سرزمین گوجه های سبز / نقد کتاب برنده جایزه نوبل ادبیات

سرزمین کوچه های سبز رمانی شگفت انگیز از روبه رو شدن انسان با مرگ است . قبل از هر چیز لازم می دانم این توضیح را اضافه کنم که نه تنها به نظر من مرگ یک پدیده نیست بلکه همه «چرایی» هستی است و فرصتی که به انسان برای روبه رو شدن با آن داده می شود می تواند پدیده باشد . در رمان «سرزمین گوجه های سبز» اشاره پدیدار شناسی به مرگ نمی شود بلکه در جست و جوی پدیده ای است که به مرگ ختم خواهد شد و این به نظر من همه رسالت ادبیات است . هرتامولر با زبانی شاعرانه در ساختاری پست مدرن گرایش انسان به جاه طلبی و اخلاق نافع آن را واکاوی می کند . خواننده به خوبی و ناآگاهانه چنین واکاوی را می ستاید .

لولا

مرگ لولا در همان صفحات ابتدایی این رمان اتفاق غم انگیزی محسوب نمی شود اما آنچه این مرگ را به غم انگیز ترین مرگ داستانی تبدیل می کند ارجاعاتی است که نویسنده به چرایی و چگونگی آن می زند . چندین بار مولف به وجود اجبار و استفاده از واژه هایی مانند : مجبوریم ، اشاره کرده است که خواننده حساس این گونه با خود می اندیشد : آیا لولا مجبور به خودکشی شد؟ . حتی موضعی که دیگران در برابر چنین عملی گرفته اند بیش از آنکه برای مولف جای تاسف داشته باشد جذاب است . چائوشسکو به طرز شاعرانه ای در این رمان بی رحم جلوه داده شده است . اساس یک حکومت بر پایه نازیسم خروجی غیر از انقلاب درونی نخواهد داشت و این انقلاب درونی را می توانیم در واژه های هرتامولر به خوبی لمس کنیم . مادربزرگ آوازخوان مدام ترانه هایی در ذهن راوی تداعی می کند که بوی خون از نفسش استشمام می شود .

انقلابی

«سرزمین گوجه های سبز» تنها یک رمان پست مدرن نیست بلکه انقلابی است علیه خود . مولر ثابت می کند که اندیشه تازه به اندازه نداشتن تفکر و عقل گرایی خطرناک است . اما چه خواستاری پسِ این اندیشه گنجانده شده . نویسنده تنها راوی یک داستان نیست بلکه مدافع حقوقی است که هنوز کشف نشده . حق مجبور نبودن . انسان های اولیه برای بقا مجبور به جنگ با طبیعت و دیگر موجودات بودند . این اجبار از سر نیاز و غریزه است که تا حد زیادی قابل درک و اثبات می شود . اما در اجبار برای پذیرش یک سیاست ، دین ، فرهنگ ، اقتصاد و بالاتر از همه این ها یک رهبر چه نیاز و غریزه ای گنجانده شده . مهم ترین اندیشه نهفته در رمان شیوه برخورد مولف با اجبار است . و این پرسش بزرگ کم کم تا پایان پاسخ داده می شود که آیا لولا مجبور به خودکشی بود ؟ . در این جا نیز تعریف اجبار وسیع تر می شود . اجبار لزوما فشار فیزیکی و روانی بر دیگری نیست بلکه می تواند احساسات که فراتر از واقعیت هستند بانی آن باشند . تکنولوژی ابزار قدرتمندی برای انسان اندیشمند است اما هیچ کمکی به احساسات او نمی کند . به نظر می رسد اس . اس ها و حکومت هیتلر هرگز به پای چائوشسکو از نظر جاه طلبی نرسد اما آن چه به هیتلر برتری بخشیده است ، احساسات است . ما احساسی که از خوانش یک شعر سپید به دست می آوریم به مراتب عمیق تر از احساسی است که از خوانش اشعار پست مدرن می گیریم اما چرا مولف آگاهانه همه چیز را پست مدرن کرده است . اصلا تعریف از پست مدرن چیست ؟

مدرن

تعریف عامیانه و سطحی آن این گونه است که هر چیز جدیدی که کشف و عرضه می شود مانند : احساسات به همجنس ، تعویض هرساله تلوزیون به بهانه قابلیت های جدید تر ، کشف ارتباطات مجازی و … مدرنیته شناخته می شود . اما مدرن گرایی و پست مدرنیسم در ادبیات به «چگونگی» برخورد با مسئله ای ختم می شود . در مدرنیسم «چگونگی» کمی غیر عادی به نظر می رسد و در پست مدرنیسم «چگونگی» به طور کلی غیر عادی و ناشناخته است . این ناشناختگی است که باعث کشف پدیده خواهد شد . پس چرا هیچ کدام از این دو به «چرایی» نمی پردازند ؟ . در پاسخ می گوییم چرایی باید ابتدا از فیلتر رومانسیسم و کلاسیسم عبور کند و سپس با برهان قاطع برای «چگونگی» آن تصمیم گرفته شود . البته این جا نیز هرتا مولر با واژه «باید» مخالفت می کند و قبل از اثبات برهان قاطع «چگونگی» را تبدیل به ابزاری برای کشف چرایی می کند . مهمترین دلیلی که خواننده این اثر ، از تلخی تمام نشدنی در اثر رنج می برد که البته به شخصه از آن لذت بردم همین نوع برخورد با «چگونگی» و «چرایی» موضوعی است که مطرح می شود .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی