دینامیت / هزارْ پای شکسته / نقد فیلم مسعود اطیابی
دینامیت به کارگردانی مسعود اطیابی فیلمی به غایت خطرناک است که در راستای آثاری همچون «هزارپا» حرکت می کند. این فیلم که در ظاهر روایت کننده تناقض موجود در جامعه از دل یک آپارتمان در بالاشهر تهران است، علاوه بر تمسخر باورها، سلایق، ایدئولوژی و تفکر در ارائه فرم سینمایی ناتوان بوده و عملکرد ضعیفی دارد. شناخت از جامعه در فیلمهای کمدی و یا طنز برای ارائه هرچه بهتر آن بسیار مهم بوده که این شناخت در فیلمی چون «دینامیت» اتفاق نمی افتد.
انگیزه
اگر بخواهیم فیلم را از نظر جامعه شناسی بررسی کنیم به رویکردهای انتزاعی و نه صرفا اجتماعی برخورد می کنیم. در اولین مواجهه مخاطب با این فیلم می بینیم که شخصیتی به نام “اکبر” با بازی کیایی علاوه بر داشتن هوش اقتصادی روحیه جنگیدن به طرز کمدی را با رقبای خود دارد که این مسئله چگونگی با طرح شخصیتهای مذهبی با بازی جمشیدی و مهرانفر اتفاق می افتد. اما مسئلهای که من به عنوان منتقد و بیننده جدی سینما با آن پیدا میکنم عدم توانایی در پردازش شخصیتهای قصهای کمدی است که باید تماما کلاسیک باشد. در کمدی های کلاسیک وایلدر مانند: «آپارتمان» و «بعضی ها داغش رو دوست دارند» میبینیم که انگیزه شخصیتها قدرت بیشتری از عملکرد و چرایی آنان دارد. اصلا قصد مقایسه را ندارم چرا که این فیلم حتی نمی تواند در کنار آثار ذکر شده ، نام برده شود اما به این بسنده میکنم که شخصیتهای منفعل که تنها برای عملکرد مضحک و هنجارشکن در فیلمنامه طرح میشوند توانایی به دوش کشیدن قصههای کمدی که اساسا نقد اجتماعی در زمینه و پس زمینهشان وجود دارد را ندارند. به عنوان مثال می توان به بیانگیزگی “هادی” با بازی جمشیدی اشاره کرد که در این فیلم سعی میکند انفعال خود را پشت شعارهای مذهبی و اعتقادی پنهان کند. البته این انفعال نیز تبدیل به خصوصیت کاراکتر نمیشود و سعی فیلمنامه نویس برای پنهان سازی بیانگیزگی شخصیت بوده که در آن نیز ناموفق عمل کرده.
تناقض جمعی
در جهان کنونی و مشخصا در کشور ما بیش از آنکه به روانشناس و فیلسوف نیاز باشد به جامعه شناس نیاز داریم آن هم جامعه شناسی که فرهنگ و هنر را خوب بلد باشد. از نظر جامعه شناسی این فیلم نه تنها ارزشی برای نمونه برشمردن یک تناقض اجتماعی ندارد بلکه می توان آن را به عنوان نمونهای برای عدم شناخت از جامعه نام برد. اگرچه امروزه مردم از نظر روانی و انرژی به هرچه آنان را بخنداند نیازمندند اما نمیتوان سینما را به تمسخر گرفت تا مردم لبخند بزنند. به عنوان مثال میتوان شناخت و معرفی قشر مذهبی در جامعه را نام برد. از این جامعه در سینمای ایران تنها میدانیم که سر به زیراند، تسبیحی به دست دارند و جملات و روایاتی را به عربی نقل می کنند. حتی جامعه اسنوبی و تازه به دوران رسیده را نیز که در فیلمی مانند «دینامیت» به آن اشاره می شود با روسریهای نیمه سر کرده، ماشین های لاکچری، استفاده از مشروبات الکلی و… می بینیم. هیچگاه برای ارائه تناقض و یا طرح نمونه کاملی از آن نه پژوهشی متقنی داریم و نه روایت درستی. ضمن اینکه در پایان چنین داستانهایی با سردرگمی و وِل شدگی قصه مواجهیم که گویی فیلمنامهنویس نیز از قصه خود خسته میشود. به طور کلی آنچه مهم است و البته در یادداشتهای روزنامهای به طور مشروح نمیتوان به آن پرداخت سینمای امروز جامعه ایران است که در مسیر فیلمهایی همچون «هزارپا» برای شادی جامعه گام برمی دارد که آن عمل نیز بسیار کاذب و خطرناک است. سینمایی که به جای ساخت کمدی که اساس نقد و افزایش شناخت از جامعه است، جامعه را برای ایجاد طنز هدف می گیرد دقیقا همان سینمایی است که از دل یک جامعه سطحی و عقب افتاده از نظر فرهنگی و تاریخی بیرون میآید.
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی