قمار ناتمام / نگاهی انتقادی به سینمای عباس کیارستمی به بهانه ی زادروزش

قمار ناتمام / نقدهای مناسبتی، غالبا حکم استدلال بر اساس ارعاب دارند. نقدهایی که صاحبْ قلم را از جدیت دور نگاه می دارند و متعاقبا انصاف را در بطن خود زایل می سازند. اگر اصل بر تفکیک نهادن مابین اثر و صاحب اثر باشد، نقد نه تعطیل خواهد شد و نه تقلیل خواهد یافت.

سالروز تولد یا مرگ یک هنرمند، بهانه ای برای واکاوی مجدد آثار او و بیشتر نوشتن و خواندن در رابطه با کارنامه هنری اش می باشد و نه مجیزگویی چشم بسته و سینه زدن دیرهنگام زیر عٓلٓمِ او.

زبان سینمایی کیارستمی فاقد اُرجوزه و تفاخر است، همان طور که زبان غیر سینمایی اش. کارگردانی که در آثارش به طبیعت بیش تر از تمدن باور دارد، روستا را اصیل تر از شهر می داند، از زبان شخصیت های بی سواد یا کم سواد فیلم هایش فلسفه بافی می کند و _با فرض چشم پوشی از گُلِ لای دفترچه پسرک در فیلم “خانه دوست کجاست”_ تا حد امکان تلاش می کند تا از سانتی مانتالیسم پرهیز کند.
نگاه اتوبیوگرافیک کیارستمی به وضعیت کودکان و به طور کلی انسان به مرور به تکرار می رسد و حتی از عناوین خلق الساعه و الصاقی تحت عنوان “سینمای شاعرانه” نیز کاری ساخته نیست زیرا در سینما، برچسبی با عنوان “شاعرانه” از اساس نامفهوم است.

قمار ناتمام / سینما پدیده ای است که بیشتر به داستان نزدیک است تا شعر و از طرفی هیچ گونه علاقه به شعر در فیلم های کیارستمی دیده نمی شود. همچنین مبرهن است که فیلم در معنای کلی، حول تعدادی رویداد و رابطه ی عِلی می چرخد تا حال و هوا و حس تصویرها!
کیارستمی اصولا کارگردان سوسپانس نیست و معمولا سوسپانس را بر سر مسائل کوچکی خلق می کند که نه منجر به نجات جان کسی و نه به منزله جلوگیری از واقعه چشمگیری است(فیلم تجربه- سکانس گم شدن کفش ها). کیارستمی در فیلم هایش نه به دنبال ایجاد سمپاتی و نه به دنبال آنتی پاتی است.

سینمایی که حتی نمی توان صفت “کُند” را به آن الصاق کرد زیرا از اساس داعیه ی ” بُرش ” ندارد، نه در قالب مونتاژ و نه در قالب مفهوم.
در برخی از آثار کیارستمی او را بیشتر کارگردانی متاثر و همراه (و نه مقلد) جو اجتماعی غالب می بینیم تا هنرمندی با دیدگاه منحصر به فرد و با سبک قابل تشخیص. هر چند مقصود از همراهی سینماوریته ی او با جو اجتماعی ابدا سینمای اعتراضی نیست، زیرا کیارستمی به گفته خود توان سینمای اعتراضی و انتقادی ندارد.

کیارستمی برخلاف آنچه ممکن است به نظر برسد در تمام فیلم هایش با اعتماد به نفس کامل عمل نمی کند، به دلیل آنکه او با نگره ی فرموله شده و خودآگاه دست به این اعمال نمی زند، بلکه به تدریج به آن ها می رسد.
کیارستمی از “نان و کوچه” تا “کپی برابر اصل” از مؤلفه هایی مانند موسیقی متن_که خود جزو فرم فیلم است_ بازی های اغراق آمیز تئاتری، دیالوگ های مطنطن و پیچیده، برانگیختن مستقیم احساسات تماشاگر و به طور کلی Munipulation (دخالت آشکار هنرمند و قصه گو برای تحریک احساسات و اندیشه های مخاطب) دوری می کند.


رئالیسم کیارستمی یک رئالیسم کازانی یا عام نیست، بلکه او با استفاده از تکنیک هایی همانند نورپردازی واقعی، صدای موجود در لوکیشن، گویش های اصیل نابازیگران و عدم استفاده از نریشن، صحنه سینمایی را به یک ثبت غیر استدیویی، غیر مصنوع و طبیعی می کِشاند.

قمار ناتمام / هر چند کیارستمی گاهی به اعمال پارادوکسیکالی همانند “رئالیسم ساختگی” روی می آورد و به تعریض جاده “خانه دوست کجاست” و پُربارتر کردن تک درخت بالای تپه ی سکانس برجسته فیلم مذکور می پردازد!
کارگردانِ فقید و هایکو-دوستِ ما در جایی از بی حوصلگی هایش در خواندن متون بلند و نخواندن رمان گفته است و طبیعتا این بی حوصلگی را به بخشی از مخاطبان فیلم هایش نیز سرایت داده تا کمتر تا آخرین دقیقه ی فیلم هایش همراه باشند.

برای کیارستمی که به گفته ی خود، فیلم های دسیکا را بیشتر برای سوفیا لورنش تماشا کرده تا برای دسیکایش، ظاهرا تعریف پست مدرنیسم به معنای شکستن مرز صحنه و پشت صحنه می باشد که این تعریف خام دستانه ابدا تعریف دقیقی از پست مدرنیسم نیست و از همین منظر سینمای کیارستمی را نمی توان حامل دغدغه های پست مدرنیستی دانست.

در پایان، “حذف روایی” و “عدم نمایان سازی اوج ماجرا” که دو شگرد اساسی سینمای کیارستمی بوده اند، از بعدازظهر چهاردهم تیرماه ١٣٩۵ تا به امروز بر علیه شخص او به کار آمده اند تا روایت طولانی یک بیماری تراژیک و اوج این روایت_یعنی مرگ در غربت_به محاق بروند.

شگرد نجات برای امور در آخرین لحظه که زیر بنای فیلم “خانه دوست کجاست؟” این کارگردان است، برای شخص او بی اثر بود، هر چند در میان آن حجم از اشتباهات گیجِ پزشکی، اساسا دستی نجات بخش در کار نبود. کیارستمی دلزده از درمانگران داخلی تصمیم به ترک میز تحمیلی مرگ می گیرد.

همانطور که ما را دعوت به یادگیری از قماربازها می کند و می گوید: گاهی می شود از قماربازها یک چیزهایی یاد گرفت. یکی از آن چیزها این است که آن ها می گویند در شرایطی اگر دیدید مدام روی باخت هستید، بلند شوید و صندلی تان را ترک کنید” …. آقای کیارستمی! سینمای ما بعد از شما نیز همچنان روی دور باخت است، اما چه باید کرد که برخی از اهالی سینما، “صندلی” مذکور را با چنگ و دندان چسبیده اند!

نویسنده : مجید صادق حسینی