مغازه خودکشی / ژان تولی / زبان بیگانه سر سبز می دهد بر باد

مغازه خودکشی جایی برای هاراگیری سامورایی های ژاپن نیست بلکه راوی نقطه ای تاریک و مجهول در زندگی هر آدمیزادی است که می خواهد چرایی خلقت را کشف کند . ژان تولی ارتباط عمیق خود را با مشخصه مرگ در گذر عمر بر ساختار فانتزی سوار کرده و اینک می خواهد خواننده را در سی و چهار فصل از ترس مردن رها سازد . البته با توجه به علایم زیست شناسی موجود در داستان نمی توان این رهایی را یک پرواز به سوی معنویت عنوان کرد اما می توان گرایش جنبه های اسفناک داستان مانند مواجهه با شخصیت هایی که هرکدام یادآور هنرمندان نا امید شده از زیستن مانند ونسان ونگوک هستند را به یک بشارت جاودانگی از سوی نویسنده تلقی کرد و مسلما این تلقی خواننده است و می تواند یک برداشت درست نباشد .  جنبه فضا سازی شده داستان که باعث می شود پاتریش لکونته ان را به یک انیمیشن نوآور تبدیل کند بسیار جاه طلبانه و البته خنده دار است . چرا که خود نویسنده نیز تصورش را نمی کند این فروشگاه مواد لازم برای خودکشی را فراهم کند اما مخاطب تصورش از رویا پردازی خواننده همواره جلوتر است و چیزهایی را می بیند که مشخصا به خودکشی ادبی منجر خواهند شد .

ابتذال در ادراک حقیقت

ژان تولی نمونه بارز یک جامعه مدرن نا امید از آینده است . جامعه ای که علاوه بر عدم تمرکز بر اعمال و رفتار خویش آرزوهای دست نیافتنی مضحکی دارد . برای مثال می توان از نظر روانشاختی این پدیده را بررسی کرد و این گونه نوشت که انسان ها در دوران مختلف اروزهای عجیب و غریبی داشتند که امروزه آن ارزوها به ابزاری برای ادامه زندگی آنان تبدیل شده اند یکی از آن ارزوها را می توان پرواز در آسمان عنوان کرد و امروزه هواپیما اساسی ترین و سریع ترین راه رسیدن به مقصد های زمینی و امیال غریزی وی است در صورتی که انسانی که ارزوی پرواز را در سر داشت هرگز به چنین چیزهایی توجه نمی کرد . در این رمان هم همین موضوع گسترش ناهمگنی پیدا می کند انسان هایی که رفتارشان برای خوانندگان امروزی خنده دار است و حرف هایی که می زنند می تواند طنز تلخی باشد که به طور نامحسوس مخاطب را در ژرفای تفکرات معلق نگاه دارد و ما غافل از این هستیم که شاید این آینده حقیقتا اینگونه باشد و شاید در آینده مغازه هایی چنین فعالیت هایی را داشته باشند و دیگر هیچ ضد قهرمانی نباشد که قهرمان به وجود آورد . زمانی می رسد که خودکشی مانند کشتن پشه ای چسبیده به درِ توری اتاق برای اطرافیان لذت بخش باشد و آن وقت باید به حال این انسانیت گریست . این فرضیات همه از مطالعه چنین رمانی بر گرفته می شود اما باید باور کرد که ژان تولی یک نویسنده است و نویسنده حق دارد هر طور که بخواهد آینده را پیش بینی کند و برخورد خواننده با آینده پیش بینی شده چگونه باشد مهم است . اگر نویسنده را فردی شوخ طبع و باهوش در نظر بگیریم و داستان را یک اتفاق دراماتیک بدانیم می توانیم با قاعده هنر برای تحمل کاستی ها کنار بیاییم اما حال که نویسنده بر کارگردان فرانسوی چنین تاثیری می گذارد ممکن است خواننده را در برخورد با معقوله های این چنینی تحت تاثیرات مخربی قرار دهد .

همیشه پای یک مترجمِ مولف در میان است

احسان کرم ویسی این رمان را ایرانیزه شده ترجمه نکرده است و از همه مهم تر این که با وجود اطلاعات فراوان در مورد داستان اولیه این رمان هیچ گاه سعی نکرده بن مایه های یک پیرنگ را برای خواننده پیش بینی کند . در این جا موضوع مهم استقبال خوانندگان از چنین آثاری است و به نظر می رسد مترجم رگ خواب خواننده های ایرانی را خوب بلد است چرا که وقتی وودی آلن با «مرگ در می زند» ادبیات را به شوخی می گیرد و خوانندگان ایرانی لذت می برند پس باید ژان تولی هم جواب دهد . مغازه خودکشی / به همین جهت نگرش به مرگ یا بهتر است بگوییم مرگ نگریستن میان ایرانیان از دیگر کشورها بیشتر است همان گونه که در آثار نویسندگان بزرگی چون صادق هدایت ، بهرام صادقی و یا عباس معروفی می خوانیم . مطالعه داستان های خارجی یعنی قبول ادبیات و نظریات یک نویسنده بیگانه که می خواهد جاه طلبی خود را به شکل جذابی نشان دهد و این اصلا بد نیست به شرطی که قبل از اینکه زبان برخورد با بیانگان را یاد بگیریم اول زبان مادری خود را به خوبی صحبت کنیم .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی