درخت انجیر معابد / پانچا، پانچا، پامارا، هیپالا / احمد محمود

“درخت انجیر معابد” آخرین اثر زنده یاد “احمد محمود” نویسنده فقید ایرانی است. این رمان همانند سایر آثار “محمود” در اقلیم جنوب رخ می دهد. جغرافیایی که نویسنده، همیشه با زبردستی در آثارش به کار گرفته است. داستان ها و روایت هایی که در کوچه پس کوچه های ویس، ملاثانی، زرگان، کوت سید صالح و… رخ میدهند. از بوی شرجی ، آسفالت داغ، عطر شیربرنج و ماغ کشیدن گاومیش ها تا برگ های نیزه ای نخل ها و گل های کاغذی و… همه و همه حاصل زیست بوم و نبوغ نویسنده ای است که اقلیم را با قدرت در داستان و رمان استفاده کرد.
رمان “درخت انجیر معابد” داستان فروپاشی یک خانواده ای اشرافی است. خانواده ای که به اضمحلال رفته و ما حصل زندگی فعلی بازماندگانش، فقط و فقط نشخوار خاطرات گذشته است.

اسفندیار خان آذرپاد

“اسفندیار خان آذرپاد” ملک بزرگی را برای ساختن عمارت کلاه فرهنگی می خرد، تا همسر جوان و زیبایش را خوشحال کند. ملکی که یک درخت “لور” یا همان “انجیر معابد” در آن کاشته شده است. درختی که حدود صد و پنجاه سال پیش توسط غریبه¬ای از بنگال آورده شده. اما این درخت با گذر زمان تبدیل به یک درخت شفابخش می شود و مردم برای گرفتن حاجت به درخت متوسل می شوند. شمع روشن می¬کنند و نذری می¬دهند. در گذر زمان این درخت، صاحب متولی و بارگاه می شود. پنج علمدار نسل اندر نسل، باغبان این درخت بوده اند. “علمدار اول” نخستین افسانه ها درباره درخت را می سازد. این افسانه ها سینه به سینه روایت می شوند و با گذر زمان بر شاخ و برگ آنها افزوده می گردد. “علمدار سوم” این افسانه ها را مکتوب می کند. “علمدار پنجم” آنها را روی لوح برنجی حکاکی کرده و به زیارتخانه درخت آویزان می کند. “اسفندیار خان” می میرد و “مهران شهرکی” پسر بزرگ خانواده یعنی “فرامرز آذرپاد” را به کشیدن تریاک وا می دارد و وقتی که خیالش از بابت او راحت شد با “افسانه” همسر “اسفندیار خان” ازدواج می کند و تمام خانواده را به قهقرا می برد و صاحب ثروت هنگفت آنها می شود.

به عقیده نگارنده این سطور، هنر بزرگ “محمود” پرداخت شخصیت است. شخصیتهایی کاملا صیقل خورده که برآیند مهارت نویسنده است. برای نمونه شخصیت “عمه تاجی” طوری پرداخت شده که وقتی از گنجه، کلوچه خرمایی بیرون می آورد، گویی مخاطب گوشه اتاقش نشسته و بوی زیره و خرما و شیرینی را با تمام وجودش حس می کند. فرزانه، فرامرز، عمه تاجی، اسفندیار خان و… همه و همه لحن، گفتار، سبک و نگاه مخصوص خود را به جهان اطرافشان دارند. شاید اگر بگوییم “احمد محمود” خودآگاه یا ناخودآگاه شخصیتهایش را کاملا روانشناسانه پرداخت کرده، سخن گزافی نگفته باشیم. “احمد محمود” قصه گو است و پرداخت داستان و چگونگی به کار گرفتن شخصیت ها را در سیر منطقی داستان به خوبی می داند. نویسنده ای که متاسفانه در زمان حیاتش چندان روی خوش ندید. اما به یقین کتابها و رمانهایش جزء ماندگارترین آثار ادبیات ما خواهد بود.

نویسنده : سمیه کاظمی حسنوند / چاپ شده در روزنامه ایران