همیشه شیطان / قربانیان خدا / نقد سینمایی که منتقد شناخت خدا است
همیشه شیطان ساخته آنتونیو کمپوس یکی از مهمترین فیلمهای سال ۲۰۲۰ است. فیلم به مثابه یک مکافات قبل از جنایت رویدادها را پیش میبرد که این بزرگترین تفاوت در ژانر است. بازسازی قصه بر اساس یک رمان همواره با چالشهای فراوانی روبه رو است که مولف تا حدودی از پس برانگیختگن درست احساسات بیننده بر آمده است. فیلم اشاره عمیقی به ساختار دوار هستی دارد و به خوبی نشان میدهد سرگذشت پدر یا مادر چگونه برای فرزندان تکرار میشود و مانند ژنی به نسلهای بعد منتقل خواهد شد.
کشیش
در سکانسهای ابتدایی فیلم میبینیم که کشیش متوهمانه با خدا سخن میگوید، با این توهم شیشهای پر از عنکبوت را روی خود خالی میکند، خود را به مدت چند روز در اتاق تاریک و تنگی زندانی میکند و مدام او را صدا میزند، همسرش را به قتل میرساند با این باور که خدا این قربانی را پذیرا میشود و به او جان تازه میبخشد. قربانی کردن و قربانی شدن تم فیلم است. «همیشه شیطان» نه کشیشی است که با بازی خوب رابرت پترسون همراه شده و نه انتقام جویی بر اساس یک هیجان روانی؛ بلکه ناآگاهی و تنهایی آدمهایی است که به جای تفکر به توسل تکیه میکنند. کاراکترهایی که نه تعریف درستی از خدا دارند و نه باور صادقانهای. برای لذت جویی کسی را به زور اسلحه وادار به عکس گرفتن میکنند. البته فیلمنامه همچنان در بیان چراییهای رمان ابتر است. اما اشاره درستی به موعظهگران دارد. آنان که موعظه میکنند خود بیش از هر کس دیگری به موعظه نیازمندند.
ساختار
فیلمنامه «همیشه شیطان» دارای جاهای خالی بسیاری است که بیننده از پر کردن آن عاجز میماند. هدف قتلهای سریالی مرد و زنی با سوار کردن افراد کنار جاده چیست؟ شاید شکل جدیدی از متا سینما در ژانر نوآر باشد اما یک ادای دین به سینما بیش از هر قصهای نیاز به پاسخ دارد. ساده گویی در تولید و پایداری یک عشق از نقاط قوت فیلمنامه است. سرباز به سادگی عاشق خانم مهماندار میشود با او ازدواج میکند و بعد از آگاهی از بیماری او دست به دامن باور ها میشود سگ را در پیشگاه خدا قربانی میکند، او را از دست میدهد و در آخر خودکشی میکند. یک داستان عاشقانه که زوائد آن زده شده و سرآمد خرده پیرنگهایی است که راوی با نریشن به موقع آنها را تعریف میکند. اما دقیقا کامل بودن این خرده پیرنگ ناقص بودن دیگر خرده پیرنگ ها را زیر سوال میبرد و از طرفی پیرنگ اصلی که شناخت شخصیت پسر بچهای است که محصول یک عشق افسرده بوده را سخت میکند. در این لحظات است که قدرت ادبیات بر اقتباس سینمایی میچربد. اقتباس به همان اندازه که لذت بخش و معناگرا است میتواند ناکافی باشد. به همین دلیل است که بسیاری از رمان نویسان، از جمله همینگوی، اصرار داشتند بر فیلم نامه نظارت کنند. جدای از بحث محتوایی فیلم نامه و دکوپاژ، من را یاد آثار پل توماس اندرسون میاندازد که مشخصا «خون به پا خواهد شد» یکی از نزدیکترین اشاراتی است که مولف به انباشت تجربی سینمایی خود داشته است.
مسیحیت و سینما
رشد عقلایی مسیحیت در رسانه سینما وابسته به نقد ریشهای آن است. مسیحیت و باور به توسل یکی از جاذبههایی است که کارگردانان را مجاب به ساختن میکند. علاوه بر آن قداست دین و مذهب را در نقد پذیری آن عنوان میکند. در «همیشه شیطان» قربانیانی وجود دارند که هنوز ماهیت خود را کشف نکرده به بهانه صحبت با خدا و نزدیکی به او شکنجه میشوند. نقد بزرگ فیلم به قداستی است که برای موعظه گران و کشیشان قائل شدهاند. فیلم «تردید» ساخته جان پاتریک شنلی با بازی زیبای فیلیپ سیمور هافمن به خوبی این عدم قداست واعظین را به نمایش میگذارد. از همین رو «همیشه شیطان» با تکیه بر فرم چنین آثاری و بهره گیری از قصه یک رمان که آن را با لکنت بیان میکند توانسته اثری خلق کند که با همه تجریبات گذشته سینما در این حوزه متفاوت باشد.
نویسنده: علی رفیعی وردنجانی