کامو در رمان طاعون چه می گوید ؟ / پرسش بزرگ ادبیات

کامو در رمان طاعون خود چه می گوید؟ طاعون، طاعون، طاعون!
و خداوند وقتی از گناهکاری بندگانش ناامید شد فرشته سیاه طاعون را مأمور کرد و طاعون سیاه فوج فوج، از آدمیان را به کام مرگ کشاند و…
این یک روی این رمان است و در این نوشتار نمیخواهم به جنبه ارزشمند ادبی آن بپردازم. رمان طاعون چند وجه دیگر هم دارد، وجه اجتماعی، انسان شناسی، روانشناسی و…

کامو در زیر لایه‌ این رمان، طاعون را به صورت یک نظام یا سیستم تصویر می‌کند، سیستمی صد البته هوشمند و شگفت انگیز. نظامی که با آمدنش همه چیز و همه کس را تغییر می‌دهد. انسان بازمانده از طاعون دیگر آن انسان سابق نیست، جامعه هم دیگر آن جامعه نیست. به قول خود کامو، طاعون حتی قضاوت درباره ارزشها را از بین می‌برد. متر و معیارها را عوض می‌کند، آرزوها، امیدها، خیالات را هم دستخوش تغییر می‌کند. اما این انسان درگیر طاعون و قرنطینه، سه مرحله را از سر میگذراند، در مرحله اول هنوز حافظه اش قوی است و خاطره بازی می‌کند و روزهایی را به خاطر میاورد که در ساحل دریا آبتنی میکرده و بعد ساردین سرخ شده و شراب رازیانه میخورده و…

مرحله دوم حافظه اش را از دست می‌دهد و فکر میکند همه آنچه در گذشته بوده خواب و خیال بوده است و حالا او موجود ناچیزی در سیطره طاعون است.
مرحله سوم زمانی که به فروپاشی می‌رسد و درماندگی و ناامید با طاعون همدست می‌شوند و او را به قهقرا میبرند.
جایی در کتاب آمده:
کار به جایی می‌رسید که اغلب از مقررات بهداشتی که برای خود تعیین کرده بودند صرف نظر می‌کردند و گاهی بی آنکه خود را بر ضد سرایت مجهز کنند به سراغ بیمارانی که طاعون ریوی داشتند می‌رفتند. چون در آخرین لحظه باخبر می‌شدند که باید به خانه های آلوده بروند برای اینکه در دماغشان قطره بریزند برای آنها سخت و کشنده جلوه می‌کرد. خطر واقعی همین جا بود. زیرا نفس مبارزه با طاعون بود که آنها را برای ابتلا به طاعون آماده می‌کرد!!!!

نحوه برخورد کلیسا هم با طاعون در این رمان جالب توجه است و مگر کلیسا نماینده همان خدایی نیست که درست موقع هجوم مشکلات بر بشر، غیبش می‌زند و میرود یک جای پرت برای خودش لف لف فالوده می‌خورد!!!
حالا کرونا و حالا طاعون آلبر کامو غول بزرگ ادبیات جهان!!!!

نویسنده : سمیه کاظمی حسنوند