کوروش اسدی / کوچه ابرهای گمشده در باغ ملی ادبیات

کوروش اسدی نویسنده متولد آبادان همواره به صورت گذرا نشانه هایی از این جغرافیا را در آثار خود به مخاطب ارائه داده است . وی در رمان کوچه ابرهای گمشده میزان همبستگی ادبی خود را با ریشه شناسی های شاعرانه زبان پارسی به رخ کشید تا جایی که میزان نظم در نثر او بیش از میزان روایت قصه مشهود می شود . در دیگر آثار وی نیز این چنین است به عنوان مثال در مجموعه داستان باغ ملی روایت های فرجام یافته ای را از نثر  نافرجام شکست خورده در بیان شاعرانه روایت های کلاسیک می بینیم که به خودی خود نوشتاری مدرن در سبک ادبیات ایرانی به شمار می آید .

باغ در باغ

اولین انگیزه خاطره سازی اسدی از نوشتن ، ارضای تمایلات شخصی برای رفع تخیلات موهومی است که شکل واقعی به خود می گیرند به عنوان مثال نوشتار مجموعه داستان باغ ملی در یک ابهام خلاصه می شود که خواننده را همواره در چرایی و چیستی موجودیت آنها معلق نگاه می دارد و در سطح بعدی به پرسش های ایجاد شده توسط لحن روایت پاسخی بس شگرف ارائه داده می شود که فقط از یک شاعر رنجیده از دنیا می توان انتظار داشت . در واقع نویسنده در این مجموعه داستان می خواهد تجربیات شخصی خود را زیر ساطور داستان سرایی با بازی دادن واژه ها قطعه قطعه کند و به همین منظور داستان ها همواره تعلیق جذابی خواهند داشت . اما رمان کوچه ابرهای گمشده جدای از دیگر آثار اسدی است . این نویسنده فقید در این رمان مهارت خود را در بکار گیری شکل جدیدی از استعاره با استفاده از خاطرات کودکی و موهومات فرا روانی آن دوران به نمایش گذاشته است . به عنوان مثال در قسمتی از این رمان اشاره می شود به چهارراهی که همواره به کتابفروشی منتهی خواهد شد و این کتابفروشی است که برای نویسنده و شخصیت فراذهنی داستان نوعی انگاره موقعیتی ایجاد می کند . و موضوعی دیگر این که حافظه خواننده اجازه ندارد که با رجوع به گذشته متن نوشتار را پی گیری کند بلکه در هر پاراگراف باید نوعی از معنا و مفهوم گمشدگی را در داستان کشف کند که به یه یک معنای واحد منتهی می شوند . قیاس نویسنده های پارسی زبان با هر نویسنده دیگری کاملا مع الفارق است چرا که یک نویسنده ایرانی عقبه ای چون شاهنامه و بوف کور را دارد و در نتیجه هر دو شکل ادبی یعنی نظم و نثر را منتهی به تمایلات ویژه شخصی در بکارگیری واژه ها خواهد دانست پس بنابر این کوروش اسدی توهمات ذهنی خود را چون بهرام صادقی در ملکوت می انگارد اما با فاصله زیادی از ویژگی های این نویسنده شاعرانگی ای را در کار خود بروز داده است که منحصر به فرد و فانتزی است . الگوی دیگری که به مثابه قصه در داستان های کوروش اسدی دیده می شود قصه نویسی غیر حرفه ای جذاب است . یعنی اینکه به گفته رضا براهنی در کتاب قصه نویسی ، نویسنده کاملا غیر اجتماعی و پوشه گیر است و این غیر اجتماعی بودن به مخاطب اجازه همپوشانی با شخصیت ها در تاریخ یک داستان را نمی دهد . نویسنده باید اجتماعی باشد باشد تا بتواند تاریخ را در داستان خود به دوران گذار شخصیت تبدیل کند . اسدی همه ماجراها ، موقعیت ها و گفتار ها را حول اندیشه خود به تصویر می کشد و البته این جذاب است اما جای همذات پنداری به مخاطب را نمی دهد . نمونه آن را می توان در داستان های داستایوفسکی دید که شخصیت هایی امانند پرنس در رمان ابله و راسکولنیکف در جنایات و مکافات این اجازه را به مخاطب می دهند تا به یک باور اجتماعی از سوی مخاطب نردیک و پذیرفته شوند .

جای خالی کوروش

مدتی است از کوروش خبری ندارم . چرا دیگر شعر نمی گوید . دوست داشتم شعر جدیدش را از دل داستان کوتاهی از او استخراج کنم . دوست داشتم ساعت ها با او بنشینم و سیگار بکشم ، تا شاید دیگر جای خالی او را احساس نکنم . به شخصه از مرگ هر نویسنده ای ناامید تر می شوم و با مرگ کوروش اسدی گویی قطعه ای از بهشت ادبیات پارسی پرواز کرد و راهی ابرهای سرخ از بخار خون گریه های او شد . نه این که مظلوم باشد و یا نه اینکه از این مظلومیت برای جذاب کردن داستان هایش استفاده کرده باشد فقط به خاطر اینکه اون خون گریه هایش را روی کاغذ نقاشی کرد تا واژه ها در استخدام معنای حقیقی چیستی زندگی به رقص درآیند . نمی توان جای خالی کوروش اسدی را با هیچ نمونه دیگری پوشاند اما می توان کوروش اسدی های کشورمان را شناخت و قبل از پرواز برایشان دست زد چرا که نوش دارو پس از مرگ سهراب فراوان موجود است .  

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی