فرهنگ شرقی / معماری و داستان / داستان خانههای تو به تو / در ادامه بحث
فرهنگ شرقی فرهنگی انحصاری است. جلوهای از این فرهنگ را میتوان در نوع روایت شرق یافت که شیوه خاصی از گفتن است به صورت قصه در قصه یعنی تو در تو، تکرارشونده و غیر علّی. این روش را ابتدا در هزار و یکشب نمونهوارترین قصه جهان مییابیم. در واقع شهرزاد به واسطه با استفاده از این لابیرنتهاست که میتواند خود را از چنگال مرگ برهاند و مهرش را به دل شهریار بنشاند. «تعلیق»، یا مهمترین عنصر داستانی و سؤال معروف بعدش چی از دل همین تودرتویی بیرون میآید.
عطار، معلم سروانتس و بورخس نیز در منطقالطیر به همین شیوه خواننده را در هفت وادی عشق میگرداند. هر پرنده قصهای دارد، داستان در داستان؛ و هر شهر در شهر دیگری جای دارد، هفت شهر تو به تو. در ادبیات منثور از قبیل سندبادنامه و طوطینامه نیز همین الگوی روایت هست. حتی در متلها و قصههای عامیانه نیز این لایه لایه بودن را میتوان یافت. حتی اینکه موقع تعریف ماجرایی میگوییم، دویدم و دویدم یا رفت و رفت برخاسته از همان روایت شرقی است.
در فرم روایت شرقی به خلاف مدل غربی آن که ساختار هرمی یا پلکانی دارد و بر منطق ریاضی استوار است، ارتباط، معنایی است و اگر جزئی حذف گردد، ظاهر داستان لطمه نمیبیند بلکه به معنی آن لطمه وارد میشود.
عجیب اینکه معماری شرق نیز ساختاری مشابه با روایت آن دارد و به عبارت بهتر جنبه دیگری از فرهنگ شرقی در معماری شرق جلوه کرده است؛ به این صورت که در معماری شرق، گرایش به داخل است. فضا در فضا. ابنیه قدیمی بارزترین و کاملترین نمونه این نوع معماری هستند. مثلا اگر در چیدمان این خانهها تأمل کنیم، در نظر اول به همان نتیجه معمول میرسیم که خانههایی که در انتهاییترین نقطه کوچه یا بنبست یا احیانا زیر طاقی واقع شدهاند، ارزشمندترند. چراکه از هجوم و غارت در امانتر بودهاند؛ اما در بررسی دوم درمییابیم که این دشواری طریق میتوانسته معیاری برای سنجش مصمم بودن فرد، در راهِ رسیدن به هدف بوده باشد. اگر واقعا با فلانی کار داری باید سختی راه را بر خود هموار سازی و پیچ و خمها را پشت سر بگذاری. یعنی یادآوری و تکرار همان حکایت شرقی: تنها چند پرنده به کوه قاف میرسند و به دیدار سیمرغ نائل میآیند.
این تو در تو بودن به نوعی تعلیق و رازگونگی را نیز به همراه دارد. حتی طرحها و نقشها هم رازی در دل خود پنهان داشتهاند، تا آنجا که با بررسی آنها به نوعی سمبلیسم شرقی دست مییابیم. نقوش دیوارها و سردر خانهها هم همگی از ادبیات مکتوب و غیر مکتوب، و شفاهی ما مایه گرفتهاند؛ به نحوی که میتوان چنین ادعا کرد که رابطه ادبیات و معماری در گذشته رابطهای کاملا دو سویه بوده است. نقش خورشید مهمترین نقش موجود بر روی درها و پنجرهها علامتی از روشنی و برکت برای صاحبخانه است.
فرهنگ شرقی / ناگفته نماند که پس از ورود اسلام به ایران در همه زمینههای هنری سنتهای مذهبی آموزههای دینی به هم آمیخت و در این زمینه نیز تعامل فرهنگ ایرانی و اسلامی به وضوح دیده می شود. برای ورود باید از زیر آیات قرآن و عبارات مذهبی کتیبه های گچ بری و کاشی کاری سر در منازل بگذری این خود مؤید این نکته است. حتی در این مورد تغییر نشانه ها را هم داریم، مثلا طاووس که در اساطیر نماد نامیرایی، عشق تکبر شکوه عزت و زیبایی بود به واسطه طاووس بهشتیان بودن حضرت مهدی به صورت نمادی از مدخل بهشت در آمد و بر سر در خانه ها نقش بست.
سپس نوبت هشتی است. هشتی دهلیزی است به صورت کثیرالاضلاع یا دایره که پشت در اصلی واقع شده و نخستین جایی که از مؤلفه تعلیق و سردرگمی برخوردار است. باید دقیقا بدانی کوبه کدام در را به صدا درآوری. دالان در پی آن است و هشتی را به خانه متصل میکند. راهرو باریکی که بخش اندرونی و بیرونی را به هم پیوند میزند و غالبا با پیچ و خم به خانه راه راه مییابد. به این خاطر تعبیه شده که مراجعهکننده به فوریت در جریان آنچه در خانه میگذرد، قرار نگیرد.
حرکت از تاریکی به سمت روشنایی و یادآوری همان اندیشههای به کار رفته در در داستانهای شرقی یعنی غلبه پاکی بر پلیدی و چیرگی نیروهای اهورایی بر اهریمنی. خواستهای که کهنالگوهای ایرانی خاصه در شاهنامه هفتخوان را بر جان خریدند.
این دو لایه و چند لایهگی تقریبا در بیشتر عناصر خانههای قدیمی مشهود است. حیاط در عمارتهای سنتی دو بخش دارد. بخش اندرونی جای محارم و خودیهاست و حیاط بیرونی محل حضور اغیار و اجنبیها.
درگاهیها، ایوان و مهتابی به اتاق راه دارد و هر اتاق را پستویی است. صندوقخانه یا اوج القای حس رازگونگی. نه میزان اشیاء و اسباب پنهان در آن مشخص است نه نوعشان.
پنجدری هم لایهدار است. کل فضای تالار به دورهمی و مهمانی اختصاص دارد و شاهنشین جای بزرگان و مهمانان خاص است.
زیرزمینها و سردابها موتیف دیگری از رازمندی و لایهداریاند. گاه با دهانهها و دهلیزهای متعدد. سرداب را پسسردابی است برای نگهداری ترهبار و مواد غذایی فاسدشدنی. پنجرهها اما پیوند با مرکز را حفظ میکنند.
قصه در نگاه اول تا حدی تکراری است. بازنوشتی از همان حکایت سرپوشیده با حس خنکا و لطافت فضای کلاهفرنگی و حوضخانه البته اینبار با پرداختی دیگر و نظرگاهی متفاوتتر.
نباید از شیشههای رنگی ارسیها درگذریم چرا که آنها هم از جنبهای حامل بار معنایی با موضوع مورد بحث هستند. در این مورد هم وحدت تنوع سبب رسیدن به یک هدف غایی و و شکست آزاردهنده میشود. سیمرغ متنها اینجا بدل به کثرت رنگها میشود تا نه قدرقدرتی چون شهریار را که جمعی حشره را مغلوب سازد.
همانطور که پیشتر اشاره شد در روایتگویی و داستانپردازی شرقی یک مجموعه داستان به صورت مجزا بیان نمیشود بلکه به صورت مجموعهای از داستانهاست که هریک از دل دیگری سر برمیآورند.
به عبارت دیگر معمولا یک فرم و قالب معروف و شناخته شده به نام قصه مادر و اصلی وجود دارد که چندین قصه فرعی درون آن جای میگیرند.
فرهنگ شرقی / بر همین اساس ساختار قصه در قصه قابلیت بسیار بالایی برای گسترش و اضافه شدن دارد. مشابه این قضیه را میتوان در سازههای اصیل شرقی مشاهده کرد. خانههایی با سبک معماری سنتی هم از خصیصه بسط بدون ضربه به مرکزیت برخوردار هستند. به همین خاطر مساحت خانه، شغل و منصب مالک سبب طراحی و ساخت بخشهای جدید یا اضافه شدن قسمتهایی در قیاس با ساختمانهای همفرم بدون آسیب به اصل و مرکزیت بنا میشد.
مفهوم دیگری که در بین نقالانِ قهوهخانهها و وعاظ به خصوص در گریاندن مردم برای سیدالشهدا رواج دارد و به گریز زدن معروف است، نیز در باطن گونهای از داستان در داستان است که با هدف فراغت و دور شدن موقتی از موضوع اصلی صورت میپذیرد. در این نوع گفتار موضوعی به موضوعی دیگر منتهی میشود. به طور نمونه شکوه و جلالت مراسم متوفایی نوحهخوان را وامیدارد که از بی غسل و کفن ماندن امام حسین یاد کند یا مرگ نوجوانی را به شهادت قاسم و فوت جوان خوشسیمایی را به علیاکبر پیوند بزند و ذکر مصیبت شهدای کربلا و سایر اسطورهای مذهبی را به میان آورد.
در خانههای افراد کمبضاعت که توانایی صاحب خانه کم بود بر روی سردر کوچه اتاقی را به نام فروار یا فروارنه با کاربری اتاق مهمان میساختند که آن را به جرأت میتوان معادل گریز دانست.
امید که این داستانها با محوریت شرقی پهنهای جهانی بیابد.
نویسنده : سعیده زادهوش