اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر / نقد کتاب محود دولت ابادی

اسب ها ، اسب ها از کنار یکدیگر داستانی سالخورده از یک نویسنده سرخورده است . محمود دولت آبادی ساختار روایی «شب های روشن» فئودور داستایفسکی را وام گرفته و داستانی در باب جست و جوی معرفت نوشته است . کریما به دنبال ذوالقدر می گردد اما آیا او خود و یا همزادش نیست ؟ داستان یک اعتراف بزرگ از یک نویسنده با تجربه است که می گوید هیچ چیز نمی تواند تنهایی  انسان را پر کند .

مترجمانه

تکنیک به کار گرفته شده از سوی دولت آبادی در این رمان بسیار محافظه کارانه است . دولت آبادی برای فرار از گفته های خویش به نثر ، نظمی نامتعارف بخشیده که نه احساس خوانش یک تراژدی در دوره رمانس را به خواننده می بخشد و نه اجازه تصویر سازی شاعرانه به او می دهد . نظم به کار رفته در «اسب ها ، اسب ها از کنار یک دیگر» صرفا با جابه جا شدن فعل و فاعل شکل گرفته . این جا به جایی بیش تر شبیه چرک نویس ترجمه ای از یک داستان خارجی است . مترجمی که نسخه اولیه ای از داستان را به ناشر داده . این ریزه کاری ها هیچ کمکی به جذابیت و یا کشمکش ادبی متن نکرده و جز اینکه تمرکز بالاتری به مخاطب هنگام خوانش عطا کند کاربرد دیگری ندارد .

مبارزه

آلبر کامو در کتاب خود «سقوط» خواننده را پند می دهد بی آنکه نگاهی از بالا یا پایین به او داشته باشد . آلبر کامو در آن داستان در کنار مخاطب می نشیند و به صحبت های فردی در کافه ای گوش می سپارد . دولت آبادی در این داستان کریما را با پیری آشنا می کند که شمایلی از مولف است . مولف داستان را برای احساس اندوه خود و چگونگی ایجاد آن نوشته است . مرد سالخورده که نه آنچنان دوست داشتنی و نه آنچنان نفرت انگیز خود را بروز می دهد جامانده ای از داستان قبلی مولف است . رد پاهایی از «روزگار سپری شده مردم سالخورده» در «اسب ها ، …» دیده می شود که اشاره جذابی است . همانطور که عباس معروفی در رمان «نام تمام مردگان یحیا است» به «سال بلوا» و «سمفونی مردگان» اشاراتی دارد . اشاره مولف به اثر جامانده از داستان گذشته خود بر ذهن مخاطب بسیار می تواند جذاب باشد اما در عین حال ممکن است احساسی به اشتباه تولید کند . پیرمرد در این رمان با همه گذشته و آثار خود مبارزه می کند بی آنکه بخواهد ، در گفت و گو با کریما منتقدانه به گذشته می نگرد و مدام در جست و جوی تعریف جامع و مانعی برای تنهایی است  .

در جست و جوی شب / در جست و جوی خاطرات

از نظر فرمیک داستان شباهت های نسبی با «شب های روشن» داستایفسکی دارد . تفاوت جذاب آن این است که در روسیه شب ها به طور طبیعی رنگ روز به خود می گیرند اما در این داستان کریما شب را چون روز برای یافتن حقیقت می پندارد . همه چیز در شب «اسب ها ، اسب ها از کنار یکدیگر» روشن است و این روشنایی در خدمت فسلفه مردی است که بسیار نوشته اما همچنان نیاز نوشتن برای یافتن حقیقت را در خود می بیند . ممکن است واقعیت در ذهن دیگران شکل متفاوتی با ذهن خواننده داشته باشد و این تفاوت اعجاز یک متن ادبی است ؛ هرچند همچنان معتقدم شکل مترجمانه آن هیچ کمکی به ادبیت داستان نکرده است . شب در متن های اساطیری و کهن الگوها به معنای رسیدن به حقیقت و آرامش ترجمه شده است و این ویژگی است که مولف برای رسیدن به آرامش ترجیح می دهد به دنبال ذوالقدر کرمیا باشد تا جواب پرسش های یک پیرمرد .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی