ویلابی ها / حل شده در زمان / بررسی تداوم حافظه در انیمیشن

«ویلابی ها» یک انیمیشن ساده به روایت یک گربه دوست داشتنی نیست ؛ بلکه این اثر انیمیشن در ابعاد وسیعی نظام متمدن خانواده را ستایش و شکل امروزی آن را نقد می کند . کوری ایوانز در مقام کارگردان ثابت کرده است خانواده و نظام تربیتی آن را به خوبی می شناسد و دقیقا می داند مسئله را چگونه طرح کند . داستان این چنین آغاز می شود : من یک ویلابی هستم ، خانواده ما دارای ریشه و شجره نامه بزرگی است ، اینم پدر و مادرم هستند ، آنها عاشق یک دیگر اند اما …

به روایت یک گربه

طنز نفوذ کرده در این اثر به عنوان یک متن انیمیشن نامه از غربت فرزندان خانواده ای در خانه خود حکایت می کند . چنین فاصله ای نه تقصیر فضای مجازی گذاشته می شود و نه تکنولوژی و جاذبه های امروزی آن بلکه عدم توجه والدین به خواستگاه فرزندان خود که در نهایت تعجب به یک دیگر عشق می ورزند باعث شده فرزند ارشد خانواده آن خانه را فضایی نا آرام و حوصله سر برد عنوان کند . از سوی دیگر روایت این داستان از زبان موجودی غیر انسانی باعث شده نگاه عاقل اندر صفیح طبیعت به انسان و تباهی سرنوشت آن شکل بگیرد . گربه از جایی به بعد وارد داستان می شود و مسیر داستان را به سمت خوشبختی تغییر می دهد . این جا است که روایت گر دانای کل به یک نیروی عملیاتی در داستان تبدیل شده و شخصیت ها را نجات می دهد . خانه ای با باغچه و دکوراسیون کلاسیک میان انبوه آسمان خراش های آن شهر نشان دهنده برخورد آینده محور کارگردان با مسئله ای است که مطرح می کند . گربه از روی بالکن یک آپارتمان امروزی اتفاقات داخل آن خانه را روایت می کند و در آخر او نیز عضوی از افراد آن خانواده می شود . در لحظات پایانی اثر شاهد آنیم که خانه تحت جاه طلبی امروزی بشر مورد تخریب قرار می گیرد ، که بخشی از این پدیده گردن پدر و مادر است .

فرشته

پرستار بچه ای که خود یتیم بوده و اکنون به دنبال خوشبختی یتیمان می گردد از سوی والدین بچه ها پیغامی مبنی بر تعیین تکلیف آنها را دریافت می کند . این موضوع که ویلابی ها جذابیت و خوشبختی را در یتیم بودنشان می بینند و مدام این واژه را تکرار می کنند امر خطرناکی است که غلفت شدید پدر و مادر از آنان را بازگو می کند . در همان ابتدای انیمیشن نیز گربه این تذکر را می دهد که اگر به دنبال تماشای یکی از آن داستان هایی هستید که همه چیز خوش و خرم کنار یک خانواده به پایان می رسد قصه ما اینگونه نیست . البته که کارکرد اصلی انیمیشن کاشت بذر امید و خوشبختی است و در پایان می بینیم بچه ها پس از یتیم کردن خود توسط یک بلیط مسافرتی خانواده جدیدی پیدا می کنند که علاقه و تمایلات شدیدی به در کنار هم بودن دارند . رئیس کارخانه آب نبات سازی که من رو یاد چارلی و خارخانه شکلات سازی انداخت و همچنین پرستار کودکان یتیم فرشته نجات ویلابی ها و همچنین قصه هستند . فرزندان به دنبال پدر مادر تا سرد ترین و مرتفع ترین منطقه می روند اما آنها به اندازه ای مشغولیات شخصی دارند که اطرافیانشان را فراموش می کنند .

تداوم حافظه

ساختار انیمیشن های خانوادگی – ماجراجویی با گذشت زمان ادبی و ژانری در این حوزه سینمایی در حال تغییر است . دیگر شاهد فضایی شدیدا کودکانه با خطوطی مورب و دوار نیستیم بلکه میزان سن با متوسل شدن به رویکرد مدرنیته نسبت به نقاشی از خطوط تیز و بلند بهره می گیرد و سعی در خلق فضایی سورئال برای روایت های کلاسیک دارد . ترکیب این دو المان ، فضایی دالی وار ترسیم می کند که اندیشه مولف را به سمت کشف حقیقت از دل تخیلی سورئال سوق می دهد . تداوم حافظه در «ویلابی ها» و همچنین «کلاوس» ثابت می کند تکنولوژی هر اندازه پیشرفت داشته باشد به پای یک صدم از تخیل و جاه طلبی هنرمند نمی رسد و او همواره در حال ساخت رویاهای ناتمام است . اگرچه این تداوم حافظه در آثار سالوادور دالی با ساعت هایی کش آمده و لهیده که در آن زمان حل می شود تعریف می شود ، در این گونه از آثار انیمیشن نیز می توان با حل کردن تاریخ (به عنوان ریشه و اصالت) و میزان سن به چنین موضوعی رسید که انیمیشن «کلاوس» به مراتب بیشتر و بهتر از «ویلابی ها» عملکرده است .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی