لیگ عدالت : زک اسنایدر / سینما به مثابه خوشگذارنی / نقد فیلم

لیگ عدالت : زک اسنایدر محصول تازه هالیوود برای نجات دنیا است . هالیوود کمپانی نشر توطئه و توهم آن به شکل سینمایی است . همواره زیرلایه داستان های کمیک : سکس ، سرمایه داری و قدرت عظلانی بوده است و این بار با زیر شنل بتمن بردن ابرقهرمانان DC نظام سرمایه داری را برتر و پیروز میدان نشان داده . زک اسنایدر کارگردان بسیار باهوش هالیوودی است که با توسل به این نظام جلوه رسانه ای و فرهنگی آثارش یک سر و گردن از دیگر آثار هالیوودی بالاتر است . البته باید این را هم به یاد داشته باشیم که کریستوفر نولان که اثر قبلی اسنایدر «بتمن علیه سوپر من» را تهیه کرده بود این بار نیز تهیه کنندگی این اثر فرا ابرقهرمانی را برعهده داشته است .

*تعلیق و سرگرمی

رقابت تنگاتنگی که میان کمیک های مارول و دی سی شکل گرفته باعث شده آینده سینما به همان سمت و سویی کشیده شود که سیاست مداران هالیوودی می خواهند . این پدیده علاوه بر نزول سطح سلیقه زیبایی شناسانه مخاطب تاثیر اجتماعی خطرناکی در پی دارد . استفاده حداکثری از قدرت پردازش رایانه ای در سینما نه تنها به رسالت آن آسیب زده بلکه معیارها و مبانی زیبایی شناسی را تغییر داده است . جلوه های ویژه در فیلم «لیگ عدالت : زک اسناید» تنها محدود به پرواز کردن سوپر من یا دویدن در زمان توسط فلش نمی شود . فیلم به طرز شگفت انگیزی جلوه های ویژه دارد . این جلوه ها قبل از آنکه کارکرد داستانی پیدا کنند ارزش تبلیغاتی و تضمینی برای فروش یک محصول هستند . چنین فیلم هایی به کارگردانی هنرمند نیازی ندارد . کارگردان در چنین پروژه های عظیمی قبل از یک هنرمند بودن ، رهبر است . او که دستی هم بر آتش داستان داشته و در پایان فیلم را به دختر از دست رفته خودش ، اتم ، تقدیم می کند ، به خوبی می داند در یک ماجرای کمیک منطق همواره به تصمیم ، قدرت و علاقه ابرقهرمان بستگی دارد . اما سوال بزرگ این جا است که چه جذابیتی در چنین فیلم هایی است که چهار ساعت از وقت انسانی امروزی را پر می کند ؟ با حرف اسکورسیزی کاملا موافقم که سینمای مارول را به پارک شهربازی تشبیه کرده بود چرا که هدف از چنین عرضه سینمایی آن هم در قالب بیگ پروداکشن که به نظر می رسد برای هالیوود دست گرمی باشد ، سینما به مثابه خوشگذارنی است . ابتذال در چنین سینمایی نه به شکل صحنه های جنسی بلکه به شکل رویارویی با توان و جنس خود بروز پیدا می کند که به مراتب خطر ناک تر و البته با تعلیق بیشتر است .

*کمیک و فرا کمیک

قهرمانان این فیلم هرکدام از دل داستان مصوری بیرون آمده اند که می توانند به خودی خود ناجی یک شهر باشند . سوپرمن سردسته قهرمانان است که بدون وجود بتمن موجودیتی در این اثر پیدا نمی کند . پرنسس دایانا که از زن شگفت انگیز گرفته شده همانطور که در اواخر فیلم «بتمن علیه سوپرمن» حاضر شد ، نقش کلیدی دارد . دیگر ابر قهرمانان نه آن جذابیت جنسی پرنسس را دارند و نه آن حس انتقام گیری که در پایان داستان دیده می شود . مسئله بنیادی سینمایی من با چنین پروژه هایی این است که از روی هم ریختن چند داستان کمیک نمی توان یک فراکمیک ساخت . ساختار روایت فیلم ، اصلاح رنگ ، زیباسازی رنگ ها و همچنین تیرگی منحصر به فرد در آن این طور به مخاطب عرضه می شود که گویی او خود جای شخصیت مورد علاقه اش قرار گرفته و در حال جنگیدن با اهریمن است . اشتباه نشود این پدیده را همذات پنداری نمی نامند . بیننده هنگام شکست خوردن و یا پیروزی ابرقهرمان مورد سلیقه اش دچار احساسات نمی شود بلکه دچار یک ضربه عصبی ناشی از هیجان خواهد شد . آن هنگامی که سوپر من از گوربرخاسته و با دیگر ابرقهرمانان مبارزه می کند طرفداران بتمن و یا فلش از شکست خوردن بیزار هستند اما شکست می خورند و می بینیم که با همه ضعف عضلانی بتمن در مقابل سوپر من دست آخر این نبوغ و سرمایه او است که ناجی اش می شود . کمیک در این داستان به شکل محافظه کارانه ای کنار گذاشته و تبدیل به یک بازی ویدئویی شده که گیم پلی آن برای بیننده در حال پخش است . از طرف دیگر آن کسی که انسان تر از مابقی است بتمن ، از سوی ژنرال هشدار می گیرد که اهریمن در حال تدارک حمله جدیدی است .  بتمن علاوه بر شکل سرمایه دارانه تفکر روشن فکرانه به خود می گیرد اما با توجه به رقابتی که با سوپر من دارد چهره او به انسانی برگزیده تشبیه می شود که قبل از استفاده از عضلات خود می اندیشد . تماشای «لیگ عدالت : زک اسنایدر» چیزی به عنوان سینما به بیننده عرضه نمی کند و آن چه خواهید دید تنها افسانه ای است که یک افسانه سرای افسانه ای برای شما بازگو می کند .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی