. به این ترتیب تاریخی دنبالهدار شکل میگیرد، تکراری که پیآمد ناآگاهی و بیخردی است.
نویسنده: کسری برزیده
۱- محبوبه و آل، رضا دانشور، انتشارات افسانه، اپسالا- سوئد، چاپ اول : بهار ۱۳۷۵ (۱۹۹۶)/ سه خط اول از صفحات ۷، ۲۴ و ۳۶ داستان اولِ( محبوبه و آل) همین کتاب انتخاب شدهاند.
۲- ” اگر کتابی که میخوانیم با ضربهای سنگین به جمجمه مان بیدارمان نکند، چرا باید آن را بخوانیم؟ که شادمان کند؟ ما می توانیم بدون این کتاب ها هم شاد باشیم. چیزی که ما احتیاج داریم، کتاب هایی است که مثل واقعه ای وحشتناک بر ما نازل شوند. مثل زخمِ مرگ کسی که بیشتر از خودمان دوستش می داشتیم، یا مثل وقتی که در جنگل های خالی از انسان گم شده ایم. مثل خودکشی. کتاب ها باید دیلمی باشند برای شکستن یخ درون مان.” از یادداشت های فرانتس کافکا. / این متن از یادداشت مترجمِ رمان مستاجر(کوروش سلیم زاده) گرفته شده است./ مستاجر، رولان توپور، مترجم: کوروش سلیمزاده/ تهران: نشرچشمه، چاپ هفتم: تابستان ۱۳۹۹٫
۳- اسد سیف، حکومت آل ها؛ نگاهی به داستان محبوبه و آل اثر رضا دانشور، منتشر شده در شماره ۴۲ و ۴۳ نشریه باران، تابستان- پاییز ۱۳۹۴٫