هایائو میازاکی / مدفن رویاهای ناتمام / درباره کارگردان

هایائو میازاکی انیماتور و کارگردان مشهور ژاپنی از برجسته ترین هنرمندان عرصه تولید انیمه در جهان است که با راه اندازی استودیو گیبلی توانسته آثار ارزشمندی همچون: شهر اشباح، پرنسس مونونوکه، پورکو روسو، قلعه متحرک هاول، پونیو و… در این حوزه خلق و جاودانه کند. از ویژگی های آثار میازاکی می توان به ماجراجویی فانتزی در برابر یک بحران انسانی، خلق کاراکتر با ویژگی برقراری ارتباط نامحدود از نظر درک بصری – فلسفی، استفاده از رنگ قرمز به عنوان عنصری تعلیق گر و سازنده احساسات به خصوص در انیمیشن: قلعه متحرک هاول، و پیوند عمیق مخاطب با داستان پر رمز و راز مولف اشاره کرد. در این یادداشت سعی دارم تا بررسی تعدادی از آثار هایائو میازاکی ذائقه هنری وی را معرفی کنم.

شهر اشباح

بدبوی بزرگ کابوس شهری می شود که خود زاده یک ذهن رویاساز و نابالغ کودکانه است. مواجهه با این انیمیشن برای نوجوانان و کودکان لذتی خاص را به همراه دارد و تماشای آن برای بزرگسالان و جوانان تفکری ارزشمند را تولید می کند. عدم تطابق زمانی این داستان در لایه‌های زیرین خود این امکان را به مخاطب می دهد که با گمان اینکه هنوز پدر مادر آن دختر بیرون غار منتظر ایستاده اند تا بازگردد داستان را دنبال کند. شهری که پر از جادو و نفرین است از هجوم بد بوی بزرگ و بلعیدن همه چیز توسط آن هراس عجیبی پیدا کرده . ویژگی جالب انیمیشن های میازاکی در یافتن مابه ازا در داستان و خارج آن است . در واقع داستان ها به خودی خود از یک اتفاق و یا بحران بیرونی زاییده شده اند که به دنبال یافتن راه حل به صورت هنری بروز پیدا کرده اند اما این توانایی را دارند که خود به وجود آورنده لازمه هایی برای مطرح شدن باشند . بد بوی بزرگ استعاره ای است هنری از عدم رعایت رفتار انسانی با طبیعت از سوی آدمی . انسان هایی که طبیعت را خشمگین می کنند روزی هیولایی مانند بد بوی بزرگ برای بلعیدن همه چیز به سراغشان می آیند که اتفاقا منبع انرژی او مایه حیات تمام جهان است . پیرنگ اصلی این داستان تنها نمانده و هایائو میازاکی با خلق خرده پیرنگ هایی سعی در نمایش توانایی های خود برای ایجاد دنیایی هنرمندانه دارد . زمانی که کاراکتر از شهر اشباح خارج می شود گویی اتفاقی رخ نداده و واقعیت در نظر گرفته شده دست نخورده باقی مانده اما یک عنصر بزرگ و مهم در بیننده و کاراکتر داستان تغییر کرده و آن بازنگری در رفتار با طبیعت است . انیمیشن دو ساعتی طول می کشد تا یک داستان احساسات برانگیز را برایمان بازگو کند اما میزان بسیار کمتری برای بازگشت کاراکتر میان همسفران خویش تصور شده است و این جا ایجاز درونی زمان در هنر را می توان یافت که مولف سرعت زمان را برای دنیای واقعی بسیار کوتاه تر از یک رویا و زیبایی وصف ناپذیر آن در نظر گرفته . همانطور که ما زمان را در خواب نیم روزی با خواب شبانه نمی توانیم درک کنیم چرا که در هر دو حالت پس از بیداری از میزان گذشت زمان در رویا نا آگاه باقی خواهیم ماند .

قلعه متحرک هاول

جادو و جاودانگی جادوگر از ویژگی های منحصر به فرد هایائو میازاکی ژاپنی است . در این انیمیشن مولف جادوگران را به دو دسته خوب و بد تقسیم می کند . جادوگران خوب تشنگی شهرت ، قدرت و ثروت را در خود نابود کرده اند و با نیروهایی مبارزه می کنند که برای به دست آوردن چنین ویژگی هایی دست به کشتن انسانها زده اند . قبل از اینکه وارد موضوعیت داستان شوم باید به میزان سن شاهکار این اثر اشاره ای داشته باشم . مولف به اندازه جادوگران داستان هایش در پرداخت بصری اثر جادوگر خوبی است . او با طراحی درب هایی برای این قلعه متحرک بار دیگر بر جابجایی زمان توسط مکان تاکید می کند . بنابراین تعلیق همه جانبه ای که میازاکی برای مخاطب خود به وجود می آورد حاصل ۵۰ سال تجربه و اندیشه است و تنها راه جاودانه سازی یک محصول هنری . داستان جادوگری در این انیمیشن ارتباط ویژه ای با عشق و نیاز انسان به عاشق شدن و یافتن دوباره آن برقرار کرده است . جادوگر بد همان کسی است که روزی عاشق جادوگر خوب بوده است این روایت جادویی عشق در آثار میازاکی از فرهنگ و افسانه های ژاپن آمده است . مولف با زنده کردن این ایدئولوژی در آثارش ثابت می کند ریشه فرهنگی و ادبی در هر جغرافیایی جذاب ترین دغدغه انسانی برای خلق یک اثر هنری است که متاسفانه در صد آن در کشور ما حتی دو رقمی هم نشده . داستان اساطیری – حماسی و تا حدودی تراژیک می تواند همه خواسته های انسان مدرن امروزی را از تماشای یک انیمیشن مرتفع سازد .

خلق یک اثر

هایائو میازاکی کارگردان صاحب سبکی است که به تنهایی معرف انسانیت ، فرهنگ اجتماعی و هویت ملی کشور خود است . نه تنها آثار او دیگران را به حداقل یک بار قدم زدن در پیاده روهای توکیو ترغیب می کند بلکه انسان را به انسانی زیستن دعوت خواهد کرد . اگر چه بسیار فانتزی و تخیلی در نظر گرفته می شوند اما این تنها راهی است که می توان انسان بسیار بدبین و یا بسیار خوشبین را به کمی تفکر دعوت کرد . همانطوری که هیدئو کوجیما جهان بازیهای رایانه ای را با داستان متحول کرد میازاکی نیز شیوه رفتار تخیل با یک اثر هنری را به واسطه تکنولوژی انیمیشن تغییر داد . انیمه های ژاپنی با اغراق و تمثیل و استفاده از استعاره هایی به جا توانسته اند جایگاه ویژه ای در این عرصه هنری برای خود دست و پا کنند . اگر چه این هنر در کشور ما بسیار به دیگر کشورها وابسته است اما تنها راه رشد و شکوفایی آن در بازسازی افسانه ها و داستان های حماسی مانند شاهنامه خواهد بود همانطور که انیمیشن «آخرین داستان» به موفقیت های چشم گیری دست یافت . به نظر من افسانه بهترین شکل اجرای هنرمندانه انیمیشن است .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی