شکار / کودتا علیه توطئه / نقد سینمای سیاست باز هالیوود

«شکار» از جمله آثار سینمای هالیوود است که سعی در مخفی سازی آنچه می گوید دارد . سینمای آمریکا به دلیل قابلیت های فراوان در زمینه ساختار و محتوا هرساله آثاری تولید می کند که قبل از هرایدئولوژی برای بیننده سرگرم کننده باشد . سیاست گذارهای هالیوودی به خوبی می دانند سینمایی که سرگرم نکند نمی تواند حرفش را بر کرسی بنشاند به همین دلیل اثاری به ظاهر سطحی با قهرمانانی غیر قابل ستایش تولید می کنند که مبدا و مقصد مشخصی ندارند و فقط به فکر پیروزی هستند . سینمایی «شکار» نیز از آن دسته آثاری است که در جنسیت و مفهوم نوآورانه و خطرناک ظاهر شده است . فیلم در ظاهر علیه حاکمیت کنونی است اما به شدت در ستایش آن گام بر می دارد . قهرمان داستان با افزودن بر توانایی های فرا زنانه خود بر ضد قهرمانی پیروز می شود که زنی است با شخصیتی انقلابی .

توهم

داستان انسان هایی که به خواب رفته اند و پس از بیداری نمی دانند در کجا هستند و غریزتا در برابر شلیک گلوله دیگری را به قتل می رسانند خبر از یک سرگرمی بزرگ می دهد . شخصیت ها و همچنین بیننده تبدیل به ابزاری برای سرگرمی قدرت برتر شده اند که هرکه را خوشش نیاید از بین می برد و در این بین نه تنها قهرمان بلکه لزومی دیده نمی شود تا مخاطب با عقبه کاراکترها و چرایی این واکنش نسبت به یک تئوری آشنا شود . حتی اشاره سطحی کارگردان به این که روزی گروهی تصمیم می گیرند تا به صورت شوخی اعلام کنند اکنون فصل شکار است و باید آماده شد به اندازه نفرتی که یک زن از زن دیگر در داستان پیدا می کند کاربرد ندارد . فیلم ناسینمایی است که از دل بازی های رایانه ای بیرون آمده است و طراحان برای گسترش رسانه خود صلاح دیدند که آن را در سینما تولید کنند . یک ساعت و نیم مخاطب درگیر کشتن می شود و در پایان هیچ چیزی بر او اضافه نمی شود جز این که : تو به اندازه ای قدرت داری تا ظالم را از بین ببری . اما مسئله این جا است که ظالم چه کسی است ؟ توهم ایجاد شده در فیلمنامه این اجازه را به مخاطب نمی دهد تا ظالم را آن طور که قوه ادراک اندازه می گیرد تشخیص دهد چرا که کاراکترها از شک به یک دیگر به مرگ می رسند و کسی زنده می ماند که توانایی بیشتری داشته باشد و نه صرفا حق با او خواهد بود .

ابر دروغ

با اینکه قهرمان زن داستان در رقابت با ضد قهرمان شکست می خورد اما می بینیم که در پایان روی پا می ایستد و با سوزاندن جای زخم به زندگی ادامه می دهد . این میزان سطحی نگاری بیننده را یاد سینمای هند و بالیوود می اندازد سینمایی که بلد نیست دروغ بگوید اما نابلدی اش بیننده را سرگرم می کند . سینمای آمریکا از این فرمول استفاده معکوس می کند درواقع آگاهانه فیلمنامه ای طرح کرده که کسی آن را باور ندارد اما این ناباوری ریشه تفکری را در ذهن می کارد که بسیار خطرناک تر از یک کودتا است . در این که هالیوود همواره در خدمت سیاست های جاه طلبانه آمریکا بوده است هیچ شکی نیست اما این که چرا سعی در زدن گل به خودی دارد جای بحث پیدا می کند . هالیوود مانند تیم های فوتبالی که برای فرار از مسابقه با تیم قدرتمند گروه دیگر عمدا امتیاز کمتری کسب می کنند ، فیلم هایی می سازد که از پرداخت ضعیف تری برخوردارند اما این توانایی را دارند که هر سلیقه ای را جذب خود کند . چنین اتفاقی تنها از یک اتاق فکر منحصر به فرد بیرون می آید . تفکری که با نگاه سلطه بر جهان ، جهان خود را نقد می کند اما این نقد هرگز به معنای مخالفت نیست بلکه تنها شمایلی است از یک اعتراض با جنبه های ویژه سرگرمی .

۱۹۸۴

اشاره فیلم به ادبیات جرج ارول و داستان ۱۹۸۴ از دیگر پارامتر هایی است که سازنده دست به دامن آن شده تا لایه های جدیدی به سطحی گرایی اثر اضافه کند . هنگامی که درب جعبه توسط یکی از برگزیدگان باز می شود  بچه خوکی را می بینیم که لباسی بر تن دارد . داستانی که قهرمان قصه از مادرش برای کاراکتر مرد تعریف می کند نشان از بی رحمی و قدرت طلبی حیوانی دارد . فیلم آگاهانه جنسیت زن را تخریب کرده . با عنوان کردن آن که قدرت چه به لحاظ جسمانی و چه به لحاظ خباثت نزد زنان است ضربه بزرگی به ماهیت زن زده است . دیگر شاهد زیبایی که معنای دیگری از یک زن است در داستان ها نیستیم بلکه آنان سعی دارند مرد شوند تا انتقام بگیرند . این بازی با مفاهیم قبل از اینکه تئوری توطئه را ثابت کند محصول یک ذهن بیمار است . بیماری که دست به هر کاری می زند تا زن آن چه که باید نباشد .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی