فرانی و زویی / بودای نفرین شده / نقد کتاب سلینرجر
فرانی و زویی نوشته جیدی سلینجر مانند دیگر آثار او یک اثر فراشناختی است. در ادبیات مفهوم هرمونوتیک به صورت ساختاری متفاوت، و پیچیده است. همه آثار سلینجر ناخودآگاهانه از این مفهوم پیروی میکنند بدون آنکه خواننده کوچکترین تلاشی برای شناخت آن انجام دهد. فرانی و زویی که خواهر برادر هستند و هر دو به نحوی دچار بمباران ایگو (منی که منیت را به وجود میآورد) میشوند، مانند ناطور دشت یکی از شاهکارهای ادبیات مدرن است، که داریوش مهرجویی با استفاده از تکنیک تطبیق، فیلم پری را از روی آن ساخته.
ویژگیها
مهمترین مسئله مولف در آثار سلینجر خودشناسی و اهمیت آن است. وقتی مولف با استفاده از زمان، مکان و شخصیت کاراکتر خود، به دنبال چراییهای به وجود آمده در ذهنش است بروز چگونگی ساده و کاری لذت بخش میشود. اگر کل آثار سلینجر را کنار هم قرار دهیم به ضخامت یک رمان بزرگ نمیرسد اما آنچه آثار او را جذاب و مهم کرده است نسبتی است که آثار، و قطعا خودش با زمان زیسته و آینده برقرار میکند. او در «فرانی و زویی» معنای دانشجو بودن را دوباره تعریف میکند و نشان می دهد یک دانشجو چگونه رفتار میکند و چرا؟. شخصیتهای این رمان از مادر فرانی تا برادر دیگرش که مُرده و اتفاقا سوگولی مادر بوده همگی نشانههایی از آشفتگی روانی دارند که قله آن در زویی نمود پیدا کرده است. در ابتدای داستان میخوانیم که لین دوست پسر فرانی در ایستگاه قطار منتظر او است، هوا بس ناجوانمردانه سرد است، دیگر منتظران هریک گروه گروه به گفت و گو مشغولاند. این پیش در آمد نشان از آماده سازی زمینهها برای شروع یک بحث اعتقادی، فلسفی و احیانا عرفانی است. عرفان در این داستان محدود به کلیسا یا بودا و حتی کتاب سبز رنگی که فرانی با خود حمل میکند نمیشود. عرفان ویژگیهای آنی گستردهای دارد که بیشتر آن را میتوان از زبان زویی در حالی که با پرسشهای سرسام آورش فرانی را بیچاره میکند درک کرد. از مهمترین ویژگیهای سلینجر بیان پرسشهای انبوه برای شناخت و در آخر نقد آن است. سلینجر چیزی را که خلق میکند بیرحمانه روی آن خنجر میکشد اما این خنجر نه از برای مبارزه است بلکه برای بریدن لایههای رویی داستان و رسیدن به درونمایه اصلی آن. مولف در این کتاب اجازه میدهد با نقد و تعریف فرانی، خواننده به مفهوم کلی و خواسته شده در داستان برسد. به عنوان مثال سلینجر فرانی را در جایی این گونه تعریف میکند که: او در به در به دنبال راهی برای رسیدن به دعای مداوم و همیشگی است، کلیساها و معابد گوناگونی را تجربه میکند تا دست آخر راه را مییابد اما از یافتن آن یک انفعال رفتاری به دست آمده.
افسردگی
در همه آثار سلینجر افسردگی از زوایای دیگری مورد بررسی قرار گرفته است. در«ناطور دشت» افسردگی به معیاری برای شناخت جنس مخالف از سوی یک دانشجوی تینیجر تبدیل میشود و در «فرانی و زویی» افسردگی تبدیل به سکوی پرتاب شخصیتها به خودشناسی. شخصیتها با افسردگی خود را کشف میکنند اما به قیمت تمام شدن شادی. آنها به اندازهای افسرده میشوند که یا زیاد حرف میزنند مانند زویی یا آنقدر حرف نمیزنند که سکوت دیگران شکسته شود. هر دوی این اَشکال به لحاظ روان شناختی از علائم افسردگی و انزوا است که سلینجر با زبان طنز اما طنزی که حرفهای جدی در آن وجود دارد آن را بیان کرده است. افسردگی رنجی است که پایان ندارد و حتی با مرگ وجودی افراد تاثیر آن را بر نزدیکان میتوان دید. این عاملی است برای رسیدن به شخصیت مرده خانواده گالاس. خانم گالاس اگر چه سعی میکند فرزندانش و مشخصا «فرانی و زویی» را به شکل درستی تربیت کند اما همین سعی باعث فروپاشی عصبی آنها شده. مطالعه این رمان به شکل غیر قابل توصیفی به شناخت انسان امروزی کمک میکند انسانی که از هر زمان رنج بیشتری از افسردگی میبرد و این نکته را از یاد برده که این رنج تنها وسیلهای است که می توان با آن به شناخت خود: غرایز، رسالت و هوشیاری رسید.
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی