هملت : شعر بی کران / پساشکسپیر دست نیافتنی / هارولد بلوم

هملت : شعر بیکران بلاغتی است از هارولد بلوم در وصف ویلیام شکسپیر که به همه علاقه مندان به هنر تئاتر و ادبیات توصیه می شود مطالعه کنند . این کتاب که از مجموعه تئاتر : نظریه و اجرا توسط نشر بیدگل روانه بازار کتاب شده است ابعاد جدید و بیکران شخصیت های نمایشنامه ای را رونمایی می کند که به شکسپیر شناسی و فرایند ذهنی یک نمایشنامه نویس کمک بسیاری خواهد کرد . هارولد بلوم که پیش از این با رساله بلند بالای هملت : ابداع انسان علاقه زائدالوصف خود نسبت به این نویسنده شهیر را نشان داده بود این بار با لحنی جذاب تر که با ترجمه روان رضا سرور همراه شده است از نظریات گذشته خود دفاع می کند .

تئاتریکالیسم به مثابه زندگی

بازیگری هنری است که همه انسان های روی زمین استعداد آن را به طور ذاتی در خود دارند و هر روز در حال تمرین آن هستند بی آنکه خود بدانند ، مسئله بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران در این حوزه رسیدن به چرایی آن بوده است . از استانیسلافسکی تا بکت این فرایند به طور ذهنی و نظری پرداخت شده . آنچه بلوم در مقاله خود به آن اشاره می کند اهمیت بازیگری و میزان شناخت آن از سوی نمایشنامه نویس است . بر کسی پوشیده نیست که شکسپیر خود بازیگر و کارگردان تئاتر بوده و با توجه به میل به زایش تراژدی ابعاد روانی و اخلاقی بیکرانی را در نمایشنامه خلق کرده است . در «هملت : شعر بیکران» بلوم به این نکته اشاره می کند که شکسپیر قبل از نگارش نمایشنامه هملت فرزند خود با نام همنت و پدر خود را از دست داده و چنین فاجعه احساسی باعث بلوغ ادبی و نمایشی در این نمایشنامه شده است . البته که او معتقد است نسخه «هملت پیشین» را خود شکسپیر به نگارش در آورده و در نسخه نهایی شخصیت ها و موقعیت نمایشی به جز یک شخصیت دست خوش تغییر شده اند . او معتقد است که شکسپیر در هملت جلوتر از خود است و به نوعی توانسته مرزهای زمان را جابه جا کند و به همین دلیل است که گرایش به تئاتریکالیسم می تواند نوعی از زندگی باشد که آن را هنری می نامیم .

هملت و جایگاه ادبی

نگاه بلوم به نمایشنامه هملت از یک دغدغه مندی انسانی نشات می گیرد . این نوع نگاه را بسیار می پسندم و احترام ویژه ای برای آن قائل هستم اما مسئله اصلی و اساسی آنجا است که بررسی ادبی نمایشنامه شکسپیر به لحاظ زبان ، لحن و غزلوارگی آن در انزوا قرار می گیرد . در شاعرانگی شکسپیر بحثی نیست و بحث اساسی آنجا است که چگونه شکسپیر موفق شده با شعر زبان جدیدی ابداع کند که آن را نمایشنامه شکسپیری می نامیم . به نظر من گوته در نمایشنامه «فاست» و بکت در نمایشنامه «دست آخر» که بلوم در کتاب «هملت : شعر بیکران» نیز به آن اشاره کوتاهی می کند ، تلاش کرده اند رمز و راز جاودانگی زبان شکسپیر را کشف کنند و حسادتی که از خوانش آن به وجود آمده را کمی تسکین دهند اما باید اعتراف کرد که تنها نویسنده ای که توانسته با تلفیق هنر نمایشنامه نویسی و شاعری ، زبانی ایدئولوژی محور را تولید کند شکسپیر بوده است . حتی شاعرانگی های مارسل پروست در «در جست و جوی زمان از دست رفته» نمی تواند چنین جذابیت منحصر به فردی ایجاد کند . از سوی دیگر با توجه به نظریه نیچه که زمان همیشه گذشته است باید این نکته را یادآور شد که زمان مشخصا و تنها در نمایشنامه هملت و نه هیچ نمایشنامه دیگری از او ، همواره رو به جلو حرکت می کند . حتی در نمایشنامه مکبث می بینیم که لیدی مکبث نسبت به عمل گذشته خود حال مجنون واری پیدا می کند و یا اتللو و دزدمونا نسبت به زمان همواره در گذشته سیر می کنند و این گذشته است که تراژدی خلق کرده . اما در هملت شکسپیر مدام تراژدی را در آینده خلق می کند . در تک گویی های هملت ما با شعرهایی طرف می شویم که همواره از اندوه آینده سخن می گویند . کتاب «هملت : شعر بیکران» قبل از هر نظریه ای این امکان را به خواننده می دهد که دوباره و هزار باره نمایشنامه شکسپیر را مطالعه اما  این بار با نگاه عمیق تر و آگاهانه تری خط به خط آن را دنبال کند . این کتاب در تلاش است تا رمز و رازهایی از هملت را کشف کند که شاید خود نویسنده نیز به آن آگاهی نداشته است .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی