هفت ماهگی / اندیشه پشت پرده هرگز نمایان نخواهد شد / سینمای ایران

هفت ماهگی به کارگردانی هاتف علیمردانی در یک جمله : فیلمی مستاصل و اندیشه گریز است . هاتف علیمردانی که پس از ساخت فیلم هایی چون «کوچه بی نام» و «مردن به وقت شهریور» دیگر دستش برای مخاطبان چنین سینمایی رو شده است حداقل ویژگی مثبت تمامی آثارش القای امید به بیننده می باشد ؛ اگرچه هفت ماهگی از لحاظ ساختار دراماتیک یک اثر سینمایی به شمار نمی آید اما کاربرد اجتماعی آن را نمی توان کتمان کرد و باید از چنین سوژه هایی استقبال کرد . اما از تعارف و چون و چرای اجتماعی آن که بگذریم در نقد یک ساختار دراماتیک فیلم دچار لغزش های شدیدی می شود که از هیچ یک از آنها نمی توان چشم پوشی کرد .

نقد موازی ساختار

در نقد موازی ساختار یک اثر سینمایی ابتدا باید چارچوب دراماتیک فیلمنامه را مورد بررسی قرار دهیم تا شاید هاتف علیمردانی باور کند چنین فیلم نامه ای ارزش ساختن ندارند . الگوی اول در اصل فیلم نامه نویسی استفاده درست از ابزار حادثه محور و کمینگاه خطر در داستان است . به عنوان مثال ورود بی انگیزه و غیر قابل باور شخصیت سالومه در فیلم نمایانگر ریزش پیرنگ های داستانی فیلم است ؛ هنگامی که رعنا واکنش هایی نسبت به این شخصیت نشان می دهد ، که تنها شخصیت پایدار فیلم است ، برای بیننده هیچ غافلگیری خاصی به وجود نمی آید و تنها الگوی روایی داستان دست خوش تغییر می شود . مثال دیگری که می توان از فیلم آورد استفاده از تضاد اجتماعی و رفتار های ضد هنجار درون خانوادگی افراد یک جامعه در داستان است ؛ اگر چه شاید فیلم ساز بر اساس همین پدیده تصمیم به ساخت چنین اثری گرفته باشد اما هرگز در یک قصه نمی توان از دو ساختار متناقض استفاده کرد .

بازی های نسبتا خوب

از آنجایی که همواره مشکل اساسی سینمای ایران فیلمنامه های پر چالش و پر دغدغه بوده هیچگاه بازی های خوب بازیگران آنطور که باید در یک قصه دیده نمی شوند . بازی خوب باران کوثری در نقش یک حامله هفت ماهه موتور این اثر به اصطلاح سینمایی است . هنگامی که رعنا (باران کوثری ) رو به تلوزیون نشسته و بغض می کند یکی از اوراکت های بسیار خوب سینمای ایران شکل می گیرد که به نظر من جای تحسین دارد . از سوی دیگر بازیگر مقابل وی حامد بهداد به مراتب ضعیف تر و کم رنگ تر بازی می کند . از نظر تئوری های بازیگری یک بازیگر خوب باید آنچه را به مخاطب نمایش دهد که قرار است در پایان قصه نتیجه گیری شود نه آنچه فیلم نامه ارائه می دهد ؛ البته در این مورد می توان گریزی به عملکرد کارگردان و شیوه بازی گرفتن او زد اما کارگردانی با سابقه هاتف علیمردانی حتما بهتر می داند که حامد بهداد اصلا به درد چنین نقش های هیجان انگیزی نمی خورد . پگاه آهنگرانی در جایگاه بازی خود بیننده را گاهی به خنده وادار می کند و همواره اکت های یک نواختی را از خود به جای می گذارد و تنها بازیگری است که نقش خود را به درستی در فیلم ایفا کرده است .

شخصیت پردازی متناوب

تمامی شخصیت های موجود در یک اثر سینمایی باید برای هدف شخصیت اصلی داستان تلاش کنند متاسفانه در شخصیت پردازی این فیلم همه شخصیت ها برای بقاء خود تلاش می کنند حتی شخصیت تاثیر گزاری مانند رعنا همواره به دنبال بقای خود در فیلم است ؛ از چنین شخصیت پردازی و چنین شیوه روایتی نباید انتظار برداشت درست در پایان قصه از مخاطبان داشت زیرا هیچ یک از عناصر دراماتیک داستان وظیفه خود را به درستی انجام نداده اند . نکته ای که به شدت توی ذوق بیننده ها می زند سکانس پایانی همراه با نریشن حامد بهداد است این سکانس اگر چه به همه فیلم غلبه کرده است اما توانایی نتیجه گیری درست را از مخاطب صللب می کند . نکته ای که این روزها مخاطبان را به شدت در سینماها آزار می دهد پخش تبلیغات با زمان بلند در سالن سینما است که از نظر فرهنگی توهین به شعور مخاطب تلقی می شود زیرا مخاطب بلیط را برای تماشای فیلم مورد نظر تهیه کرده و نه پخش ۲۰ دقیقه آگهی ؛ سینما جای تبلیغات مافیایی نیست .

امروزه سینما تنها سرگرمی جامعه جوان ایران است پس با ساخت آثار سینمایی قابل تفکر اندیشه ورزی را به نسل فردا آموزش دهیم زیرا تنها از این راه می توان به جامعه ای خردمند امیدوار بود .

چاپ شده در روزنامه نسل فردا / علی رفیعی وردنجانی