آدم ها روی پل / شاعری ، فروتنی است / ویسوا شیبورسکا

آدم ها روی پل برگزیده اشعار ویسواوا شیمبورسکا شاعر محبوب لهستانی در کشورمان است . در اولین مواجهه با اشعار خارجی زبان همواره به این فکر می افتیم که آیا این اشعار از روان سراینده نشات می گیرند و یا ناخودآگاه مترجم نیز در آن دخیل بوده . باید بگویم ادبیات و مشخصا شعر به دلیل معناپذیری در جغرافیا ، که قسمت بزرگی از فرهنگ و سنت آن جامعه را در خود دارد ، به طور صد در صد قابل بازگردانی به زبان دیگر نیست . اما آنچه اشعار و روان مترجم و مولف این کتاب را برای جامعه مانند ایران جذاب و قابل پذیرش می کند ، تعابیر و تعاریف مشترکی است که میان دو فرهنگ وجود دارد و نه مشخصا روان سراینده .

یک شعر ، یک انتقاد

شعر تخیلی ترین نوع هنر و زیباترین گونه آن است . و شاعر در پرداخت آن چه در حالت سفارشی و چه در حالت روانی ، که مبانی کاتارسیس در آن یافت می شود ، رقص کنان میان خیال و احساسات در حرکت است . اگر داستان تنها جایی است که می توان احساس و منطق ، عقل و دل ، را همزمان بیان و مشاهده کرد ، شعر تنها جایی است که منطق در برابر احساسات کمر خم می کند . برای باز کرد این موضوع از یکی از اشعار کتاب «آدم ها روی پل» مثالی می آورم . “بعضی ها دوست دارند شعر را” یکی از اشعار این کتاب است که مفاهیم پنهان احساسی و انتقادی در آن دیده می شود . در مواجهه اول مولف ، که می تواند شاعر یا مترجم باشد ،  از معنای کلمه بعضی ها استفاده مکانیکی می شود . به این صورت که ” بعضی ها ” یعنی “نه همه” . در این جا مولف با توجه به این که می داند خواننده ممکن است به معنای لفظی و یا ضمنی این کلمه دقت نکند برای تاکید دوباره آن را باز آفرینی کرده . در ادامه می خوانیم “حتی نه اکثریتِ همه ، بلکه اقلیت” . مولف در ادامه شعر کم کم لب به سخن می گشاید بدین گونه که مسئله ای که در حال مطرح شدن است تنها برای بخش بخصوصی اهمیت دارد . و در ادامه می نویسد “اگر مدرسه ها را به حساب نیاوریم ، که در آنجا شعر اجباری است و خودِ شاعران را” در این چند خط مولف خواننده را برای یک انتقاد بزرگ آماده می کند اما خواننده از این نکته غافل می شود که شعر اساسا وسیله انتقال احساسات است و نه وسیله ای برای انتقاد پس با “دوست دارند” ، “اما آش رشته را هم دوست داریم” مواجه می شود . شاعر می خواهد زبان انتقادش را در کلام احساسات جاری کند . و در ادامه خود را به نادانی می زند و ترجیح می دهد به منطقه امن ذهنی خود پناه آورد . شاعری ، فروتنی است . شاعر نمی تواند زبان سرخ داشته باشد و به همین دلیل انتقاد او در انتها به سرکوب خود ختم می شود .

چرا شیمبوریسکا

در تصویرسازی شعر در ایران می توان از گروس عبدالملکیان نام برد که تصویر سینمایی و تخیل کوبنده ای را به مخاطب ارائه می دهد . در همین راستا خواننده ایرانی و مشخصا افرادی که شعر را به طور جدی دنبال می کنند در جست و جوی چیزی فراتر از خیال می گردند به عنوان مثال می توان شعر “رژه” از مجموعه «آدم ها روی پل» را نام برد . البته که نام این کتاب از شعری با همین عنوان گرفته شده است اما در شعر “رژه” خواننده جدی چیز غریبی یافت می کند که ابدا سنتی نیست . این نمی تواند محصول مشترک مترجم و شاعر باشد بلکه به طور تافته جدا بافته ای این اثر مستقیما از روان شاعر متولد شده . “زمین – زمین” ، “زمین – هوا – زمین” و شعر مانند یک پادگان نظامی ادامه پیدا می کند . در ادبیات ، نظم نقطه مقابل نثر قرار نمی گیرد بلکه منظم کننده احساسات مولف است و به همین واسطه عقل نمی تواند در برابر احساسات منظم شده نقدی انجام دهد . در شعری که قسمتی از آن را با هم مرور کردیم نظم به عنوان یک گونه ادبی منفک از نثر می گردد و این پدیده است که خواننده جدی شعر امروز را علاقه مند به شیمبورسکا می کند . اگر به شعر ترجمه شده به عنوان آشنایی با روان و اذهان دیگر فرهنگ ها و مرز ها نگاه شود می تواند بسیار عالی و تاثیرگذار باشد اما به نظر من حتی اگر مترجمی مانند مارک اسموژنسکی فارسی یاد بگیرد و اشعار را به زبان ما برگرداند نمی توان حق مطلب شاعر را به زبان ما بیان کند چرا که شعر قبل از یک تفکر شخصی یک احساس شخصی است و اساسا احساس نیرویی است که در جبر جغرافیا شکل می گیرد .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی