قرآن/بررسی داستان های قرآن/فرم و محتوا قصه ها
قرآن / واژۀ قصص از ریشه ق.ص .ص مصدر ثلاثی مجرد قَصَّ یَقُصُّ قصّاً و قصَصاً و در اصل به معنی قطع و بریدن و اتّباع و تعقیب کردن است و در اصطلاح کلامی سخنی است که در پی سخن دیگر آید. این واژه در ۶ موضع در قرآن به کار رفته است. (۱۱۱ س یوسف، ۷ و ۱۰۱ و۱۷۶ اعراف، ۱۲۰ هود و ۹۹ طه) با دقت در نوع کاربست این کلمه و مترادفهایش چنین برمیآید که خداوند به مفهوم گسترده آن یعنی پیگیری نظر داشته و جهت اغراض هدایت و عبرتگرایانه از داستانسرایی سود جسته است.
داستانهای قرآن به فرمهای گوناگونی از قبیل مینیمال یا کوتاهِ کوتاه (سرگذشت اصحاب فیل)، کوتاه (حضرت زکریا، ایوب و …)، مجموعهداستان (داستان پیامبران در سوره هود) و بلند یا رمان (یوسف) دیده میشوند.
صحنه پردازی در داستانهای قرآن به گونهای ظریف صورت میگیرد، چنانکه فضای داستان، شخصیتها و درونمایه به کمک آن بیشتر شناسانده میشوند و با آن تناسب دارند. صحنه سرگردانی موسی (ع)، ورودش به وادی مقدّس طُوی، رفتنش به سمت روشنایی و شنیدن ندای روحی … مانند تصویری شفّاف از ذهن خواننده، عبور میکند و او را به بطن داستان میکشد. و شیوه غیرمستقیم در برخی تصویرسازیها به لطف داستان میافزاید، چنانکه در بیان ثروت قارون، میزان گنجهای او بیان نمیشود بلکه صحنهای از کلیدهای خزائن او که حتی بر دوش مردان قدرتمند هم سنگینی میکند به تصویر کشیده میشود.
خیال انگیزی در داستانهای قرآن، از آن نوع خیال انگیزیهایی است که ریشه در حقیقت دارد و اگر خیال خواننده را بر میانگیزد، انگیزشی است که او را به سوی کشف و شهود در حقیقت سوق میدهد؛ نه به سوی اوهام و خیال پردازیهای باطل. صحبت سلیمان (ع)، با هدهد و مور، فرمانبرداری بادها و دیوها از او و حاضر شدن تخت بلقیس در چشم به هم زدنی، از آن نوع حقایق داستانی قرآن است که خیال خواننده را در حدی بالا برمیانگیزد و از سویی او را به تأملی دقیق در حقیقت وا میدارد.
کل قرآن از جمله داستانهایش از زاویۀ دید دانای کل سود میبرد، اما حضور خداوند در داستانهای قرآنی به دو صورت است داستانهایی که خداوند خود به عنوان یک شخصیت وجود دارد (راوی- شخصیت) و داستانهایی که خداوند تنها راوی است.
داستان سجده نکردن ابلیس بر آدم و فریفتن او از نوع اول است و داستان جادوگران و حضرت موسی (ع) از نوع دوم.
به طورکلی استفاده از زاویه دید نادرِ اول شخص جمع، برای ارائه بینش و نظرگاه در قرآن به کمال مطلوب رسیده است.
تکرار مضمون و بنمایهها ازجمله ویژگیهای سبکی قرآن است. تکرار یک داستان در بخشهای مختلف قرآن متنیت متن را افزایش میدهد.
دیگر از شیوههای سبکی قرآن، ذکر چندین داستان در یک سوره است. در سوره هود، هفت داستان بیان شده. داستان نوح در آیات ۲۵ تا ۴۸، داستان هود در آیات ۶۰-۵۰، داستان صالح در آیات ۶۸-۶۱، داستان ابراهیم در آیات ۶۹-۷۶، داستان لوط در آیات ۸۳-۷۷، داستان شعیب در آیات ۹۵-۸۴ و بالاخره داستان موسی در آیۀ ۱۱۰
نوع روابط علّی و معلولی و نحوه انسجام هر داستان هم طرح آن داستان را مشخص میکند.
شخصیتپردازی در داستانهای قرآن، یکی از عناصری است که تکیه فراوان به آن شده و از جهات مختلف، قابل بررسی است. قهرمان هر یک از داستانهای قرآن، همواره یکی از انبیا یا پاکان و نیکوکاران بودهاند و قطب منفی داستانها، اشقیا و بدکاران. شخصیت این افراد، نه فقط با توصیف مستقیم، که بیشتر با بیان گفتوگوها و تعامل آنها، توصیف محیط، فضا و موقعیت به ما شناسانده میشود و به این نحو، قضاوت نهایی در مورد شخصیتها بیشتر به خود ما واگذار میگردد. بسیاری از شخصیتهایی که در داستانهای قرآن ذکر آنها رفته است، هرچند نام و نشانی خاص دارند و در مقطع زمانی و مکانی خاصی قرار میگیرند، امّا شخصیتهایی فرافردی به نظر میرسند، چنانکه فرعون، نمرود، قارون و سامری، تمام افراد شبیه خود را در طول همه ادوار تاریخ، تداعی میکنند.
فرعون، سمبل طغیان و سرکشی و مظهر حاکمیت ظلم و جور و طاغوت، هامان، مظهر شیطنت و طرحها و نقشههای شوم، قارون، نماد ثروت و جنون آن است.
از مهمترین ویژگیهای یک شخصیت در قصه تغییر و متحول شدن و مؤثر بودن بر محیط و دیگران است. در شخصیتپردازی «آدم» تمامی این مراحل دیده میشود. آدم در اثر غفلت و وسوسۀ شیطان دچار کشمکش درونی میشود، عصان میکند و میوه ممنوعه را میخورد و از بهشت رانده میشود. شخصیت آدم بهشتی هم با شخصیت آدم زمینی کاملا متفاوت است و تعهد و تکلف، تلاش برای گذران زندگی و مبارزه برای حیات، همنچنین حضور فرزندان و شرایط رهبری و ارتباط با دیگران تاثیرات گستردهای در شخصیت او به وجود میآورند.
تحول و پویایی ملکه سبا و اصحاب کهف هم به عینیت دریافت میشود. نکته دیگر اینکه در قرآن حادثه (آکسیون) و شخصیت در هم تنیدهاند.
کشمکش انسان با انسان و جامعه، در قرآن، در جهت انجام رسالت و گسترش توحیدپرستی، انسان با طبیعت (نوح و موسی) برای نشان دادن قدرت و انسان با خود (عزیر و یوسف) که نوعی حدیث نفسِ ناشی از حیرت و یا تردید است برای رسیدن به یقین ایجاد شده.
به طورکلی قصههای قرآن بر دو عنصر تعلیق و شخصیتپردازی استوارند و سه عنصر شخصیت، رویداد و گفتوگو برجستهاند. به عنوان نمونه در قصه خلقت آدم، ادریس، صالح، ابراهیم و یوسف کاربرد عناصر نمایشی از قبیل شخصیتپردازی، تعلیق، گرهافکنی، موجزبودن، نمادگرایی، ایهام، زیبایی کلام و اعجاز واژگان به خوبی مشهود است. در قصه خلقت آدم مراحل مختلف تعلیق در مورد سرنوشت او از ابتدای خلقت تا هبوط بر زمین و ادامه آن، در قصه ادریس تعلیقهای حضور ادریس در برخورد با مرگ و دوزخ و بهشت، در قصه صالح سرنوشت پیامبری که با قومش درگیر استو هر لحظه علیه او و معجزهاش یعنی ناقه توطئه میشود، در قصه ابراهیم تعلیقهای پیدرپی از کودکی تا گذر از آتش و ذبح اسماعیل و در قصه یوسف نیز مجموعهای از تعلیقهای نمایشی از کودکی تا پادشاهی به چشم میخورد.
روشهای ایجاد تعلیق در داستانهای قرآن بر چند گونهاند: در بیشتر داستانهای قرآن در لحظهای که مخاطب درگیر شناخت کیفیت و نحوه زندگی اقوام است، ماجرا شکل دیگری به خود میگیرد یا در سورهای دیگر سرنوشت این اقوام ادامه مییابد. این روش از قصهپردازی داستانهای قرآن همان تشکیل پازل است که در قصهگویی مدرن استفاده میشود.
ب- استفاده از شکست زمان: به طور نمونه قصه موسی در سوره طه روایت قطع و راوی به دوران گذشته باز میگردد، دوران کودکی موسی روایت میشود و گریزهایی شکل میگیرد و در نهایت دوباره قصه در مسیر اولیه اش قرار میگیرد.
به طور کلی در داستانسرایی قرآنی به خلاف گزارش تاریخی، توالی زمان و مکان نداریم و همین است که تعلیق ایجاد میکند.
شروع داستانهای قرآن هم عموما صحنهای شگفتآور و تشویقکننده است. مثلا داستان کوتاه مؤمنان در آتش بروج ( ۸-۴) با نفرین و داستان یونس با فرار او به سمت کشتی (۱۳۹صافات) آغاز میشود و همین شروع تکاندهنده و سوالبرانگیز، کنجکاوی مخاطب را نسبت به ادامه داستان برمیانگیزد.
توجّه به معاد و هدفمند بودن کل اجزای هستی، از شاخصههای اصلی درونمایههای داستانی قرآن است.
در مجموع، پیروزی نهایی حق بر باطل، رستگاری خداپرستان و سیهروزی مشرکان از درونمایههای محوری داستانهای قرآن است و گرهگشایی داستانهای قرآن نیز در همین راستا صورت میگیرد: توبه آدم، گلستان شدن آتش برای ابراهیم و ارسال قوچ از آسمان برای ذبح اسماعیل.
از تکنیکهای خاصِ به کار رفته در قرآن، میتوان به حدیث نفس یا مونولوگ (ابراهیم در انعام: ۷۸-۷۶، عزیر در س بقره: ۲۵۹ و هابیل: ۳۱ مائده) و لحن شتابدار آن (تناورنویسی) اشاره کرد.
بررسی بهترین قصه کتاب خدا
نحن نقصّ علیک احسن القصص … : ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن بر تو حکایت میکنیم و تو قطعا پیش از آن از بیخبران بودی (یوسف ۳)
نماد در قصه یوسف: در این داستان علاوه بر راوی دست کم ۱۷ شخصیت دیگر حاضرند که در این بین فقط دو تن از آنان به نام یاد شدهاند: یعقوب و یوسف. به اعتقاد نگارنده توازن میان گفتار و روایت در پیشبرد پیرنگ داستان و تغییر گفتار نسبت به روایت از صحنهای به صحنه دیگر، یکی از ویژگیهای درخشان ساختار این داستان است. این در حالی است که سبک و لحن داستان نیز از گویندهای به گوینده دیگر و از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر میکند. مثلا گفتار یوسف که در کودکی از روی کنجکاوی سؤال میکند، در بزرگسالی پیامبرانه سخن میگوید و چونان یک برادر خود را به سایر برادرانش میشناساند. همچنین است گفتههای زلیخا در موقعیتهای مختلفی چون اغوای یوسف، تلاش برای تبرئه خود نزد شوهرش، توجیه کارش در برابر زنان و سرانجام اعتراف به گناهش. در عین حال گفتارها در این داستان به شیوههای متعدد و متنوعی بیان میشود. به ویژه میتوان به کنار هم قرار گرفتن صداهای فردی و جمعی اشاره کرد. از آن گذشته میان گفتوگو و تکگویی و میان نقاب شخصیتی و شخصیت واقعی افراد نیز تمایزی آشکار وجود دارد. گاهی نیز گفتو گوها از طریق واسطه انجام شده. برای نمونه آنجا که نانوا واسطه گفتوگویی طولانی میان یوسف و پادشاه است. داستان یوسف که در سورۀ دوازدهم در کمتر از صد آیه نقل شده در این داستان یگانه داستانی است که در جای دیگر قرآن تکرار نشده. ثبت سالهای بسیاری را درهم فشرده. طیفی از اشخاص و صحنههای جذابی را در پیرنگی به دقت به همتافته به نمایش درآورده و تصویری نمایشی را از برخی از مضامین بنیادین را پیش چشم خواننده قرار داده است.
آغازگر کشمکش نمایشی داستان یوسف، محبت یعقوب به او یا دقیقتر نظرگاهی است که برادران است دربارۀ این محبت دارند. عمده تنشها در نیمه اول داستان عبارتند از رویای یوسف (آیات۶-۴ ) نقشه برادران علیه یوسف (آیات ۸-۱۸) کوشش همسر عزیز مصر در اغوای یوسف (آیات ۲۹- ۲۳)، کوشش زنان مصری در اغوای یوسف (آیات ۳۱-۳۰)، زندانی شدن یوسف (آیۀ ۳۵)، رویای پادشاه (آیات ۴۴-۴۳). پس از آنکه پیرنگ داستان رو به گشایش می رود. تنشها از آخر برطرف میشوند: نخست رؤیای پادشاه، تعبیر میشود (آیات ۴۹-۴۵)، سپس یوسف، از زندان آزاد میشود (آیۀ۵۰ به بعد)، زنان مصری و در پی آن زلیخا اعتراف میکنند (آیۀ ۵۱) آنگاه برادران یوسف عبرت میگیرند (آیات۵۸ به بعد)، و دست آخر رؤیای یوسف به حقیقت میپیوندد (آیۀ۱۰۰).
پیرنگ داستان نظیرهایی هم دارد: یوسف در کنعان به چاه و در مصر به زندان میافتد. فرو افتادن در چاه، نتیجۀ حسادت برادران است و افتادن در چاه نتیجۀ عشق همسر عزیز مصر. از چاه که درمیآید به غلامی و بردگی میرود و از زندان که رهایی مییابد عزیز مصر میشود.
برادران نخست یوسف را با خود میبرند و بدون او به خانه باز میگردند و بار دیگر بنیامین را با خود میبرند و بی او به خانه برمیگردند. برادران، یوسف را با توافق خودشان و با نیتی پلید به همراه میبرند، اما بنیامین را با نیت خیر و به امید به دست آوردن آذوقه بیشتر.
برادران دوبار در نهان با یکدیگر همپیمان میشوند: یک بار در کنعان (آیات ۱۰-۸) و یک بار درمصر (آیات۸۱- ۸۰) بار اول برای اینکه یوسف را از میان بردارند و بار دوم برای اینکه زندگی خودشان را نجات بخشند.
در داستان از دو نوع جلب محبت سخن به میان میآید: برادران میکوشند محبت پدر را جلب کنند. همسر پوتیفار میکوشد دل یوسف را به چنگ آورد. هم برادران و هم زلیخا برای نیل رسیدن به مقصودشان دسیسه میچینند.
داستان به شدت از عنصر تعلیق بهرهمند است: در پارۀ نخست داستان، یوسف، رؤیایی نامتعارف را به خواب دیده است. خواننده بیدرنگ حس میکند که رؤیای یوسف حائز اهمیت است، اما تنها به حدس و گمان رو میآورد. آنگاه که یوسف، رؤیا را برای پدرش نقل میکند، انتظار میرود یعقوب، آن را برای او تعبیر کند؛ اما پدر بی درنگ به او هشدارمیدهد که رؤیایش را بر برادرانش آشکار نکند. تعلیق داستان شاخ و برگ پیدا میکند؛ و در عین حال خواننده با برادران یوسف آشنا میشود که به خلاف یوسف آشکار است که نیت شومی در سر میپرورانند. یعقوب، اصرار دارد که برادران، یوسف را به گردش نبرند، اما با اکراه به خواستۀ آنها تن درمیدهد و برادران با پیراهن خونی به خانه باز میگردند. کاروانی سر میرسد و یوسف را از چاه بیرون میکشند. کاروانیان غریو شادی سر میدهند، اما در عین حال تلاش میکنند این متاع نویافته را پنهان سازند، مبادا کسی در آن حوالی مدعی او شود و سرانجام، یوسف سر از مصر در میآورد.
یعقوب بیم آن دارد که مبادا گرگ او را بدرد با اینکه میتوانستند برای نبود یوسف، عذری دیگر بتراشند به پدر میگویند که یوسف را گرگ دریده است.
در قصههای قرآن بحران و انتظار به کرات دیده میشود ولی در قصۀ یوسف این دو از جایگاه ویژهای برخوردارند.
در مواردی رخدادهای داستان از یکدیگر خبر میدهند، اما این آیندهنگری اینگونه نیست که رخدادی به رخداد دیگر اشاره کند، بلکه به گونهای است که بین رخداد پیشبینی شدنی و پیشبینی ناشدنی موازنهای ظریف برقرار میگردد. برای نمونه یعقوب پس از آگاهی از رؤیای یوسف او را از توطئه برادران برحذر می دارد. شگفت آنکه برادران دسیسه میچینند، حال آنکه از رؤیای یوسف بیخبرند.
از آنجا که این داستان، ساختگی و صرفا سرگرمکننده نیست، خداوند که تاکنون راوی بوده به عنوان شخصیت هم وارد میشود تا نقش فاعلی خود را متذکر شود و یادآورگردد که منشأ تمام اعمال نیروی خداوند است (آیات ۱۵ و ۲۲ و آیات ۵۲ و ۵۷ و آیۀ ۶۹ و آیۀ۷۷)
در این رمان، اشیا نیز نقش بازی میکنند. دریده نشدن پیراهن یوسف، ابتدا خبر از سلامتش و چاک پشت آن بعدا گواهی بر پاکدامنیاش میدهد و یک جا وسیلۀ شفای چشمان پدر میشود.
شخصیتهای این قصه از طریق اعمالی که انجام میدهند و توصیفاتی که دیگران در مورد آنها میکنند، پرداخته میشوند.
مضامین
مضمون اصلی تحقق حتمی مشیت خداوند است، چرا که واژۀ غالب به منزله صفت الهی فقط یک بار در قرآن و در این سوره آن هم در وسیعترین و جامعترین معنای ممکن یعنی چیرگی او بر امر خویش به کار رفته آیۀ ۲۱
دو صفت خداوند یعنی علیم و حکیم که در ابتدا، میانه و پایان داستان تکرار شده در واقع از خواننده میخواهد از همان منظر به داستان بنگرد.
و پایان سخن، این که: حقیقت و حقگرایی مهمترین مبنا و شاخصهای است که میتوان در مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن معرفی کرد، زیرا در کلیه قصهها تصویرهای گوناگونی میبینیم برای انتقال یک درونمایه و آن هم غلبه نهایی حق بر باطل است. بر این اساس میتوان یکی از مبانی نقد داستان از دیدگاه قرآن را، میزان نزدیکی و دوری درونمایه داستان به حقیقتگرایی بدانیم؛ حقیقتی که محدود به زمان و مکان یک داستان نیست، بلکه فرازمانی و فرامکانی است.
در داستانهای قرآن حتی زمانی که خداوند شخصیتی از داستان است در بخش مهمی از داستان از قضاوت پرهیز میکند و این درسی است برای نویسندگان امروز.
منابع
روایتگری داستان یوسف در قرآن: پیرنگ، مضامین، اشخاص مستنصر میر ابوالفضل حرّی کتاب ماه دین، سال پانزدهم، شماره ۱۷۶، خرداد۱۳۹۱، ص۱۱۱-۱۰۲
مقدمهای بر زاویه دید در قصص قرآن معجزهای از جانب پروردگارتان، محمدحسن شهسواری، همشهری ماه، شماره هشتم دوره جدید مرداد ۱۳۸۴ ص ۴۳
واکاوی مؤلفههای روایی داستانهای قرآن کریم علیاصغر حبیبی، دوفصلنامه تخصصی پژوهشهای میانرشتهای قرآن کریم، سال دوم، شماره پنجم، پاییز و زمستان ۱۳۹۰، صص ۴۹-۳۷
بررسی تحلیلی شخصیتپردازی و تعلیق در قصههای قرآن، مهدی پوررضاییان، حبیبا… آیتاللهی، حسین فرخی
رابطه عناصر داستانی در داستانهای کوتاه قرآن، سید سلمان موسوی تلوکایی- عباس اشرفی، قرآنشناخت، سال پنجم، شماره دوم، پیاپی ۱۰، پاییز و زمستان ۹۱ صص ۸۴-۶۷ عناصر داستانی در قصههای قرآن، حسین رهیاب، راسخون، دوشنبه ۱۶ دی ۹۲
نویسنده : سعیده زادهوش
امتیاز بینندگان:۱ ستاره