ماکت سفید / یادداشت دوم نزول فرهنگ در سینمای ایران / فرم

ماکت سفید سر میز شام گذاشته شد . هر کسی به اندازه تصورش از سفیدی ، سیاهی ذهن را ورق می زد . تا این که انسانی برخاست و شعر سرود .

شبهه فرم

در ادامه یادداشت اول با محوریت نزول فرهنگ در سینمای ایران : گرایش انسان نسبت به ایده شکل گرفته در ذهن خود فرم – شخصیت نامیده می شود . فرم همانند خمیر ورزیده می شود و انسان می تواند با تجربیات زیسته و اکتسابی سر و شکل دلخواه را تداعی کند . هنرمند استعدادی افزون بر اطرافیان خود ندارد بلکه مدیوم را نسبت به خمیرمایه ذهن سوق می دهد . هنر در فرم لذت بخش تعریف می شود و هنرمند وظیفه دارد فرم لذت بخش و بدیع به مخاطب ارائه دهد . سینمای ایران از فرم ذهن مولف تبعیت نمی کند ، نه در گذشته چنین اتفاقی افتاده و نه تا به امروز شاهد آن بوده ام . ای بسا رنگ مایه هایی که به عنوان لباس بر یک محصول فکری – تحقیقی پاشیده می شوند صرفا جهت زیباسازی و سرگرمی مخاطب باشد ؛ اما متاسفانه استفاده از ابزار فرم سازی ، شبهه فرمی تشکیل می دهد که از دید جامعه محروم از فرم هنری ، سبک و ساختار نامیده خواهد شد .

اعدام میزان سن  

اگر مولفه ای چون تدوین را از سینمای ایران جدا کنیم دیگر تصاویر به تنهایی معنای هنری نداشته و به یک مستند فکر نشده تبدیل می شود . اساسا سینما با میزان سن فرم پیدا می کند . میزان سن به قصه روح می بخشد و تداعی گر جزئیات روانی شخصیت ها است . بنابر این سینمای ایران با فاصله گرفتن از میزان سن و کشش به سمت تدوین وحشی ، فرم را اندک اندک از بین خواهد برد . خواستگاه هنر سینما در ایران به هدف ورود آن باز می گردد . راهی که سینمای ایران از ابتدای ورود تا به امروز در پیش گرفته است به افزایش فاصله از آنچه قرار بود شکل بگیرد و آنچه امروز به عنوان سینمای ایرانی در سالن ها به نمایش گذاشته می شود ، منجر خواهد شد . ابدا جایگاه سیاسی سینمای ایران در جهان اهمیت ندارد . مهم عملکرد فرماتیک هنری آن است . هر فیلمی که در ایران تولید می شود جنبه اعتراضی پیدا می کند . اعتراض نه نسبت به وضعیت بشری بلکه نسبت به قانون موجود در جغرافیای خود . عباس کیارستمی از معدود مولفان فرم سینمای ایران بود و تا مادامی که در ایران به ساخت فیلم می پرداخت فرم سینمایی در آثارش دیده می شد . اگر روسیه : تارکوفسکی ، یونان : آنجلوپلوس و آمریکا فرم سینمایی خود را مدیون آلفرد هیچکاک است ، در ایران برای مثال از فرم سینمایی می توان آثار کیارستمی را نام برد که میزان سن روی جرثقیل کرین یا پای میز تدوین اعدام نمی شود . 

مقایسه میزان فرم گرایی در دو فیلم

ماکت سفید را با جدایی نادر از سیمین مثال می زنم . اول اینکه میزان سن ، در یک سینمای آپارتمانی محدود به چیدمان حجم وسیعی از ابزار زندگی در اندازه محدودی برای زیستن خلاصه می شود . فرهادی با عملکرد ضعیف خود در طراحی میزان سن این اثر اسکار گرفته نقطه ضعف خود را به نمایش گذاشت . چه ویژگی منحصر به فردی این خانه آپارتمانی در جدایی نادر از سیمین نسبت به دیگر آپارتمان های تهران دارد . اگر قرار است همه چیز رئالیستی باشد و واقع گرا باشیم چرا باید دوربین را به درون آپارتمان بکشانیم می توانیم با چند خط دیالوگ وضعیت را شرح دهیم . در مرحله بعدی که میزان سن به ماکت سفید تبدیل می شود آن لحظه هایی است که آشپزخانه ، حمام و راهرو یک آپارتمان ایرانی بدون هیچ تصویر تماتیک و فرم پذیری در بک گراند داستان قرار می گیرند و مهم می شوند . این گونه می توان تا ابد بر سر چرایی جدایی نادر از سیمین حدس زد و به نتیجه ای نرسید . این اتفاقات نیز در آثار دیگر فرهادی همچون فروشنده رخ داده است .

بی آرایش

مقایسه فرمیک سینمای ایران را با سرخ پوست نیما جاویدی ادامه می دهم . اثری که برای ارائه فرم ، داستان را فدا می کند . در سرخ پوست دوربین نه روی دست های فرهادی وار دارد و نه تب و تاب رسیدن به هدف . دوربین مستقل از شخصیت ها همانگونه رفتار می کند که مولف می خواهد . یعنی در راستای رسیدن به مرحله نهایی داستان . تا به اینجا اتفاق ناخوش آیندی برای فرم جاویدی رخ نمی دهد . جاویدی در این اثر میزان سن را به خوبی به نمایش گذاشته و فارق از تدوین و جلوه های رایانه ای و میدانی فرم سینمایی را در صحنه به وجود آورده است . اما آنجایی با سرخ پوست مسئله پیدا می کنم که فرم اندازه حجیم تری نسبت به داستان دارد . هم زمان اثر کش داده شده است و هم در بیان میزان سن آن اضافه گویی شده . به تفسیر دیگر اینگونه است که فرم به وجود آمده هم اندازه داستان در نظر گرفته شده نیست و این مسئله نیاز به مشاوره و فرم شناسی در سینمای ایران دارد . سرخ پوست بی آرایش خود را به ماکت سفید سر میز تبدیل می کند که مُعلق و قابل پیش بینی است .

نقض هنر

مثال از بیش تر آثار سینمای ایران و مقایسه جز به جز فرمیک آنها می تواند مخاطب را به چیستی سینمای ایرانی نزدیک کند . در واقع فیلم ساز همانگونه که در ذهن مخاطب می گنجد دست به تولید آثار می زند . تا مادامی که فرم در ذهن مخاطب شکل ورزیده ای به خود نگیرد از سینما نمی توان انتظار تولید فرم و میزان سن ایرانی داشت چرا که محصولات فرهنگی قبل از اندیشه تاثیرگذار خود از یک فرم متمدن پیروی می کنند . چنین وضعی نقضی همه جانبه بر هنر سینما است . برای اینکه بیشتر به نزول فرم در ذهن مخاطب اشاره کنم در یادداشت بعدی ، میزان همسان سازی فرم و داستان در سینمای ایران را مورد مطالعه قرار خواهم داد .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی