لانه / اسب های ابله / نقد فیلمی که تنها برای تجربه خوب است

لانه به کارگردانی شان دورکین از اعماق یک تفکر وحشت زده بیرون آمده است . فیلم ساز در این اثر به دنبال پناهگاهی برای کسب آرامش می گردد و از درون یک خانواده ای مستاصل جاه طلبی احمقانه ای به نمایش می گذارد که تنها  دستاوردش بازگشت به ایثار و دوری از رویاها است . ساختار فیلم محافظه کارانه انتخاب شده است . فیلم ساز در لانگ شات سعی دارد با نمایش جزئیات بیشتر احساس هیجان را ایجاد کند غافل از آنکه کاربرد آن و استفاده همزمان از زوم و ترک به عنوان حرکت دوربین مخاطب را به واکاوی روانی شخصیت ها نزدیک خواهد کرد نه شرایط فعلی که ساختار برای طرح قصه ایجاد کرده .

حماقت بزرگ

پدر خانواده که جاه طلبی های کودکانه ای بردوش می کشد و رفاقت سطحی و تا حدی مصنوعی بین خود و خانواده اش ایجاد کرده است اکنون به فکر عملی کردن آن ها است . او با وعده های نا مطمئن همسر خود را راضی می کند تا در یک منزل دیگر سکونت کنند و اطمینان می دهد که با معامله ای که در شرکت قرار است صورت بگیرد مشکلات اقتصادی آنان حل خواهد شد اما … . جود لا که در نقش مادر این خانواده است به خوبی از پس ارائه احساسات بر امده . و تا حد زیادی توانسته به کاراکتر خود نمود واقعی ببخشد .اما مسئله من نه با این بازی در فیلم «لانه» بلکه با چگونگی بازی و اجرای نقش است . به زعم من بازیگر اگر آگاهانه احساسات واقعی را بروز دهد و با آن ها روی بیننده و پارتنر خود تاثیر بگذارد ماهیت هنری آن زیر سوال است ، که البته مسئولیت آن تماما بر دوش کارگردان قرار دارد . بازیگری که آگاهانه ایجاد احساس کند در واقع در حال رندی برای دیگران است و هرچه این جعل ، و نه مشخصا تقلید که بخش عمده آن به بازآفرینی و مال خود کردن احساس برمی گردد ، بزرگتر باشد تاثیر آن نسبی و لحظه ای است . از نظر من بازیگر باید احساس درونی خود را به کنش بیرونی تبدیل کند . او می تواند این احساس درونی را در خود به وجود آورد اما چگونگی های بسیاری دارد . «لانه» پر است از احساساتی که نه تنها ماندگاری ندارند بلکه اندک تاثیر آن به درستی قابل لمس نیست . کری کون در نقش پدر خانواده بسیار سعی می کند حماقت موجود در کاراکتر را به نمایش بگذارد اما غافل از اینکه سوژه فیلم مادر خانواده است که در برخورد با مرگ اسب مورد علاقه اش مانند کسی است که به دنبال سراب می گردد . اگر چه پدر خانواده به عنوان ابژه حماقت زیرساخت اقتصادی و فکری این قصه است اما سوژه (مادر خانواده) به حدی بزرگ و دارای بار جذابیت است که ابژه تبدیل به یک پس زمینه کم ارزش شده است .

مخفی

ارزشمندترین لحظه برداشت فیلم لحظه ای است که اسب در اسطبل بی قراری می کند و خود را به در و دیوار می زند اما با برشی صدای آن بر روی تصویری افتاده که از پنجره اتاق فرزند پسر ، که اتفاقا احساس خوبی به آن خانه ندارد و در روابط اجتماعی ابتر مانده ، نمای وسیعی از بیرون اسطبل افتاده است . این برداشت تداعی گر جزای حماقت مادر خانواده است که موجب کشته شدن اسب محبوبشان شد که شاید می توانست با درمان زنده بماند . حماقت این خانواده از بی تجربگی و ترس با موانع نشات می گیرد که این مهم توسط ساختار به اصطلاح هیجان انگیز فیلم مخفی شده و این پنهان شدگی به انگیزه ای برای ایجاد حس کشف و شهود در بیننده ختم نخواهد شد بلکه تنها کشمکشی سطحی ایجاد می کند که حاصل استیصال در متن است . تماشای «لانه» تجربه خوبی است ، نه به عنوان یک منبع سینمایی بلکه به عنوان تجربه ای که باید آن را پشت سر گذاشت .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی