لانتوری / بخشش ، لازم نیست اعدامش کنید / نقد سینمای ایران

لانتوری ساخته رضا دُرمیشیان، فیلمی ساختار محور با پوشش اجتماعی است که می‌تواند مخاطب را برای بهره‌برداری فرهنگی از یک اثر هنری آماده کند. لانتوری در حقیقت ادامه تفکر فیلم‌سازی است که با عصبانیت پا به عرصه روایت سینمایی گذاشته و حال می‌خواهد شعارهای اجتماعی خود را در فضایی ترحم برانگیز به مخاطب عرضه کند. اما اگر خوب به لایه‌های درون متنی این روایت، که در خیلی از سکانس‌ها با اُفت بصری رو‌به‌رو می‌شود، دقت کنیم به ویژگی‌ها و دستاورد‌های جدیدی در زمینه تدوین و دکوپاژ می‌رسیم که سینمای ایران را یک قدم به جلو هدایت کرده است.

شیوه روایت

وقتی سخن از روایت سینمایی می‌شود، چند نکته مهم برای فیلم‌ساز و مخاطب در نظر گرفته خواهد شد. اولین نکته و ملموس‌ترین آن جذابیتی است که داستان برای مخاطب و خود سازنده ایجاد خواهد کرد، فیلم‌ساز چه ویژگی خاصی را در متن روایت مشاهده کرده که برای بیننده جذاب است و مخاطب باید از چه ویژگی‌های درون متنی استقبال کند. وظیفه فیلم‌ساز ساخت الگویی است برای روایت که به آن ساختار  گفته می‌شود. هر چه این الگو تکراری و کسل کننده‌تر باشد محتوای داستان بزرگتر می‌شود اما هرچه شیوه روایت و دکوپاژ صحنه از پیچیدگی ملموس‌تری برخوردار باشد مخاطب بازخورد بیرونی بیشتری از متن می‌گیرد و به محتوا اهمیتی نمی‌دهد. من فیلم لانتوری را به شدت محتوا محور می‌نامم و دلیل این نام‌گذاری را استفاده از ابزار احساسات در برخورد با منطق‌های روایی می‌دانم. در لانتوری شخصیت‌های بی منطق، دکوپاژ ناهماهنگ، بافت تصویری آزار دهنده و… دست به دست هم داده‌اند تا روایت، انسان دوستانه به اتمام رسد و تماشاگران سازنده را تشویق کنند. غایب بزرگ فیلم نیرویی است که باید از سوی شخصیت مهم داستان، بارون، به فیلم تزریق می‌شد تا از جنبه عمومی داستان کاسته شود و بیشتر از رابطه‌ای که بین دو جنس مخالف شکل گرفته صحبت کند. از کنار هم قرار گرفتن ویژگی‌های سینمایی فیلم و الگوی روایتی که تا اینجا آن را محتوا زده تعریف کرده‌ام، می‌توان نتیجه گرفت که لانتوری تجربه‌ای است که سینمای ما به شدت به آن نیاز دارد، تجربه‌ای که فیلم‌هایی مانند: هیس دخترها فریاد نمی زنند،  فرصت لمس کردن آن را از مخاطب می‌گیرد، تجربه یک بخشش جانانه.

زاویه دید روایت و نقاب روشنفکری

آنچه اهمیت این فیلم سینمایی را دوچندان می‌کند، میزان ارتباطی است که مخاطب در هنگام تماشا با گروه لانتوری و نقطه مقابل آن مریم و دیگر عناصر روایت برقرار می‌کند. تنها واژه‌ای که نمی توان در این جا برای این نوع ارتباط انتخاب کرد همذات پنداری است، زیرا نه مخاطب می‌تواند با شخصیت‌ها دست و پنجه نرم کند و نه فیلم‌ساز چنین زمینه‌ای را فراهم کرده. در حقیقت فیلم‌ساز با صدای پایین و به شدت محافظه کارانه به همه اتفاقات جامعه اعتراض می‌کند، اما این اعتراض با نقاب اسیدپاشی، روابط بین دختر و پسر، سرمایه داری و در آخر گروه لانتوری نمایان می‌شود و کلیه شخصیت‌هایی که به عنوان راوی از این گروه صحبت می‌کنند در حقیقت همان ویژگی‌هایی هستند که باعث بروز چنین واکنش‌های خطرناکی از سوی جامعه می‌شوند. نمی‌توان گفت لانتوری دقیقا از چه شیوه روایتی پیروی می‌کند، در خیلی از سکانس‌ها همچنان ژست روشن‌فکرانه می‌گیرد، مخصوصا در لحظات ابتدایی، اما در واپسین دقایق به یک باره چرخش ۱۸۰ درجه‌ای دارد و همانند دیگر نمونه‌های کلاسیک از قاعده «همه چیز را تمام کن» استفاده می‌کند. نوید محمد زاده به شخصیتی تکراری در این ژانر تبدیل شده است و چنین اتفاقی نبوغ و هنر یک بازیگر را به خطر می‌اندارد نه این که نتوانسته بازی خوبی به نمایش بگذارد اتفاقا برعکس چون این شخصیت قبلا دیده شده کمی قضاوت را برای ما سخت کرده، ولی همچنان خوب است. مریم پالیزان انتخاب هوشمندانه ای برای شخصیت مریم در قصه لانتوری است و توانسته بار بصری فیلم را افزایش دهد و چیزی که با اعصاب بیننده بازی می‌کند صدای شاتری است که برای فیدبک‌های دراماتیک از آن استفاده شده که به شدت فیلم را برون‌گرا نشان می‌دهد. لانتوری می‌تواند قدم خوبی برای پیشرفت در زمینه فرهنگ سازی به وسیله رسانه سینما باشد به شرط آنکه فیلم ساز از عصبانیت خود کم کند و نسل فردای جامعه را در سوژه های سینمایی خود در نظر بگیرد.

علی رفیعی وردنجانی