عصبانی نیستم / جوان عاشق در تنگنای محبت و غرور می میرد

عصبانی نیستم / رضا دُرمیشیان فیلم ساز متوسط سینمای اجتماعی ایران است و البته شدیدا مستعد . «عصبانی نیستم» نمونه تکامل یافته ای در حوزه نشر وابستگی های فرهنگ ایرانی و محدودیت های موجود در زمینه نیازهای احساسی جوانان است ؛ این وابستگی در این عرض اندام سینمایی با اغراق دراماتیک همراه نمی شود اما سایق های باور پذیر فانتزی و رمانتیک بالایی دارد که اگر آنان را فارق از بحث داستان پردازی ضعیف فیلمنامه ، در نظر بگیریم به خودی خود می توانند آفریننده تفکری پویا باشند . در واقع نوید محمد زاده با ایفای نقش در این فیلم مطرح شد البته نه به وسعت مردمی و محبوبیت در بین عوام جامعه بلکه بسیاری از مخاطبان جدی سینمای ایران با تمجید از بازی وی در این اثر ، ظهور یک بازیگر خلاق و توانمند را به سینمای ایران تبریک گفتند ؛ اما بحث مورد نظر ما بر سر بازی محمد زاده در شخصیت «نوید» و پرداخت چنین کاراکتری با ابعاد گسترده روانی – اجتماعی و بکارگیری این بازیگر است . محمد زاده اگر با یک درام جدی- روان و آرام به سینمای ایران معرفی می شد هرگز به این زودی ها در شیوه متد بازیگری خود تکرار را احساس نمی کرد چرا که به نظر می رسد بازی برای این بازیگر در این نقش تمام شده است و دیگر توانایی ارائه روحیاتی جدید برای پذیرش یک شخصیت داستانی را ندارد .

برای این فیلم «بُغض» نکنید

عصبانی نیستم / عشق دوران دانشجویی ابتدایی و دم دستی ترین سوژه ای است که یک فیلم ساز دهه شصتی آن را برای پرداخت داستان می تواند انتخاب کند ، چرا که این احساس در محدودیت همه جانبه خانوادگی – اجتماعی قرار می گیرد و هرگز به بلوغ کامل نمی رسد . از این رو می توان تمامی دیالوگ ها و اتفاقات دَورانی داستان را یک خواب آشفته از سوی مولف تعبیر کرد . پدیده ای که چند سالی است گریبان نسل جدید جامعه ایرانی را گرفته است شعاری برای خوب کردن حال دهه شصتی ها است که گویی این دهه در نوار غزه به دنیا آمده اند و دارای مشکلاتی بیش از دهه ۵۰ یا ۷۰ و ۸۰ هستند . تکلیف را همین ابتدا مشخص کنیم که فیلم در مورد جغرافیای تاریخی خاصی نیست و اگر هم اینگونه برداشت شود پتانسیل ارائه چنین دیدگاهی را ندارد و نخواهد داشت چرا که سطح تفکر تزریق شده در آن یک مدیوم خاصی را زیر نظر می گیرد . دوم اینکه شخصیت «ستاره» در این اثر هم به لحاظ اسمی و هم به لحاظ اخلاقی دچار تحول نهلیستی فرامتنی شده و نمی توان از برخورد او با دلداده اش نتیجه خاصی گرفت . چرا که شخصیت پردازی نیز مانند زمان و مکان در آثار ادبیات نمایشی دارای دو بعد درونی و بیرونی است ، در این اثر بُعد بیرونی ستاره به خوبی می تواند جوابگوی دیوانه بازی های نوید باشد اما بُعد درونی آن غیر قابل باور پذیر تکراری و نامتعارف است . درست است که جامعه همانطور که روبه مدرنیته می رود در خیلی از مسائل اخلاقی و فرهنگی تزلزل می یابد اما انگاره سازی از چنین سوژه ای آن هم در قامت یک دانشجوی پسر از سوی یک فیلم ساز کمی بعید به نظر می رسد و هیچ جای بُغضی را در پایان برای نوید باقی نمی گذارد چرا که مخاطب فیلم بین سینمای ایران با خود می پندارد حق او بوده که این اتفاقات را تجربه کند .

دیالوگ و دیالکتیک

اساسا در دانشگاه های نمایشی ایران تفاوت بین دیالوگ و دیالکتیک عنوان نمی شود کما اینکه در این فیلم دیده می شود بسیاری از مکالمات رد و بدل شده بین ستاره و نوید در حد دیالکتیک باقی می مانند و به دیالوگ تبدیل نمی شوند . دیالکتیک گفت و گویی است که از نظر های دو یا چند نفر بر سر یک مناقشه گرفته می شود و به  نتیجه می رسند اما دیالوگ در سینما بازی با گفتاوردهای دراماتیک که ارزش ثبت تاریخی و مکانی در سکانس های فیلمنامه را داشته باشد و هر جمله علاوه بر ایجاد تعلیق مکمل دیگری است و می تواند احساس را فرای تصویر به مخاطب عرضه کند . به همین دلیل نویسنده اصلا دیالوگ نویس خوبی نیست و بیشتر نظریات سیاسی اجتماعی  خود را به طور یکسان از زبان کاراکترها بیان می کند و نمی تواند برای هر کاراکتر زبان و معنای جداگانه ای تولید کند . در آخر باید این نکته را یادآور شد که دلیل توقیف ۵ ساله این فیلم هرچه بوده به مخاطب هیچ ربطی ندارد چرا که از این اتفاقات در همه جای دنیا رخ می دهد و خواهد داد مخاطب از این همه حواشی به وجود آمده برای اکران یک فیلم و … انتظار دارد با محصولی رسانه ای و فرهنگی روبه رو شود نه محصولی که شامل عقاید و نظریات مولف است و نه تنها دردی از جامعه دوا نمی کند بلکه آنها را شدت می بخشد . امیدواریم سینمای ایران سینما باقی بماند و به تریبون آزاد تبدیل نشود .