سراسر شب / آلفاویل کوچولو / نقد فیلم فرزاد موتمن

سراسر شب فیلمی متقلب و اشتباه است . فرزاد موتمن کارگردان خوبی است اما قصه بدی انتخاب کرده . اگرچه تضاد به وجود آمده میان مریم و مهتا ، با بازی الناز شاکردوست ، در ایجاد بینامتنیت موفق بوده اما اشکال اصلی فیلم نامه در متن است . ارجاعات به خود و تکرار آنها از زوایا و کاراکترهای مختلف نتوانسته مفهوم و مسئله ایجاد کند . علاقه فیلمنامه نویس به اثر همواره بدیع ژان لوک گدار «آلفاویل» تماما قابل لمس است و تقلید و تکرار مولف از فَکت های سینمایی و داستانی به این علاقه تنه می زند .

کافه آلفاویل  

مریم علاقه بسیاری به بازیگری در سینما دارد او با فردی به اسم مرادی در ارتباط است که به تازگی در حال نوشتن فیلمنامه فیلم جدید خود است و … . داستان فیلم اگرچه بارها و بارها دیده و تکرار شده اما خرده پیرنگ هایی که به کمک پیرنگ اصلی آمده اند تا حدی قابل ملاحضه هستند . متاسفانه فیلم در به سرانجام رساندن پیرنگ و خرده پیرنگ ابتر مانده . «سراسر شب» بیان زیبایی در تصویر و گفت و گو دارد اما این بیان زیبا با چالش های عمیق اخلاقی و انسانی روبه رو است . مالک کافه آلفاویل از مهتا می خواهد به یک دختر کتک خورده کمک کند ، پنهان کاری سطحی میان او و دوست اش بر سر اینکه آن دختر چگونه چنین جراحات عمیقی برداشته هیچ کمکی به ساخت معما در قصه نمی کند . حتی پیگیری مردی که برای پاداش بیشتر از رئیس خود به دنبال آن دختر ، با بازی آزاده صمدی ، آمده کوچکترین ماجرایی در فیلمنامه ایجاد نکرده . این که ما در پایان یک فیلم متوجه شویم که داستان توسط یکی از شخصیت های فیلم ، مرادی ، در حال روایت شدن است به هیچ وجه توجیه خوبی نیست . سینما دو بُعد بیرونی و درونی دارد . و آنچه از درون یک فیلم ساخته می شود تاثیر عمیقی در شکل بیرونی آن می گذارد . در مواجهه با درون فیلم «سراسر شب» بیننده با کمدی ، شبه روشن فکری ، فانتزی سورئال خفیف مواجه می شود که هیچ کدام تبدیل به باور نخواهند شد . بازی با تلوزیون و حلول مریم در آن به عنوان پرت شدن در قصه به عنوان شخصیت مهتا برای بازسازی خود در رویا و مواجهه دوباره با آن چه بر او گذشته است یک ایده جذاب و تماما سینمایی است که در اجرا ابتر مانده .

لیدی مکبث

هنگامی که مریم در حال ایفای نقش لیدی مکبث برای مرادی است با مهمترین ویژگی شخصیت روبه رو خواهیم شد . اما از آنجایی که این عنصر به طرز فاجعه آمیزی متقلبانه و نا مفهوم ساخته شده است هیچ تاثیری در برداشت مخاطب از قصه ندارد . فیلمنامه نویس اطلاعات زیاد خود را با دیالوگ ها و مطرح کردن آثار موراکامی – کوروساوا – گدار رونمایی می کند و از وجود آنها برای ساخت شخصیت دوگانه مهتا ، در قالب خواهر مریم ، بهره می برد اما این داده ها هرگز در ایجاد ماجرا نقشی ندارند . دوست مریم که اکنون در پی ایجاد ارتباط با مهتا است این نکته را یادآور می شود که او ۶۰ قرص خورده و مهتا نیز اشاره می کند که او به خوابی عمیق فرو رفته که حتی صدای نفس کشیدنش به گوش نمی رسد اما بسیار عجیب است که غذاها محو می شوند . این اشاره درست ترین و تنها اتفاق در فیلم «سراسر شب» است . مخاطب با این بیانات آماده نفوذ به زیرلایه های متن فیلم می شود که با از سر گیری یک ماجرای کتک کاری که بسیار سطحی و غیر سینمایی در پایان مشخص می شود برادرش بوده به دنیای نامفهوم خود باز می گردد . فیلم می خواهد کمدی باشد اما فضای متقلبانه و شبه روشن فکری فیلمنامه چنین اجازه ای نمی دهد . فیلم از کاراکتر ها شخصیت کاملی نمی سازد و بیننده اگر بخواهد فیلم را برای دوست خود تعریف کند نمی داند با مریم و مهتا شروع کند یا با مرادی . در آغاز فیلم می بینیم که مرادی از زنگ خوردن مداوم تلفن همراه خود عصبی می شود . اینترآپت به وجود آمده در لایه بندی فیلم تا حدودی نسبت درستی میان شخصیت در دنیای داستانی و واقعی به وجود می آورد اما ماجرای برخورد مرادی با خانم عابر پیاده بسیار کودکانه و ابتدایی است . نه تنها هیچ کمکی به داستان نمی کند بلکه داستان را وارد فاز دیگری کرده است . تماشای «سراسر شب» را به عنوان یک وقت اضافه در این روزهای ویروسی پیشنهاد می کنم اما فقط به عنوان یک وقت اضافه .

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی